پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

روح خزنده تو را می رباید

داشتم نق می زدم

همین جور پشت هم و یکبند! 

باید چهارملیون به حساب دانشگاه بزنم که بتوانم دفاع کنم. از وقتی سر کار نمی روم هم کلا آدم بی پولی شده ام. 

یعنی آن قسم بریز و بپاش های سابق برایم خیلی سخت و دیر و دور شده است و این سختی دارد و هی به خودم می گویم عیب ندارد عوضش داری اشتیاقت را تعقیب می کنی!

علی ایحال داشتم غر میزدم و پول را به کارت دانشگاه میزدم و ناراضی هم بودم قاعدتا! بعد وسط کارت به کارت کردن و غر یهو پول را زدم به کارت یکی دیگر و البته که شانس آوردم که زدم برایم خواهرم و طفلک گفت الساعه برمی گردانم اما نتیحه ی اخلاقی ماجرا این است که فرو رفتن در فاز نارضایتی و غر غر دست خودم نیست اما گویا خروج از آن باید آگاهانه و اختیاری باشد.

مثل میوه ی گندیده زهر مار می شوم. اصلا با یک من عسل هم نمی شودکاریش کرد 

اسم این حالت را گذاشته ام روح خزنده

روحی که آرام و یواش به سمتت می آید و تورا می رباید و  می خورد و بعدش قورت میدهد و تو هم خزنده خواهی شد و همان جور خواهی ماند تا یکهو بپری بیرون!


زمانی برای زاییدن

تازه یم خواستم استرس های نمایشگاه را مدیریت کنم که خبر آمد که لاخر شهریور مهلت دفاع از پایان نامه ی ارشد است و من که مدت مدیدی آن را به کل رها کرده بودم متوجه شدم چالش هیجان انگیزی در پیش دارم که قرار است شهریور ارشدم را دفاع کنم و در آبان هم نمایشگاه دارم.

لذا در این میان انگیزه کافی برای هی آمدن و اینجا یاداشت گذاشتن را هم پیدا نموده ام

زندگی را این طوری با دور تند و پر از هیجان و برنامه دوست تر دارم

نطرتان را در مورد این اسن بنویسید بی زحمت

این اسم می خواهد بشود هویت من:

پروا_نَه

اولین نمایشگاه انفرادی - هفت ثمر

گفت می تونم کاراتونو ببینم 

دست پاچه شده بودم و در حالی که داشتم دنبال تبلت تو کیفم می گشتم متوجه صدای بقیه بودم که م یگفت کاش تبلت می آوردین که کارها بزرگ دیده بشهُ بعد  صدای امیر اومد که میگفت نه یادش بوده  . . . فکر همه چیزو کرده. همون وقت دستم رسید بهش و کشیدمش بیرون و یکم طول کشید تا تمرکز کردم که کجا می تونم یه مجموعه از کارا رو پیدا کنم و آخرشم تو واتزآپ بازشون کردم که همه شون دانلود نشده بود و طول داشت تا دو. نه دونه باز بشه

عکسا و نقاشی ها و مجسمه ها رو تماشا میکرد

هر آن منتظر بودم یه چیزی یا حرکتی کنه و بی میلی شو ابراز کنه اما اون همه چیزو تماشا کرد. منتظر بودم حداقل بگه این کارات که زن کار کردی رو نمیشه و بدن مشخصه و یه نه بشنوم اما همه چیز خیلی زیبا پیش رفت.

وقتی تو تقویمش گشت و یه روز که برام مناسب بود رو پیدا کرد و بهم داد فقط خیلی آروم گفت: فقط زن نزار . . .

احساس میکردم مورد پذیرش بودم و مقبول افتادم و قلبم پر از شعله و اتیش بود و خوشحالی تو چشمام لبریز بود

لیوان چای رو برداشتم و اومدیم بیرون و دم در قلوپ قلوپ چای رو سرکشیدم و حسی میان خوشحالی و ترس رو مزمزه کردم

خانم ثمری از گالری هفت ثمر برای اولین نمایشگاه انفرادی برای من اوایل آبان رو گذاشت

دفترچه راهنما

تمام چالش های ذهن من از تفاوت بین آن چیزی است که آن را یاد گرفته ام و چیزی که با آن بزرگ شده و پرورش یافته ام. اینکه زمان دیگری فرا رسیده است و دیگر گفتمان ذهنی من جاری نیست و قوانین سابق در این کارزار صدق نمی کند.

بدین ترتیب در آشوبی از عدم انطباق قرار می گیرم که در آن پاسخ های قبلی با تقاضاهای جدید زاویه دار شده اند و همجواری شان پاسخ گو و شفا دهنده نیست و حتا ایجاد آزرده گی نیز می نماید.

در رویایی با خیلی ها متوجه میشوم که همچنان از همان راه ها و تربیت های سابق خود برای حل مسایل جدید بهره می گیرند و اگر چه به نظر خودشان کافی است اما از منظر بیننده ی خارجی دم خروسی که بیرون زده به وضوح و روشنی قایل رویت است

برای توضیح آنچه از آن حرف می زنم باید مفهومی را توضیح بدهم با عنوان اصالت. شاید برای روشن شدن مفهوم اصالت باید کفه ی روبرویش را روشن کنم که چیزی است با این عناوین: fake -  قلابی  - بی اصالت - ناخالص   . . .

