-
وقتی مستقیما به نتیجه اش فکر میکنه
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1392 08:58
یه دوستی دارم روش نمیشه جلوی جمع داروهای ملین و مسهل بخوره . . .
-
یه روز
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1392 08:29
اصلا از صبح نمیخواستم از خواب بیدار شم بعدش نمی خواستم از خونه در بیام بعدش دلم نمی خواست برم سر کار بعدش ک اومدم سرکار دلم نمی خواست کار کنم دلم میخواد ول بچرخم تو نت و پست هوا کنم اما پستم هم نمیاد
-
در احوالات خاله ها
سهشنبه 2 مهرماه سال 1392 10:27
تا حالا که عکس نوزاد های نزدیکانم را که چه در صفحه وبلاگ یا فیس بوک می گذاشتم شاکی میشدم چرا طرف بدون خواندن کپشن عکس فرت میگذارد تو کاسه ام که ا ا ا ا ا کی بچه دار شدی؟ بعد حالا که عکس نوزادهای صورتی پتو پیچ را میبینم تا می آیم ذوق کنم که ا ا ا ا فلانی بچه دارد شده میبینم نوشته جوجوی خاله یا جی جی عمه . . . این +
-
پاییز
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 15:16
هوا که رو به سردی میره انگار بدی های دنیا پررنگ تر میشن جای خالی بعضی ادم ها حجیم تر کدر ها کدورت میشن تاریکی ها ظلمات پاییز که میشه تو هوای سرد بیشتر از همه جای اونی خالیه که بی واسطه میگی: دمش گرم
-
اول مهر
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 09:07
اول مهر مصادف است با شب قبل را تا صبح بیدار ماندن از اضطراب روز اول مدرسه قرآن و کاسه آب دم در لقمه های نان و پنیر لای پلاستیک فریزر سیب زرد نفری یکی آلوچه های حاجی امدلی، تو راه که بعدش پلاستیکش را هم میجویدیم آبنبات های پونزه زار با چهار رنگ کوچه های اول صبح آب و جارو شده اول مهر یعنی بوی اتو روی سر آستین لباس هامان...
-
قالب وبلاگ
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1392 09:46
همان طور که در جریان هستید سال های سال است که قالب وبلاگم یک تم آبی ساده است که پیش فرض ساخت هر وبلاگ ساده ای چه در بلاگفا و چه در بلاگ اسکای بوده و هست و دلیل اصلیش هم این بود که قالب های دیگر غیر از زلم زیمبو داشتن هیچ محسنه ی دیگری نسبت به آن قالب ساده نداشت که هیچ سرعت لود شدن صفحه را هم کم میکرد اما خوب چند روز...
-
فرم
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1392 08:59
فرم استخدام شرکت جدید را خواهرم برایم پر میکند . . . وضعیت تاهل: مجرد متاهل مطلقه یکهو حس میکنم گونه هایم داغ شده، میراث یک مصیبت را بر دوشم حس میکنم، روی پیشانیم کبره بسته و جا انداخته و ردش تاریک و ضخیم تز از قبل میشود . . . یکهو یاد نگاه هایی که سنگین می شود می افتم چشم هایم را می بندم به درک . . . هر چه میخواهد...
-
او میرود دامن کشان
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1392 08:36
عکس پروفایلشو از پشت سرش گذاشته روی والش عکس همسرشه که از پشت ازش گرفته و چمدون به دست داره میره . . . و استاتوس گذاشته که: او میرود دامن کشان . . . من زجر تنهایی کشان بعد من هی دلم یه طوری مشه و به چیزایی که تو این عکسا پیدا نیست و میشه دید فکر میکنم، به قطره های شبنمی که رو گونه های زن آبی پوشی که پشتش به ماست در...
-
خیلی هم تخصصی
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1392 10:08
یوهو! هوریاااا من اینـــــــــــــجا رو ساختم حس خوبی نداشتم که جایی که از هر چیزی می نویسم کارای نقاشی و . . . رو هم بزارم حالا من صاحب یک وبلاگ نقاشی هستم که به زودی کلی نمونه کار دیگه هم میزام توش میتونید پیگیریش کنید و بعدشم اگه دلتون خواست همون جا هم سفارش بدید و هم کارای جدیدو ببینید تازه می خوام یه لوگو هم واسه...
