سلام پروانه خانوم . نوشته هات درد داشت نتونستم خاموش رد شم. اولا که درک می کنم فشار زیادی تحمل میکنید و خوبه که نوشتیدش . با خودت مهربون باش به خودت نگو خاک تو سرت . به خودت بگو خوب این با من حال نمی کنه ولی این دلیل براین نمیشه که من دوست نداشتنی هستم . من دوست داشتنی ام و خودمم خیلی دوست دارم با خودمم خیلی حال می کنم و لزومی هم نداره که برای قبول داشتن خودم منتظر باشم همه دوستم داشته باشند
بعدش با مدیتیشن ،هنر، نوشتن ،یادگیری ، رقص ورزش و ... به خودت فرصت ترمیم بده
بعد ترش بشین با خودت یک گفتگوی دو نفره ترتیب بده و بنویس
یکی از جانب خودت مثلا از دوستت سوال بپرس و بعد خودت برو در نقش دوستت و از جانب تون جواب بده همه اش را بنویس تا متوجه نشدی جریان چیه متئقف نشو هی در سوال کزدن لایه های عمیق تری را هدف بگیر . منظورم اینه که وقتی بهش فکر می کنی به جای احساساتت ، منطقت فعال بشه
اگر داشتی برای خودت دلسوزی می کردی مچ خودت را بگیر و متوقفش کن
درس هایی که این جریان برات داشته را یه جا بنویس و ریویو و اپدیت کن
به جسمت و به خودت عشق و مهر بده
به دیگران خوبی و مهربونی کن فقط برای اینکه تو موجود بزرگوار و دل انگیزی هستی
هر کدوم از اینکارا که کردی به خودت جایزه بده
این کامنتی بود که خانمی به نام مریم برام نوشته و اونقدر خوب نوشته که دلم نیومد تنهایی بخونمش.
مثل یه درمانگر واقعی و یه دوست البته با پنبه و الکل زخم رو تمیز کرده و براش نسخه ی درمان نوشته
دلم می خواد این طوری باشم تو زندگی برای دنیام!
نسیم و بوس و نوازش نصیب شما باشه