پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

وقتی خبر، تنها به یک معناست


بعد از نود و بوقی که از فک و فامیل پدری بی خبرم، دیروز ها ناگهانی دلم بسیار هوای دختر عمویم را کرد. تفاوت سنی مان قدر مادر دختری است البته اما هم را دوست می داریم . . . 

بعد از قربان صدقه های اولیه می پرسد خوب چه خبر؟ می گویم ارشد قبول شده ام و دارم درسم را ادامه می دهم.

انگار نشنیده باشد از دخترش و دو قلوهایش که تازگی به دنیا امده اند تعریف می کند که باید چند در روز کمک دخترش کند و  . . .و باز می پرسد خوب دیگه چه خبر؟

میگویم خانه ی کوچکی خریده ام.  میگوید مبارک بشه و حرف دیگری را پیش می کشد

چند لحظه دیگر باز می پرسد خوب دیگه چه خبر؟

این جاست که می خندم می گویم ! نه ! شوهر نگرده ام (می خواهم کارش را راحت کنم) و جفتمان با هم خنده مان می گیرد . . .

 

جای خالی بعضی چیزها

گاهی وقت ها دل ادم خالی مشود

مثل وقتی زیر پایت را خالی کنند . . .

رساله ای در باب زنانگی

صبح داشتم اینستاگرام را بالا و پایین میکردم که چشمم خورد مطلبی که دکتر شین به اشترا ک گذاشته بود. در باب فریب بزرگی که دختران دهه شصت و پنجاه را تهدید می کند و در تفسیری چند خطی از آن نوشته بود که دختران دهه شصت و پنجاه  به دنبال دستاورد هایی هستند که از آن ها در نهایت مرد می سازد و در گام بعدی برای ارایه درمان و راه حل به نسل های قبلی اشاره کرده که مراجعه کنید به مادربزرگ هایتان که ببینید آیا این ها شادتر بوده اند یا نه؟

زن هایی که 28 تا سی و یکی ، دو سالگی دنبال خریدن خانه و ماشین و فولان و بهمان هستند را منع کنیم از ساختن دنیای شان در برابر کدام وعده و کدام جایگزین بهتری؟

زنانی که میجنگند و تلاش می کنند و قله های فتح ناشدنی و مرتفع را یکی پس از دیگری در می نوردند و به ساختن قلمرو و دنیایی مشغولند که هیچ مردی پیش از این برایشان نساخته است. حالا به نظرتان چقدر می تواند درست باشد که این ماجرا را تله و بزنگاه ببینیم چون اگر زنانی جهان شخصی شان را بسازند بازنده ی جهان دیگری هستند که مادران و مادربزرگ هایمان در آن زنان فاتحان بزرگی بودند که شاید از آن صدای خنده و شادی و خوشبختی می آمد که من در صحت و سقم آن هم  اندکی شک دارم! (صرف به کار بردن  واژه ی خوشبختی ، برای زنی که شوهر و بچه دارد)

به واقع سطح کیفیت  زندگی زن امروزی که درس می خواند و کار می کند و ماشین می خرد و عصر ها را صرف رفتن به باشگاه بدن سازی میکند و شب ها حیوان خانگی اش را می برد در پارک سر کوچه تا بچرخد چقدر فرق دارد با زنی دیگر که آیینه ی خوشحالی و موفقیت دیده می شود؟

زنی که خیلی زود ازدواچ کرده، شریک زندگی اش را به احتمال زیاد آدم های دیگر زندگی اش انتخاب کرده اند و به احتمال خیلی زیاد هیچ وقت در هیچ شرایطی به جدا شدن و طلاق نیندیشیده است. بلافاصله بعد از ازدواج به مشغولیت بارداری و فرزندآوری می پردازد و تمام وقتش را صرف کودکانی که یکی پس از دیگری دورش را می گیرند می کند. اگر هم بچه دار نشود که نسخه اش پیچیده است و باید برود جایی در یک سوراخی تا اخر عمر در سکوت گذارن عمر کند و از این گردونه ی پر زرق و برق و پر سر و صدای روزمرگی که همه هولت می دهند تا وارد آن شوی اخراج میشود و دیگر جایی در آن ندارند.لیکن پس از اینکه بچه ها از آب و گل در آمدند وقتش را صرف درس و مشق بچه ها و از آب و گل در آوردن آنها کند و نهار و شام خوش مزه بپزد و هفته ای یک بار ایل و تبار آقای خانه را به صرف نهار یا شام وعده بگیرد و زن خوبی باشد و تمکین کند و روی از نامحرم بگیرد و بچه ها را سر موقع بفرستد خانه بخت و  فولان و بهمان . . .