-
کار
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 09:48
سابقه ی کاریم هشت سال بیشتر است، از بیست و یک سالگی و سال آخر دانشگاه به طور رسمی در یک مجله کار کرده ام و بعدش هم جاهای دیگر. اولین حقوقم هم مال وقتی است که پشت کنکور ریاضی مترصد تغییر رشته بودم، دیوارهای کلاس مهدکودک شهید رجایی را نقاشی کردم و با پولش کتاب های کنکور هنر را خریدم ! بعد هم سال آخر دانشگاه رسما کار...
-
مصاحبه
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1392 14:41
1- دارم میرم یه جایی برای مصاحبه دعا کنید همونی باشه که من می خوام!!! 2- درخواست اضافه حقوق میکنم من: مستأجرم ، سر ماه سررسید قرار داد خونه است یا فسخ یا تمدید، حداقل باید ده تومن وام بگیرم، متعاقبا ماهی کلی باید قسط بدم! درخواست افزایش حقوق دارم برای تمدید لطفا!!! مدیر عامل محترم: نمی تونی همخونه بگیری هزینه هات نصف...
-
فقط برای امروز!
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1392 08:20
فقط برای امروز: خشمگین نباش فقط برای امروز: نگران نباش فقط برای امروز: سپاس گزار باش فقط برای امروز: درست و شرافتمندانه کار کن فقط برای امروز: با دیگران مهربان باش و به همه چیز احترام بگذار پنج اصل ریکی- از کتاب راه ریکی
-
گاهی
شنبه 23 شهریورماه سال 1392 08:44
گاهی حس میکنم که زنده ام که سارا گاهی بیاید برایم درددل کند که حرف هایی برای نگفتن داشته باشم که نگران دوست سفر رفته ام باشم، که اول صبح زنگ بزنم دو کلام بگوید اوضاع به راه است و ارام بگیرم زنده ام که دخترک خواهرم جمعه را با من بخواهد زنده ام که سر صبح زنگ بزنم سر کار محیا و میان خیل مراجعه کننده های اول صبح شنبه مخش...
-
میخواهم دنیا بی او نباشد . . .
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1392 11:08
خواهرها نزدیکترین همسایه ی دل آدمن! حالا چند روزهست که رفته شمال برای شرکت در یک کمپ، دوره صخره نوردی، کلاس های مربی گریش را می گذراند و تا بعد از جمعه که بیاید یک هفته بیشتر میشود که نیست و جالب تر آن است که دوقلوها و دخترک کپل و پدر گرامیشان هم رفته اند یکی از محله های نزدیک همان اردوگاه اتاق اجاره کرده اند کل این...
-
از اون روزا
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1392 14:26
امروز از اون روزاس ک فکر میکنم نوشتن سخت ترین کارهاست . . .
-
تبلیغ
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1392 14:09
لازمه ک ب اطلاع برسونم ک بی زحمت اینجا رو بخونید! منم یه سری کار کنار کارای خانوم معمولی گذاشتم تو این شو یه سری مجسمه و نقاشی رو شال خانوم معمولی همه کاره و برگزار کننده شو هست و هر گونه هماهنگی و اینا با شخص شخیص ایشون هماهنگ میشه . . .
-
هیس
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 10:29
دیشب در سالن دوی پردیس سینمایی پارک ملت مثل راننده ای که با صد و بیست تا سرعت مستقیم با مخ برود تو دیوار به صندلی چسبیدم و منفجر شدم . . .دودهای انفجار چشم هایم را سوزاند ، ریمل و سوزش دود چشم هایم را کاسه ی خون کرد و خون جاری شد و سرریز کرد تا روی دست هایم تا روی شانه هایم تا حتا روی سینه ام و بیشمار درد انگار بیشمار...
-
شماره گویا
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 10:19
کاش یه شماره ی گویا مثه 118 و اورژانس و 110 و اینا بود که می تونستی هر وقت دلت خواست بهش زنگ بزنی و گریه کنی و اون ور خط فقط هی بگه گریه کن عیب نداره دله دیگه میگیره . . . گریه کن سبک میشی
-
اگر چه خیلی طول کشید اما خودم که عاشقش شدم
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 10:11
-
بابا
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1392 08:52
می دانی بابا میشود غیر از وقت هایی ک شماره تلفن کسی را میخواهی یا وقتی مستعجرت نیست و میخواهی یکی برود گلدان هایت را آب بدهد یا وقتی می خواهی ادرس خانه کسی را بدهی و نمره پلاکش را یادت رفته غیر از وقت هایی ک میخواهی بگویی حاج خانوم از دستمان شاکی است ک چرا حالش را نپرسیده ایم غیر از وقت هایی ک پرده های خانه تان کثیف...
