-
یه همچین دوست پسری
چهارشنبه 4 دیماه سال 1392 13:54
اینجا یکسری همکار نخودچی خور فضول دارم که از بس که کار دارند و سرشان شلوغ است لحظه ای از نقد و بررسی و تجسس حال و روز و افعال صادره از ساکنین طبقه کوتاهی نمی کنند ماجرا از آنجا شروع شد که یک پنج شنبه ای یکی از دوستان برای من یک جعبه ی کوچک خوراکی آورد، شنبه ای که شب یلدا بود هم لطف دوستی شامل حالمان شد و یک بسته ی...
-
یه پست گم شده
چهارشنبه 4 دیماه سال 1392 12:17
هرچقدر هم که تست شخصیت بگیرم، خودشناسی بخونم، تو نوار سرچ گوگل بنویسم من! بازم خیلی وقتا نمیدونم کی ام! گم میشم مثه دونه های تسبیحی که یکهو تو دستای دعای یه نفر پاره میشه و هز دونه اش میره یه ور بعد سعی میکنم خودمو پیدا کنم انگار یه دیوارهست که من ترسیده و رمیده رفته پشت اون دیوار قایم شده و یواشکی کله کشیده و داره...
-
تولدت مبارک مهربانم
سهشنبه 3 دیماه سال 1392 09:43
آنقدر از تو نوشتم که همه وبلاگستان عاشقت شدند . . .
-
از نوزادی به نوزاد دیگر
یکشنبه 1 دیماه سال 1392 14:25
خواهرک توت فرنگی خودمان، همان که نوزادش تازه شش ماهه شده ها . . همان لباس های تنگ شده و بلا استفاده ی مهشی خانوم ها دختر گل ها را جمع کرده گذاشته برای این ابدارچی مان که تازه دخترش به دنیا امده ، لباس هایی که کلا شش ماه هم استفاده نشده و به سبب تغییرات سایز نوزاد همیشه کمترین زمان بهره وری را دارند اما خوب به هر حال...
-
یلدا چیست . . .
شنبه 30 آذرماه سال 1392 12:33
یلدا یکی از وهمناک ترین و ترسناک ترین شب های سال است که با دیدن هر چیزی اعم از دستفروش میدان ونک که انار می فروشند تا بساط لبویی سر خیابان یا پاکت های خرید مردم یا جعبه ی شیرینی که دوستی برایت آورده گریه ات میگیرد و پقی میزینی زیر گریه . . . یلدا یکی از هولناک ترین شب های سال است که می دانی پشت همه ی پنجره های روشن...
-
برام شعر گفته
شنبه 30 آذرماه سال 1392 12:14
روزت باشه رنگارنگ پروانه خانوم قشنگ شبت پر از عطر یاس نقاش خانوم با احساس
-
منفی در منفی میشه مثبت
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1392 11:54
یک چنین روزی پی ام اس شدید، افسردگی در حد چسبیدن به سقف، درد در همه اجزای درونی شکم و کمر با همه این تفاصیل قرار است شالی که شهرزاد سفارش داده برایش ببرم سرکار تا بیاید و بگیرد. شال را می سپارم و به نگهبانی و میگویم خانم وظیفه شناس می آید و بسته اش را میگیرد و میروم در صندلی پوشیده شده از کاپشن پر فرو می روم به نظر...
-
مهشی خانوم ها . . . دختر گل ها
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 12:19
این خانوم از دیروز تا حالا هوش و حواس منو پرت کرده این عکسا رو از دیروز تا حالا پونصد بار دیدم مثه ترانه ای که بیفته رو زبونم به خودم میام میبینم دارم می خونم: مهشی خانوم ها دختر گل ها
-
ضیافت
دوشنبه 25 آذرماه سال 1392 16:03
چهارده پونزده سال پیش سال هفتاد و هفت هفتاد و هشت دبیرستان صفای اصفهانی ، خیابان الف، محمودیه کلاسی دوم ریاضیه دو ردیف سمت راست نیمکت سوم پروانه ندا بنفشه فرزانه سفانه رویا ردیف وسط سارا و ردیف چپی محیا . . . خیلی از آن روزها گذشته، خیلی سال حالا هر کدام از این دخترها برای خودش خانومی شده و قصه ها دارد که نگو تقریبا...