فیک بودن به معنی واقعی نبودن است و شما زمانی واقعی هستید که خودتان باشید. خود واقعی تان و اگر تلاش کنید قسمتی از خود را پنهان کنید یا قسمتی را که از آن خود نمی دانید را به نمایش بگذارید هم همانا به ورطه ی قلابی بودن می افتید.

لذا این اصل بودن چه چیزی دارد که برای کسب آن خود را به مشقت بیندازیم؟

جانم برایتان بگوید که اصل بودن مثل کتانی ای است که فولان کارخانه ی فولان جا که همه کارهایش دست دوز است و از راحتی و مقاوت با هیچ کالایی به قیاس نمی رود و در دنیا تک است و دارنده ی آن به همه پوز می دهد شما را به عنوان محصول تولید کرده باشد! نه اینکه شما محصول باشید و نه اینکه سری هستید و نه اینکه اعتبارتان را از کارخانه ای می گیرید . . . نه! در قیاس با ارزشمند ترین کفش کتانی جهان با کتانی های متفرقه ی دیگر!

حالا اگر آن حد از اصالت و توجه و ارزش و اهمیت را در درون خود ببینید آیا خود را بینهایت ارزشمند نمی دانید؟

آیا خود را با این مشخصات عاشقانه دوست نمی دارید؟

خوب این از لزوم اصالت و اصل بودن و تعهد به فردیت و مشخصات فردی هر کس که آن را متمایز و گران قیمت میکند

حالا تصور کنید که برادر دوقلویی دارید که هر طوری رفتار میکند همه تحسینش میکنند. نقاشی می کشد و همه می گویند خیلی خوب کشیدی و وقتی با کارد و چنگال غذایش را خورد می کند و وقتی درس می خواند و فوتبال می کند و . . . . در همه ی آن موقعیت ها مورد تحسین  قرار میکیرد.

شما اما در خود یواشکی حس میکنید به اندازه کافی خوب نیستید و یک باری هم که نقاشی کشیده اید عمه تان گفته از آن برادرت یاد بگیر این اصلا چی هست که کشیده ای؟

لذا خیلی زیرپوستی و ناآگاهانه به سمتی سوق پیدا میکنید که  آن برادر بزرگ تر هست. هنر و معاشرت و ورزش را از او کپی میکنید و هرقدر بیشتر عین او باشید بقیه بیشتر خوششان می آید.اما خوب پس خودتان چی؟

خودتان می شوید یوسف گمگشته و در ته چاه بی توجهی از فراموشی هر روز می میرد و بد ترش این است که وقتی یوسف ته چاه دارد می میرد حال شما را خراب میکند و تو دلتان غم و غصه و کدورت شکل می گیرد و یا اگر هیچ غمی هم ساخته نشود دست کم شادی و شوق و ذوق و حرارتی هم ساخته نمیشود!

این جور میشود که کم و کم پلاسیده میشوید و کج می شوید و غم می شوید و ناله می شوید و برگ خزان تان زیاد می شود . . .

این است معنی قلابی بودن! قلابی ها به هیچ کس آسیبی نمی زنند به جز خودشان! کسی که در این بازی متضرر شده است خود خودشان است که هیچ کس در جهان را یاری نجات دادن آن خود نیست غیر از همان!

ممکن است من بیننده از بیرون ببینم که فولان آدمی که اطرافم میبینم چقدر با اصالت خودش فاصله دارد و چقدر در تلاش است که خود واقعی اش را پنهان کند اما خوب مگر میشود این را منعکس کرد و گفت؟ حتا اگر آنقدر ریسک پذیر باشی که همچین خطر بزرگی را بپذیری به یقین با گارد آن آدم روبرو می شوی!

البته به همین دلیل هم هست که رشد و توسعه ی فردی از پس سالیان عمر و تجربه حاصل می شود و به هیچ نوجوان و جوانی حرجی نیست که با اصالت وجود خود در تضاد است! (چون فعلا در حال تجربه است)

خوب

حالا گمانم بتوانم بهتر توضیح بدهم که وقتی عصبانی و ناراحتم و یا وقتی یک آدمی و اصلا هر آدمی می آید می گوید تو مادر فولانی و من مثل هر آدم دیگه ای که عاشقانه مادرش را دوست دارد حس میکند الان باید برگردد و آن گوینده را منحدم کند  و از طرفی یاد گرفته که به چرندیاتی که از هر طرف می شنود  اهمیتی ندهد چون تنها حاصلش درگیری ذهنی و اتلاف زمانی است که سرمایه ی زندگی هر کسی ست . . . غرضم از بیان فحش بیان مثال واضح بوده است البته!

بلی

فی الواقع ما دفترچه ی راهنما نداریم!

چیزی به نام دین هست که برای خیل ها پاسخ نمیدهد! فلسفه هست و کنارش هم  روان شناسی هست و در اوج آن  اگزیستانسیالیست!

به جد و جهد آرزو دارم روزی یک دفترچه ی راهنما تولید شود برای پرورش و ساخت موجودی که اسمش انسان است!