-
تراژدی یک تولد
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1392 08:30
دخترک بعد از سه ماه سرانجام دیروز فهمید ک باردار است و این بارداری متعاقبا برای دختری که در خانه پدر و مادرش زندگی میکند مستقیما به معنی بی آبرویی، رسوایی، فحش و ناسزا و فرار از خانه . . . با دست های لرزانش شماره دوست پسرش را میگیرد جویده جویده میگوید ح ا م ل ه ا م -: چی؟ +: حامله! من حامله ام، سه ماهه پسر بعد از...
-
بانوی یکشنبه ها
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 08:36
سلام بانوی مهربان این روزها زیاد میشود که یادت کنم، حتا اگر مثل همه یکشنبه ها برایم ننویسی . . . گاهی دلم تنگ میشود گاهی شکواییه دارم هی قهر میکنم با خدا هی میگویم حواسش به من نیست حالا نمی دانم این میان من پرتوقع شده ام یا او بی توجه گاهی فکر میکنم اگر ازدواج کنم همه چی حل میشه بعد میگم این طوری نگاه کردن به یه ادم ک...
-
قوقولیای آبجی خوانوم
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 09:19
اونی ک من میبینم! اونی که واقعا هست
-
پروانه ها
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 08:37
چند روز پیشا از سر خیابون نوزدهم،یه پروانه مرده پیدا کردم و با احتیاط اوردمش سر کار و گذاشتمش لای تقویم رو میزی حالا هر بار که آقای آبدارچی میاد میزمو که تمیز میکنه یکی از جزییاتی که حواسش هست داغونش نکنه همین پروانه هه است امروز اومده میگه خیلی ظریفن پروانه ها، دست بهشون بزنی پودر میشن . . .
-
روز تعطیل
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 08:21
روز جمعه ی من به نقاشی این شال گذشت سفارش دهنده ش هم "مامان بعد از این" بود! D:
-
چاپخونه
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1392 08:42
دیروز آخر وقت از چاپخونه تماس گرفتن و مجبور شدم به خاطر ناظر بودن برای چاپ بسته بندی های جدید یکی از محصولات شرکت تا ته خیابون اتحاد تهرانپارس برم خلاصه با آقای چاپچی سالن های چاپ و بسته بندی را گز میکردیم و ایشان متریال های مختلف از نمونه های چاپی را نشانم میداد اون وسط یه سری جعبه ی خیلی خوشگل ، اندازه پاکت سیگار...
-
بعدش نمی دونستم چه طوری بخورمش!
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1392 08:24
با پسرک لاله نشسته ایم کارتون تماشا میکنیم، چون دی وی دی خراب شده پشت لب تاب، چمباتمه زده ام کنارش و پسرک هی بلند می شود و میرود و می آید. آذر خانوم در آشپرخانه مشغول است و فاصله اش تا ما آنقدر نیست آذر خانوم ک قصد میکند طرف ما بیاید پسرک خیلی جدی میگوید خاله پروانه پشتتو درست کن شلوارم را میکشم بالا بعد می آید و دم...
-
هوچی گری در چ حد؟
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1392 08:08
دیروز شرکت، تو طبقه ما دعوا شده بود! سر چی؟ روم به دیوار، سر توالت فرنگی. دقیقش را بخوام بگم سر اینکه چه کسی سیفون را نکشیده است؟!! کل این غائله رو هم یکی از دوستان ک ایفاگر نقش هویج تو شرکت هستن ایجاد کردن شما منظره رو در نظر بگیرید ک آبدارچی طفل معصوم با هفتاد سال سن بیاید به عامل خاطی بگوید به خدا خانوم فولانی من...
-
قانون اول!
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1392 09:28
میگه فقط قانون تا پشت درو یادت نره؟! براق میشم، کدوم قانون؟ یه شرم کوچولو تو نگاهش میاد و میگه ک هر چیزی ک هست فقط تا دم در خونه تموم شه سرمو میندازم پایین و میگم اره و خیالشو راحت می کنم ک مدت هاست قانوم اول صادقه برام! و دلم می خواد همون وقت تو آسانسور طبقه ی بیست و دوم جون بدم و جنازه ام برسه طبقه همکف، دلم می خواد...
-
پروانه دوباره شال نقاشی کرده
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1392 07:44