پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

حاصل عمر آن دم است، باقی ایام رفت . . .

پگاه یه نقاشی خط با این محتوا سفارش داده:

گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی     حاصل  عمر آن دم است، باقی ایام رفت

همین قطعه را از استاد شجریان سرچ می کنم و در حالی که با صدای بلند می شنومش طراحی را شروع میکنم 

و دنیا هنوز خوشکلی هاشو داره!

نیمه شب نوشت

گاهی وقت ها حس می کنم نصفه شب ها

حرف های نگفته و‌جنگ های نرفته

خرخره ام را می گیرند و دست ب یقه می شویم و سر همه چیز هایی که نگفته ام به صلابه ام می کشند و امانم را می برند!

یکی می گوید آن که وقتی خوشی یادت نمی کند را چرا ؟ یکی می گوید آن که سر یک جمله گذاشت و رفت چرا 

یکی دیگر می گوید من انتظار دیگری داشتم از کسی که می کفت دوست و همراه است اما...


من اما نگفته ام!

مثل احمق های منفعل گذاشته ام این آدم ها طوری رفتار کنند که انتظار هیچ پاسخ درخور و البته مناسبی در قبال بی مهری و جفا و نارفیقی شان را نداشته اند. 

نگفته ام ...

نگفته ام ...

حالا در این محکمه که گوشه اتاق گیر افتاده ام دارم سعی می کنم بفهمم دوست ترین آدمی ک کمترین محاکمه ام را ساخته کیست؟


نگفته ام که چقدر رنجیده ام

نگفتم که چقدر شکستم و تنها شدم و احساس آدم  دست چندم بودن کردم! نگفتم که چقدر عصبانی شدم یا خشمگین،که فهمیدم . . . اما  به روی خودم نیاوردم!

حالا این به روی خودم نیاوردن ها  و ایضا  به روی دیگران نیاورده ها... طغیان کرده و نمی گذارد بخوابم 

ک آرام بگیرم!


کشف نه چندان بزرگ


یکی از عادت هایم این است که ساعت ها نقاشی مورد علاقه ام را تماشا می کنم و زندگی نامه خالقان و پدید آورندگانشان را می کاوم و در آن دنبال چیزهای آشنا و جالب می گردم و از قضا بسیار زیاد هم برایم الهام بخش است!

گاهی پیش می آید که دلنشینی و چشم نوازی اثری آنقدر در دل و جانم تاثیر می گذارد که بعد از تمجید و دل دادن به کار،  کسی که چنین فضایی را ساخته را در ذهنم تصور می کنم و بسیار می ستایمش و شوق و حرارت در دلم موج می زند و مثل شمعی که کور سویش در تاریکی پت پت می کرد ناگهان روشن تر از همیشه می شوم.

نکته ی قابل تامل اما چیز دیگری است. اینکه اغلب موفقیت های این چنینی که یکی از آثار هنرمندی دنیاگیر می شود و شهرت جهانی پیدا می کند اغلب از یک مجموعه پدید می آید و نه یک تک اثر.یعنی یک اثر در یک مجموعه می درخشد و بقیه کار ها مثل خواهرها و برادرهایش از همان جنس هستند اما خودش نیستند.

این اتفاق که در آن یک مجموعه تجربه و خطا مسیری را راهگشا میشود که در یک تجربه خیلی به ندرت پدید می آید چیزی شبیه اصالت و نسب درست کردن برای کار است و هر چقدر گسترده تر و پهناور تر باشد خانواده مستحک تر و امکان شکوفایی و موفقیت یکی از اعضا بالاتر می رود