-
در آستانه یک فاجعه
یکشنبه 24 آذرماه سال 1392 12:32
آبدارچی شرکت بعد از بیست سال بالاخره بچه دار شده و صاحب یک دختر کوچولو که برای مراقب های پزشکی در دستگاه مانده و هنوز آغوش پدرش را نچشیده، شده است! نشسته ایم با بچه ها محض خنده سنش را حدس میزنیم و اینکه مشکل مال کی بوده که تا حالا موفق نشده بچه دار شود و اگر خودش مشکل نداشت تا حالا بیست باره زنش را طلاق داده بود و . ....
-
سمانه ی گوگولی من
یکشنبه 24 آذرماه سال 1392 10:29
یه همکار کپل و ریزه و با نمک و تو دل برو اینجا دارم که اسمش سمانه است، راهش خیلی دوره و هر روز با کلی مشقت از اون ورترای اسلام شهر تا شرکت که نزدیک پارک ملته میاد. صاف و ساده است و اهل خالی بندی و دروغ و ریا نیست یه دوست پسری داره که تیریپشون ازدواجه و دارن صحنه چینی میکنن تا مادر پسره رو راضی کنن که بیاد خاستگاری و...
-
ناظر
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 13:11
خواننده های خاموش ها مثل ناظرهای همیشه حاضر می مانند، می بینند، می خوانند و می دانند . . . از مزایای وبلاگی نویسی یکی داشتن همین ناظرهاست ناظرهای خاموشی که گه گاه لب به سخن می گشایند چند سال پیش، وقتی داشتم جدا میشدم و اولین اندیشه هایم را برای طلاق جمع بندی میکردم ، با اولین کسی که حرف زدم یکی از همین خاموش ها بود...
-
همه همکلاسیام . . .
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 09:14
بعد از عروج گوگل ریدر ما هم لینکستان نداشتیم، به خیالمان که یک آپشن جایگزین مشابهی جایش ارایه میشود و منتظر بودیم باز هم آپ ها بلد شود بیاید بالا و قطار صد و هفتاد هشتاد واگنه ی لینکستان به حرکتش ادامه دهد خیلی گذشت و هیچ خبری نشد تا بالاخره امروز صبح آمدم دانه دانه لینک ها را از اولد ریدر که نه در سرعت انتقال و نه...
-
یک مشنگ بی پول!
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 22:06
یه مقدار پول هست گذاشتم رو کانتر آشپزخونه که یادم باشه بدم به خواهرم.خیلی وقت بوده قرض گرفته بودم حالا از اون وقت تا حالا بیست بار بیشتر شده چشمم یهو به پوله خورده، گفتم: اِ پـــــــــــــــــــــــول! بعد یادم میاد مال من نیست دوباره همه ذوقم پرپر میشه
-
قصه عشق زهره و علی
شنبه 16 آذرماه سال 1392 16:10
چند وقتی هست که درگیر ماجرای عشق ناکام زهره خانوم و علی آقا شده ام،بی آنکه هیچ کدام را بشناسم یا تصوری ازشان داشته باشم، درواقع خودشان ناگهان سرو کله شان پیدا شد! ماجرا از آنجا شروع شد که یک شب یک شماره ناشناس برایم پیامک زد و معذرت خواهی کرد. من که دیدم اشتباهی گرفته بعد از چند تا پیامک اول برایش زدم که شماره را...
