پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

نظر شما چیه؟


یه استوری ای تو صفحه م تو اینستا گذاشته بودم که چرا کامنت گذاران و مشارکت کنندگان اینقدر کم رنگ و محو شدن. چرا تو اینستا نمیشه دوست پیدا کرد و همه با سرعت رد می شن و می رن و فوقش یه لایک بهت بدن

نظر شما چیه

اینجا متن محوره و عکس و فیلم نمی شه گذاشت

اونجا خیلی هویت ها واقعی تره و محدودیتی نداره و مشارکت آسون تره اما کسی که مثل وبلاگ جدی بیاد بخونه و نظر بده خیلیییی کم پیدا میشه

من هنوز وبلاگم با ده تا خواننده ثابت که مثل دوستانم هستن رو بیشتر دوست دارم از صفحه اینستا با ۱۵ کا فالووری که مثل باد از بیخ گوشت رد میشن

من معاشرت های عمیق تری دوست دارم

اصلا از اینکه بی توجه و سر دستی با یه موضوع (با هر موضوعی نه البته) روبرو شدن رو آسیب می بینم

خلاصه که دچار یه حالی هستم . . .

الان دیگه سه ماه شده از شرکتی که کار می کردم اومدم بیرون و یه عالمه تجربه های جدید کردم. لباس دوختم و طراحی کردم و گلدوزی کردم نقاشی هامو و  . . . مجسمه بیشتر ساختم و نقاشی بیشتر کشیدم و . . . و هنوز نمی دونم می خوام چه کار کنم

میخوام و یه زمینه ی خاص کارمو اختصاصی کنم و ازش پول در بیارم

هم می دونم می خوام چه کار کنم

و هم نمی دونم . . . .

به حق کارهای نکرده


خوب هیچ باورم نمیشه که خیاطی کرده باشم و یه چیزی هم دوخته باشم و پوشیده باشم شو و خوشگلم از آب در اومده باشه . . .

ادامه مطلب ...

کامنت

سلام. می شه خواهش کنم یه توضیح کلی در مورد پادکست بدید؟! چند وقته زیاد این واژه رو اینور اونور می خونم. گویا یه اپلیکیشنی هست که بصورت صوتی موضوعاتی رو بیان می کنه در همین حد تا الان متوجه شدم که شایدم برداشتم کاملا اشتباه باشه. ممنون می شه اگر امکانش بود یه توضیح اولیه در موردش بدید

هرچی گشتم تا پستی که قبلا در موردش نوشته بودم رو پیدا کنم نشد
از این رو:
ببین پادکست یه جور رسانه است مثل رادیو. از اونجا که دنگ و فنگ های رسمی بودن  و فولان و بهمان رو نداره خیلی از فارسی زبونا پادکست های خوبی با محتوای شنیدنی تولید می کنن
البته عکسشم هست!
برای همین هیمشه وقتی یه دونه خوبشو پیدا می کنم ذوق زده به همه خبر می دم (تو اینستا)
محتوا و محورش هم متفاوت هست. با موضضوعی که برات جالب هست عنوان پادکست رو سرچ کن تا آفر های موجود رو ببینی و اگر برات جالب بود گوش کنی
در این فضایی که رسانه ها به شدت مسموم و تبلیغات محور هستن داشتن همچین محتواهایی مثل آب تو کویره
بهم خبر بده چ کار کردی!

پادکست

مثل معتادها میگردم و پادکست جدید که مال باشه پیدا می کنم.رادیو  مرز  و پادکست روزن دو تا از جدیداشونه که تو کمتر از یه هفته کل اپیزودهاشو گوش دادم.

و حتا برای دوباره شنیدن هم ممانعتی ندارم.

خوب می دونم شعاری زندگی کردن فیک ترین حالت زندگیه اما باور دارم همین ادما با همین کارهای نه چندان کوچیک علم و آگاهی رو تو مردم نشر می دن و وقتی آدمای آگاه یک جامعه زیاد باشه احتمال نجاتش خیلی بالاست . . .

می تونم گزیده ای از جذاب ترین قسمت هایی که گوش دادم رو تعریف کنم اما گمونم خودتون برین شروعش کنین خیلی شیرین تره!

محتواهای حاضر آماده ای که از تلوزیون و شبکه های اجتماعی به دست تون می رسه رو بریزین تو آشغالی چون وقتی خودت انتخاب میکنی چی ببینی و یا چی بشنوی تازه شروع میکنی به رشد کردن . . .


نمی دونم چی به بچه م بگم . . .

داشتم با خمیر کاغذ و مجسمه هایی که نصفه کاره مانده بودند سر و کله می زدم و چیزکی به یکی شان اضافه و از آن یکی کم می کردم. تلفن خانه زنگ خورد. اصولا  وقتی تلفن خانه صدا کند به دو معناست. یا از طبقه پایین و حاج خانوم است (جدیدا فهمیده ام بنده خدا هیچ خوشش نمی آید این طوری صدایش کنم و خانوم " ز"  بیشتر خوشحالش میکند  و قشنگ ترم هست) یا هم امیر (آقای دوست پسر ) و بقیه کسانی که ممکن است در طول روز با هم حرف بزنیم قطعا  به موبایلم زنگ می زنند.

تلفن را برداشتم و حجم مطالبه گری و صداقت پشت گوشی شوکه ام کرد.آن ور خط پیرزن مستاصل و صاف و ساده ای بود که صادقانه می پرسید حالا من باید چه کار کنم؟ پسرم از من پرسیده که چه کار کنم و من نمی دانستم چی جوابش را بدهم

اصلا نگفت که شما کی هستی و یا من کی هستم و چی  و کی و برای چی زنگ زده ام. فقط بدون لحظه ای فوت وقت مساله ای را که مضطربش کرده بود تعریف کرد و گفت من نمیدانم باید چه کار کنم و من زبانم نچرخید بگویم خانوم کی را گرفته ای؟ و اشتباه است . . . فقط سعی کردم با او همدلی کنم و بهترین راه حلی که به ذهنم می رسد را برایش شرح و توضیح بدم.

بعد از حدود نیم ساعتی که حرف زدیم و تقریبا آرام شد بدون هیچ کلمه ی اضافه ی دیگری خداحافظی و قطع کرد و رفت پی کارش.

تقریبا مثل تو فیلم ها بود و در تمام مدتی که داشتیم حرف می زدیم به خودم می گفتم باید بگویم خانم اشتباهی این شماره را گرفته ای اما نگفتم و جایش با هم حرف زدیم و تا توانستم التیامش دادم و سعی کردم برای رویارویی بهتر با مساله ای که نگرانش کرده بود تشویقش کنم

وقتی تلفن را قطع کرد بسیار زیاد شوکه و مبهوت بودم و نمی دانستم چطور همچین اتفاقی افتاده!

بعد با خودم فکر کردم کاش سیستمی وجود داشت که همین طور به یک شماره ای زنگ می زدی و بدون اینکه هیچ کدام از طرفین آن دیگری را بشناسد و یا بخواهد که بشناسد حرف بزنند و خود را سبک کنند.

حال خیلی هایمان بد است

بقیه هایی که خیال می کنند خوب هستند هم یک روزی شاید بالاخره متوجه بشونو که چطور شست و شوی مغری همه چیزشان را قراردادی  منوط به اتفاقاتی که در آن دخیل نیستند می کند. پس بیاین هم دیگه رو التیام بدیم

مثل سگا که هم رو می لیسن تا حال اون یکی خوب شه. بیاین همدگه رو گوش بدیم . . .