پ.ن

نقاشی از آفرین ساجدی است

حیفم اومد خصوصی بمونه

سلام پروانه جان 
خوبی؟ احتمالا من رو یادت نمی‌یاد. سه چهار سال پیش یه مکالمه‌ی کوتاه داشتیم. ریاضی امیرکبیر می‌خوندم. 
شاید شماره‌ام رو داشته باشی هنوز. شماره‌ات رو داشتم، ولی خودم تلگرام فعال ندارم. این شد که این‌جا پیغام دادم. 
سال‌های زیادیه وبلاگت رو می‌خونم. از کارای هنریت تا خونه و ماشین خریدنت رو دنبال کردم. یکی دو بار هم پیغام دادم ولی کلا خاموش هستم. 
اما چند تا کار آخرت رو که تو اینستاگرام دیدم دیگه نشد پیغام ندم. خیلی عالیییی بود. اصلا سطح کارات فرق کرده. خیلی خفن شده. خلاصه کیف کردم. خیلی خوبه آدم ریزریز رشد کنه و کیفیت کارش هی بالاتر بره. بهت تبریک می‌گم و اعتراف می‌کنم حسودی‌م شد. 
کلی انگیزه گرفتم تو کار خودم تلاش بیشتری کنم و از پخته‌شدن کارام لذت ببرم. 
موفق باشی. 
پ.ن. دوست دارم اتاقت رو ببینم :)


سلام دوست قشنگم.

بعله که  یادمه! مرسی که برام نوشتی و یه عالمه مهربونی و حال خوب سر دادی تو دلم. تو ایسنتاگرام عکس خونه ام (والا دیگه حس مالکیتم به اتاق نیست الان بیشتر جای اتاقم خونه م مهمه) رو می زارم.  چه خوبه که دوستانی مثل تو دارم که این تغییرات رو از دور می بینن و برام می نویسن. 

بوس و تشکر زیاد بهت 

کلا دنیا داره تند تند عوض میشه

یادتونه یه مدت هر کی جوین می شد به وایبر میرفتیم بهش سلام می دادیم و بای بای می کردیم و معنی ش این بود که اونم اسمارت فون خریده!


بترسی غرق میشی . . .


یک جایی خواندم که نویسنده ی فرانسوی سیر عشق یک جمله در مورد رابطه دارد که به گمانم بسیار کارآمد است که می گوید؛ رابطه مثل شغل تمام وقت است و وقتی بیدار می شوی اولین کاری که به آن مشغولی هم همین رابطه است و باید برایش کاری کنی و رشدش بدهی و زنده باشد و فراموشش نکنی و   . . . زندگی با مقداری چشم پوشی شبیه استخری است که آدم کم کم می رود تو عمق بیشتر و هر چه که بیشتر پیش برود و بیشتر فاصله بیفتد بین پاهایش تا کف استخر، احتمال به فنا رفتنت هم بیشتر می شود. اما باید جلو رفت و در جا نزد و پیش تر رفت و تنها راه برای این پیش تر رفتن یاد گرفتن شنا است. یعنی باید شنا بلد باشی تا از ترس اینکه پاهایت به کف استخر نمی رسد در جا نزنی! 

شاید دلیل اینکه این مثال زدم تجربه ی نه چندان جالبم در روزهای اخیر در یک استخر نه چندان بزرگ بود. یک لحظه روی آب خوابیدم و وقتی برگشتم متوجه شدم پاهایم به زمین نمی رسد. من هم روی آب خوابیدن را بلد بودم، کرال پشت را هم و هم شنا سگی اما خوب اون لحظه ترسیدم! حس کردم به ساحل خیلی دورم!

ترس آدم را فلج می کند، کل محاسبات ذهنم در هم گوریده شده بود و هیچ کاری از دستم بر نمی آمد و مثل سنگ در آب فرو رفتم و یک لحظه حس کردم وا داده ام 

تجربه ی ترسناکی بود اما یک چیزی را یادم آورد که ترس تو را خواهد کشت! که نباید بترسم! ترس همه چیز را مهیب و ترسناک و غیرقابل دسترس و دور می کند! 

زندگی و رابطه مثل قطعه ای موم کف دست آدم می ماند، ما برآن محیط و مسلط هستیم و شکر گذاری و ایمان ما را به ساحل آرامش رهنمون خواهد شد . . .