-
آنها که نمی گنجند
شنبه 16 آذرماه سال 1392 09:39
دنیا و زندگی یک سری قانون دارد که باید برای ورود به آن و متعاقبا زندگی این بایدها و نباید را بپیذیری، مثل رانندگی می ماند، اگر قواعدش را نپذیری نمیشود، نباید به راندن ادامه بدهی، اصلا افسر می آید گوشت را میگیرد و می پیچاند و جریمه میکند تا حالت جا بیاید زندگی هم همین است، به قولی ، زندگی بلدی می خواهد، بازی است و وقتی...
-
پروانه
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1392 11:04
عطف به این و این ، بالاخره تصمیمو گرفتم می خوام پروانه باشم من که پایین همه کارام امضا میکنم و نقش یه پروانه میکشم ! وقتی برای صدا کردن هر اسم دیگه ای کلی تعلل میکنم یک برند اهلی به اسم پروانه! :) خعیلی خعلی مچکرم واسه همه کامنتا و اسما و نظرا! اونایی که اصرار اکید داشتن اسمشو بزارم پروانه!! موفق شدین ها پ.ن: قالب...
-
مرغ عشق
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1392 15:13
سالهاست که بازنشسته شده و خانه نشین، از صبح تا شب مینشیند جلو پنجره و سیگار روی سیگار روشن میکند روزی دو بسته، بیشتر حتا شصت و هشت را پر نکرده هشتاد ساله می زند، مادرم که بود نمیگذاشت که این همه سیگار دود کند سیگار روی سیگار سیگار روی سیگار به ضرب دعوا و جنجال هم که بود روزی چند نخ بیشتر نمیشد حالا اما . . . معذوریتی...
-
یه همچین صبح هایی
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1392 09:00
فکر کن بری با کلی درد سر واسه هوسونه ات باران که مبارد خواجه امیری رو دانلود کنی، با کابل همکارت بریزی تو گوشیت . . . بعد ببینی هدفنتو تو کیف لب تابی که دیروز بردی مجله جا گذاشتی! دردد داره ها اصلا یه وضعی
-
بره
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 15:05
همه عمر بره بودم ام، بره ای که شاخ نمی زند و ناخن هایش چنگ ندارد، دنبال کارهای بد نمی رود، نان حرام نمی خورد، زحمت می کشد . . . و همه عمر با گرگ هایی روبرو بوده ام که تا پوست نمیکندند مجال گذر ندادند . . . خدایا کجای قصه اشتباه است وقتی نمی توانم که گرگ باشم نمیتوانم! نمیتوانم . . . و بره بودن یعنی اینکه پوستت را...
-
ترس
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 09:43
تمام حس امنیت و ارامش خاطری که در این خانه داشتم به خاطر همسایه هایم بودند که تا الان و احتمال زیاد پس از این هم گمان میکردم که آدم های خوبی هستند و مهربانند و . . . اما دیشب . . . ساعت ها در تختخواب وول زده ام و با هر صدایی یک متر پریده ام بالا ماجرا از این قرار بود که چند ماه پیش لامپ داخل راهرو ، همان که بالای در...
-
مای فیوریت
دوشنبه 4 آذرماه سال 1392 21:08
در کلیه ی افعال اجباری یک فقره منزل که چرخش هم بچرخد، چند تا دانه کار، بیشتر نبود که اصرار اکید داشتم انجامشان ندهم! یکی خرد کردن گوشت و مرغ، یکی خالی کردن سطل توالت، یکی هم خرید کردن تنهایی از تره بار مدت هاست هر سه تاشان پیه شان را به تنم سابانده اند یعنی هم تنهایی تره بار میروم هم... حالا خانه که هیچی کلهم یکسری...
-
همه پست های نصفه کاره و ناکام بلاگری که خیلی هوس نوشتن دارد و مجال، نه!