تمام  آنچه نگرش این چنینی را ایجاد کرده یک نگاه سنتی است که ما دلمان می خواهد تویش فرو برویم و با همان فرمول و دست نوشته های آدم های پیش از خودمان راه امروز را طی کنیم که جواب نمی دهد! برای امروز دیگر جواب نمی دهد!

خیلی دلم می خواست برای دکتر شین جوابیه ای بنویسم به این معنی که تله ای که دختران و زنان دهه 50 و 60 را تهدید می کند این نیست که دنبال ساخت دنیای شخصی خودشان هستند! تله این جاست که بخواهند شبیه مادران و مادربزرگانشان باشند! چون زمانه دیگر زمانه ی مادربزرگ ها نیست و آدم ها مرتفع شده اند و توانمندی ها افزایش یافته است. چون فاصله ی زن ها و مرد ها کم شده است و زن بودن به معنا ناموس بودن و شکستنی بودن و موجود ترد و ضعیفی که باید آن را در پستو از حرم نگاه نامحرمان در امان داشت نیست. 

زن بودن همان قدر که مرد بودن توانایی است می تواند توانا باشد.

قرار نیست هیچ زنی جای هیچ مردی را بگیرد! قرار نیست هیچ زنی  خود را با مردی مقایسه کند! قرار نیست مثل یک مرد زندگی کند! قرار نیست زنانه گی هایش را سر ببرد و فراموششان کند، قرار نیست خشن و زمخت و جدی بشود . . .

قرار است همان طور که دوست دارد زندگی کند! درس بخواند یا نخواند! رشته ای که دوست دارد را انتخاب کند! با شخص مورد علاقه اش رابطه بگیرد و اگر ازدواج می کند نه از سر اجبار و حرف مردم و اصرار اطرافیان که به سبب این باشد که نمی تواند بی آن دیگری، بی آن آدم آن سر رابطه خوشحال باشد. اگر ازدواج می کند همان شکلی که دوست دارد لباس بپوشد و مهمانی بگیرد نه آن شکلی که هزاران نفر قبل از اون آن را بدون ذره ای تغییر انجام داده اند و هیچ کجایش را نمی شود اهلی و شخصی و مال خودت کنی! بعدش هم در رابطه ی ازدواجش هر کجای رابطه که حس کرد باید این را تمام کند و عزت نفسش در خطر است و رابطه دیگر کار نمی کند این توانایی را داشته باشد که از رابطه بیاید بیرون و تمامش کند!  حتا اگر فرزندی در آن رابطه هست را به دندان می گیرد و می آید بیرون، اما به خاطر حرف مردم و خوشامد دیگرانی که هیچ از حال و روزش خبر ندارند یک عمر در رابطه ای که حالش را خوب نمی کند باقی نمی ماند! به خاطر ترس از گرسنه ماندن و بی سرپناه ماندن و  . . . می داند که آنقدر قوی و توانا هست که همه ی این ها را برای خودش و کودکش فراهم کند و اگر می ماند انتخابش ماندن است و بندی از اجبار به پایش گره نخورده است

راستش من این چنین زنی را بیسار توانا تو و قابل احترام تر می دانم آقای دکتر شین.

حتا اگر صدای خنده های کر کننده ای که از دیوار های خانه اش به گوش می رسد کم تر باشد از هر حالت دیگری . . .

حقیقت این است که ما در دوره ای زندگی می کنیم که در حال گذار است. گذر از سنت به مدرنیته و حالا نیمی دست پیش را گرفته اند و  نیمی دست پس را . . . من اما می گویم هیچ ایرادی ندارد که کسی در این روزگار هم دلش بخواهد خیلی سنتی و متحجرانه زندگی کند، فقط به شرطی که بداند دارد چه کار می کند، بداند کجای زندگی اش است. تو قیف سر نخورد و راه رفته ای را همگان رفته اند را برای چندم بپیماید، راه خودش را بجورد و بیاید و بپیماید و آن را زیست کند و چه شیرین و عظیم است چنین زیستنی . . .