در آستانه ی چیز خاصی نشدن یا خوشحالی با همان چیز هایی که داریم!


یکهو  نگاه کردم دیدم این ادرس کانال در تلگرام را دو سال است که گذاشته ام این بالا و خوب هیچ وقت هم هیچ فیدبک خاصی از آن نگرفته ام و جز اینکه معنی ای جز این داشته باشد که حالا که نمی آیی کنار سفره و بشقاب دستت نمی گیری و عذا نمی کشی که بخوری من برایت سفره را می آورم در دسترس و بعدش هم لقمه می گیرم و  . . .و از این رهگذر به این نتیجه رسیدم که چه کاری بود؟

من که همین الان هم برای خودم می نویسم و غیز از این دوست عزیز میم و آن یکی تیلوتیلو و شاید یکی دو تا دوست دیگر برایم کامنت هم نمی گذارند و بهتر است که این فاز همه چی مال خودمه پس بزار هر جوری دوست دارم باشه را اجرایی کنم و خوشحال باشم.

عوض کردن آدرس وبلاگ هم برای همین ها بود چون می دانستم گم و گور می شوم اما خوب گفتم من که راهش را باز میگذارم برای پیدا شدم اما حالا مگر چه پُـــخی هستی که اگر گم هم بشوی خللی در کل ماجرا ایجاد بشود.

یک جوری مثل اینکه آدم بعد از یک جایی بداند و بفهمد که قرار نیست هیچ پُــخ خاصی بشود و قرار نیست ِاِِن تا آدم بخوانندنش و سلبریتی بشود و یا شاید این با همین تعداد محدود دوست و رفیق و دنبال کننده و خواننده قرار است خیلی خودمانی باشی و نه اینکه پیژامه گل دار تنت کنی جلویشان، اما می شود ادرس کانال را از پیشانی وبلاگ ورداشت ! 

پروا_نه

می دانم که آدم خیلی باید خرفت باشد که همه ی وقتش را صرف کار کردن بکند و آخر شب بعد از ایمکه چند ساعت از بیست و چهار ساعت عقب بود و ساعت کم می آورد تا وقتکی را به خالی نمودن خویش بپردازد و بعدش هم دو قران و سه شاهی بیشتر در بیاورد که نه معلوم است آن دو قران به دست آورده کجا خرج شده و نه معلوم باشد آن تلاش های صرف شده جواب مقبول و مورد نظر را داشته یا نه.

علی ایالحال شر یکی از این پروژه های پر زحمت و کم بازده را از سرم کم کرده ام و پلن بعدی البته این است که پروژه های در دست اجرا را با حجم انرژی و توانم طوری میزان کنم که دست آخر چیزکی ته دلم را قلقلک بدهد که پاشو لعنتی! پاشو  تمامش کن چون بعدش می توانیم فولان چاهمان را پر کنیم و شاید هم گوش شیطان کر توانسیم سفری چیزی هم برویم!

حالا ماجرای سفر هم برای من خیلی با مزه است و شبیه همان هویجی است که بالای سر اسب ارابه نگه می دارند تا خوب بتازد و به امید رسیدن به آن تند تر برود و برسد! نه اینکه خیلی مارکوپولو طور ها! نه این خانم گیسو را اگر دنبال کنید و گریز پایی اش را بشناسید باید بگویم هیچ نسبتی با آن حد از دویدن ندارم

یک طبیعت بکری که بشود در دلش ولو شد و افتاد و مثل آن قسمت جلسه اول کلاس یوگا که خانم فرشته می گفت جنین طور بخوابید و بگذارید همه اعتشاش های ذهنتان همچون آب گرمی از گوش راست تان به بیرون بریزد . . . بیرون بریزد و ببینم چه غلطی می خواهم با این زندگی کنم!



+ همین ک  اینستاگرامم را زنده نگه داشته ام گمانم اتفاق خوبی باشد