پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

دختر تازه کاری که به گربه ها سوسیس آلمانی می داد

هر روز صبح که از کنار پارک رسالت رد می شوم تا بیایم زیر پل سیدخندان، و سوار تاکسی هایی که به قول دوستی "به مقصد لسان جلس هم تاکسی خطی دارد" بشوم، دقیقا در همان ساعت، بعضی روزها دختر ریز نقش و تقریبا کوتاه جسته ای را همان نزدیکی می بینم که دارد با تبشیر و  انزار به گربه های خیابانی انتهای پارک غذا می دهد

در این پارک بارها صحنه های مشابهی را دیده ام و هر بار دقت می کنم که غذایی که برای گربه ها آورده شده چی هست و چه شکلی ارایه می شود. مثلا یکبار زنی را دیدم که ترکیبی از برنج و مرغ را پخته بود ترکیب خمیری را در کیسه ی پلاستیکی ای ریخته بود و آن را روی صفحه روزنامه  نیازمندی های  همشهری که از وسط تا زده بود روی زمین در فواصل می ریخت و دور هر روزنامه چند حیوان غذا می خورند و بعد از خوردن غذا کاغذ ها را با دستکش پلاستیکی که عموما در دست داشت جمع می کرد و در سطل زباله می ریخت. همیشه وقتی زن را می دیدم، فکر میکردم وقتی دارد مرغ می خرد و یا وقتی دارد پای گاز آشپزی می کند و وقتی دارد آماده می شود که بیاید پارک چه شکلی است و به چه چیزی می اندیشد و نظرات اطرافیانش چقدر می تواند برایش مهم باشد و آیا او هم از اطرافیانش شنیده وقتی کودکی گرسنه است این غذا دادن به حیوانان چقدر بی انصافی است و وقتی دیده نمی تواند صاحبان این دیدگاه را متقاعد کند که هر کسی راهی دارد و اگر من این راه را نروم به این معنی نیست که می روم بچه های گرسنه را سیر می کنم پس حالا دست بردارم از عذا دادن به حیوانات و نخیر اگر این کار را نکنم یحتمل مدتی حالم بد خواهد بود و بعدش هم کلا این فضا را به فراموشی می سپارم و میشود یه سرکوب دیگر در زندکی ام در کنار بینهایت کار نکرده و اشتیاق فروخورده و الخ

امروز هم زن کوتاه قد را می بینم که محتاطانه انگار که بار اولش باشد آمده  و برای گربه ها سوسیس می ریزد. تکه های سوسیس را از کیفش بیرون می  آورد و آنها را حسابی خورد  می کند و بعد پرت می کند به سمت حیوان ها طوری که در دو لقمه می توانند آن را ببلعند.همیشه هم جایش مشخص است و به گربه های ساختمان تقریبا مخروبه ای که کنار موسسه زبان است غذا می دهد ، چند بار آخر دیده بودم که یکی از گربه ها خودش را به پر و پاچه ی دختر می مالاند و سرش را فرو می کرد زیر زانوهای خم شده ی زن که داشت برایشان غذ ا می  ریخت و قبلا جایی خوانده بودم این نشان از این دارد که حیوان به آدم احساس مالکیت می کند و دوستش دارد و آن را مال خودش می بیند.

بعد به دنیای شرم زده ی زن فکر می کنم که خودش را آن گوشه کنارها قایم می کند ، به زنی که به زور قدش به یک متر و سی سانت می رسد و جامعه ای که زن ها را زیبا و قدبلند و بارور می خواهد چطور زن را کنار گذاشته است . . . در این عوالم مستغرقم که چیزی نگرانم می کند، خیال اینکه یکی از طرفداران دو آتشه ی حمایت از حیوانات پرش به این آدم بگیرد!

حقیقت این است که غذاهای ادویه دار و مخصوصا سیر دار برای حیوانات مناسب نیستند و در دراز مدت مایه ی کوتاهی عمرشان می شوند ، این را خوب می دانم اما و هزار امای دیگر در پاسخ به آن دارم که وقتی از حیوانات خیابانی ای که حرف می زنیم که ممکن است خیلی وقت ها گرسنه بمانند ، حرف زدن از ادویه دار بودن غذا و گرسنه ماندن چیزی در حد تفاوت نوزده و هفتاد و پنج صدم تا بیست است با صفر!

کمال گرایی مثل چاله می ماند و خیلی وقت گرما و انرژی و توان مان را ساقط می کند و مثل زنبور بی عسل، اخته و بی حاصلمنان می کند.

نگاهی که در آن ایده آل گرایی و حد اعلا و بالا ترین و غنی ترین سطح یک فعالیت را در نظر می گیریم و بعد هر حرکت کوچک و خردی که در حد آن تصور ابتدایی که درذهنمان است نباشد با سرکوب و مخالفت شدید روبرو می شود، در حالی که در بسیاری از اوقات همین حرکات های کوچک و ریز و خام دستانه با طی مسیری ممکن به جایی و مرحله ای می رسند که بسیار قابل دفاع هستند، مثل جوانه ی تردی که با شرم و ترس فراوان پوسته ی لوبیا را شکافته و آمده بیرون و با اندک سرکوبی برای همیشه نابود می شود. . .