دوشنبه 4 آذرماه سال 1392 09:37
خیلی وقت است که دلم می خواد شبانه روز بشود بیست و پنج ساعت و من در آن یک ساعت اضافه مال خودم باشم،خیلی وقت است که آن قدری مهلت ندارم که پای وبلاگم بشینم و سر فرصت پست هوا کنم،پست هایی که مثل حرف های نگفته غبار گرفته اند و تلمبار شده اند، پست های نصفه ی وبلاگ را که با ثبت موقت، چرکنویس ثبت کردم تا شاید یک زمانی یک روزی...
-
کمک!!! کدوم؟
شنبه 2 آذرماه سال 1392 08:42
من همه این ده تا رو دوس دارم!!! 1- نقش پریا- نقش پری 2- پری نگار - پری نگاره 3- پری رنگ 4- پروانگار 5-قاصدک 6-پرنگ یا پرشنگ 7- ختن khotan 8- پرنیکا 9- شمسه - شمسی 10 - پرنگار- پرگار نتیجه نوشت: از همه دوستای گلی که برام نوشتن و کمکم کردن خیلی خیلی مچکرم! به زودی مینویسم تصمیم نهایی رو :)
-
یک برند اهلی!
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1392 11:24
به نظرتون چه اسمی به من میاد؟به منی که اسمم پروانه است میخوام یه اسم انتخاب کنم،یه برند، برای کارام، نقاشی هام و مشتقاتم و گاهی خودم حتا برای ادمی که هر جایی نقاشی میکنه یه طور دیگه میبینه تو رنگا دفن میشه وقتی دستاش رنگیه حالش خوبه قلم مو دستشه و روی شال نقاشی میکنه وقتی داره با دوستش حرف میزنه روی شلوارش لکه ی رنگ...
-
چاره ای نداشتم جز اینکه بنویسم . . .
سهشنبه 28 آبانماه سال 1392 08:57
یک اقای مغرور و مدعی ای را در نظر بگیرید که خیلی سخت میشود که کسی را تحویل بگیرد و دو کلامی حرف بزند! با یک زاویه چهل و پنج درجه پشت میز و چشم های خیره به مونیتور در تمامی ساعات کاری که بعدا میفهمی آخرین ورژن بازی های شرکت را هم ساپورت میکند. طراح صنعتی است با آخرین ورژن نرم افزار طراحی قطعات هواپیما (کاتیا) قوطی...
-
ترجمه
دوشنبه 27 آبانماه سال 1392 17:11
امداد نوشت: دنبال یک مترجم مناسب برای یک کتاب زبان انگلیسی میگردم خواهشمند است اگر تجربه های مشابه به یاری اینجانب بشتابید کتاب مورد نظر بالغ بر صد و پنجاه صفحه ای هست که در مورد کوهنوردی است
-
حاشیه
شنبه 25 آبانماه سال 1392 17:24
غذای نذری زنگ در به صدا در می آید، پسر همسایه نذری آورده در را که باز میکنم یکی از خوردروهای عبوری متوجه نذری میشود قیمه را میگریم و میچرخم که در را پشت سرم ببندم سرنشین دویست و شش: آقا یه غذا به ما بده پسر همسایه: نمیشه گفتن فقط برای همسایه هاست -: آقا تو رو خدا به غذا بده +: راضی نیست صاحبش -: آقا تو رو خداااا . . ....
-
یک شکارگاه معمولی
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1392 23:32
میگم اگه این ساق شلواری و کفش پلنگیه رو با گوشواره پلنگی ست کنم چی میشه؟ میگه اون وقت ما هم هوس میکنیم بیایم شکارت کنیم!
-
آزرده گی
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1392 22:23
بینهایت آزرده ام روز اول که ساکنین طبقه بالا سررسیدند کلید پریز های چراغ های حیاط برای روشنایی که در خانه بود از کار افتاد و دیگر نمیتوانستم چراغ های حیاط را روشن و خاموش کنم، روز های بعدی باغچه ویران شد و باریکیو جای گل ها و سایر رستنی ها را گرفت و تنها چیز کاشتنی همان ردیف شمشاد بود که جلوی پله های ورودی طبقه من به...