پ.ن:

امروز دومین سالگرد بابا است . . . اما انگار خیلی سخت بوده چون به نظرم شبیه ده سال گذشته 

عباس کیارستمی

عباس کیارستمی یکی از بزرگ ترین و محبوب  ترین شخصیت هایی که مثل ستاره در زندگی ام، می درخشد . از تماشای نقاشی  ها و  عکس ها و فیلم هایش سیر نمی شوم. لذت خواندن این گفتگو بین کیارستمی و آغداشلو را با شما به اشتراک می گذارم

این لینک



سلام آقای ترامپ

سلام آقای ترامپ، رییس جمهور وقت ایالت متحده امریکا که تصور بسیار روشن و موفقی از خود دارید. دیروز در صحت سازمان ملل سخنان جدیدی در باب ایرانیان زدید و حساب ملت و دولت را از هم جدا گذاشتید و خواستید همه دول جهان در حالی که از مردم ایران حمایت می کنند، سردمداران بی کفایت و نالایق ایران زمین را بایکوت کنند تا این تخم فساد و تباهی از دامن این سرزمین ریشه کن بشود... این قصه ها ک شما از آن می گویید در مثل و معادله و فرمول خیلی زیبا و جذاب به نظر می رسد و شاید روزی ایرانیان و تمام ساکنان دنیا از شما تشکر کنند که با چنین راهکار بی رحمانه ای این زخم چرکین را نشکافتید بلکه در صدد براندازی و ریشه کنی اش برآمدید... اما حقیقت این است که ما آدمیم آقا... ما سرباز پلاستیکی و نام روی کاغذ و نفشه ی روی دیوار نیستیم.

این مردمان که از آنها سخن می گویید در آتش این بی لیاقتی ها و بی کیافتی در حال سوختن و شعله وری هستند و بدا به حالمان که مدافعانی داشته باشیم که به واسطه ی براندازی سیستم و نظامی ناکارآمد موجبات نابودی و مرگمان را فراهم کنند... آقای ترامپ من از سیاست و اقتصاد و نفت چیزی نمی دانم! من یک آدم عادی هستم که در  ماهی که گذشت خانه ام مورد سرقت قرار گرفت و اندک پس اندازم هم به تاراج رفت، حقوقم برای یک ماه از صبح تا شب سرکار رفتن به اندازه ی یک کارگر امریکایی برای یک روز در کشور شماست.همه برنامه ها برای سفر به خارج از ایران و تفریح و گشت و گذار دنیا که آرزویم است، به یقین از برنامه زندگی ام حذف شده اند

دیروز برای خرید کوچکی به سوپر مارکت رفتم و یک نوار بهداشتی عادی را که قبلا دو هزار و پانصد تومان بود، را ١٦ هزار تومان خریدم یعنی تقریبا ٦ برابر!

هدف شما بسیار کمال گرایانه و مفید است اما در این رهگذر شما چه فرقی دارید با وزیر بهداشت این نظام که به پیرمردی که از بی پولی شکوه می کند که نمی تواند زنش را برای فیزیو تراپی ببرد می گوید خودت بمال! شما هم دارید اوضاعی را ایجاد می کنید که از فقر و بی دارویی و بی پولی بمیریم

ما مردمان این سرزمین که شما هواداری مان را به تمام کشور های منطقه توصیه می کنید داریم از کمبود ها و قحطی ها می میریم، تا جان داشته باشیم و سالم باشیم در این ماراتن بزرگ برای بقاع شرکت می کنیم و به محض اینکه بیمار شویم وبه اصطلاح به خرج بیفتیم خدا میداند چه بر سرمان خواهد آمد و آن وقت به راحتی از مسابقه کنار گذاشته می شویم و فراموش می شویم و  در تنهایی چاره ای جز مردن نداریم وقتی هزینه دارو درمان و خدمات پزشکی به شدت بالاست و تازه اگرررر که داروی مورد نیاز موجود باشد تا فروش و تاراج همه دارایی ات بتوانی یکی این داروها را تهیه کنی.

من نمی دانم چه راهی را باید انتخاب کنید اما می دانم و میبینم که این راه که انتخاب کرده اید از جسد های ما پشته خواهد ساخت و جز قحطی و جنگ و خون ریزی و مرگ برای ما چیزی نخواهد داشت که در حافظه ی تاریخی مان بسیار تکرار شده است و قحطی و چپاول در خاطره هایان نقش بسته است.

آقای ترامپ، اگر واقعا به آنچه می گویید ایمان دارید و می خواهید اوضاع نابه سامان خاورمیانه ای را که همیشه ی تاریخ به جنگ و کشتار گذشته بهتر کنید، اگر از پی کشور گشایی و تاراج نیستید، اگر بوی این نفت لعنتی که برایمان  جز وابستگی و رفاه کاذب به ارمغان نیاورده به مشامتان نرسیده، اگر  مثل این جماعت که تا دستشان رسید کندند و بردند و رفتند، نیستید... راهی که انتخاب کرده اید را ادامه ندهید

اوضاع ما مثل قابلمه ی روحی داغی است که زیرش آتش فراوان روشن شده و ما چون دانه های ذرت بالا و پایین می پریم و می ترکیم! پیر و بیمار و کودک و ناتوان و ... و واقعیت این است که کمترین فشار روی کسانی که شما پلن کرده اید که بیشترین فشار را متحمل شوند...

آقای ترامپ این دنیای که برای ما ساخته اید جای امنی نیست و اگر زیر بار فشارهای اقتصادی کمر خم نکنیم، از ترس و اضطرای و دلهره ای که چه بر سرمان خواهد آمد، چه بر سر عزیزانمان خواهد آمد ، هر روز نیمه جان می شویم . . .

 


پ.ن: میدانم . . . 

:(