پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

دلم میخواست مادرم پسرک را می دید

پولو دم کرده ام و منتظرم تا نهار بخورم،  دیشب خورشت بامیه پخته ام،  با گوشت چرخ کرده و لپه،  ترکیبی که تا حالا امتحانش نکرده ام اما به نظر چیز بدی از آب در نیامده است. 

امروز چهارشنبه است و ما،  منظور من و سام  هستینم،  چهارشنبه ها می رویم باشگاه و با هم ورزش می کنیم،  در واقع اوقات مان را این طوری سپری میکنیم و وقتی به خانه برمیگردیم پسرکم تمایل زیادی دارد که چرت میان روزی بزند و من از این فرصت برای دوش گرفتن و نهار خوردن و حتا پست هوا کردن استفاده میکنم،  این زمان های کوتاه چیزی شبیه آنتراک است برای شغل تمام وقت مادری که توجه و دقت بالایی را می طلبد. 

هنوز درگیر بد خوابیدن در طول شب هستیم و اگر یک روز کمی بیشتر بخوابیم قطعا دلایل زیادی. برای شادی داریم و روز مان راحت تر سپریخواهد شد. 

حقیقت از وقتی مادر شده ام،  آدم دیگری هستم،  روابط سابق م را تقریبا از دست دادم ،  فعالیت های مختلف،  دوره ها جمع های دوستانه و.... تنها کسانی که کمابیش به حضور خود ادامه دادند خانواده ام بودند 

اگر جمع مادرانه ی همکلاسی های پسرک نبود حسابی تنها میشدم اما خداروشکر جمع ساده و خنده دار مادرانی که حرف های مشترک فراوانی در باب بچه ها داشتند مثل بک آپ ویندوز به دادم رسید. 

اصلا همین حرف زدن حال آدم را خوب میکند،  نوشتن حال آدم را خوب می کند و البته که تراپی از همه بیشتر تر حال آدم را خوب میکند. 

بعد از تولد پسرک دنیا و آدم ها را طور دیگری شناختم،  انگار قفل این مرحله برایم باز شده باشد و دارم از پشت عینکی که به مجهز به ویژگی های فراوانی است دنیا را تماشا میکنم. 

حالم بد نیست اما راستش دلم میخواست اوضاع بهتر بود

دلم میخواست.... 

به طرز عجیبی خرفت شده ام، خرفت به معنی الکی شاد و لاقید. تمام برنامه های زندگی ام را بر اساس شادی و رضایت پسرک تنظیم میکنم و خیج چیز به اندره ی رضایت او برایم ارزنده نیست.

پسرک هر روز بزرگ‌تر می‌شود و هر روز عقل رس تر و عجیب تر و آدم تر می‌شود، فعلا در اوج روزهای سخت هستیم ، روزهایی که او کم کم دارد می فهمد که می‌تواند فاعل باشد. می‌تواند تاثیر بگذارد   حتا می‌تواند کنک بزند و گاهی جدی جدی می زند تو صورتم و هرچقدر می گویم نه نه نعععع، باز ادامه می‌دهد ، دستش را میگیرم که باید مامان را ناز کنی و او از زدن راضی تر است ( این مامان شدن، استغاده از کلمه ی مامان برای خودت چقدر عجیب است، ناگهان آدم مدرک مادری می گیرد انگار )

پارک بهترین فضای ممکن برای این روزهای ماست، جایی برای جنب و جوش و دویدن های بی هدفی که اغلب شان به سقوط می انجام. و دوباره و دوباره ، تا کشیدن دمب گربه ی سیاه تا ناز کردن گربه ی سفید و دست زدن به درخت چنار و چیدن شبدر و خیس کردن همه ی لباس ها با شلنگ آب و گاز زدن قلوه سنگ و قاه قاه خندیدن 

پارک جای خوبی بود اکر سیگاری ها ته سیگار هایشان را زمین نمی ریختند ، پسرک با شگفتی بین چمن ها ته سیگار پیدا میکند و من مصرانه تلاش می کنم مفهوم آشغال را یادش بدهم اما اون به این مفهوم علاقمند نیست و طرفدار جذابیت همه چیز و همه کس است و هیچ نمیخواهد هیچ فرصتی را از هیچ چیزی بگیرد.

پسرک شیرین ترین ، با اخلاف فراوان شیرین ترین چیزی است که تجربه کرده ام، با کیفیت ترین، با مزه ترین و شاد کننده نرین اتفاقی که تمام زندگی لمس ش کرده ام بوده است و هر لحظه که سخت تر می شود   شیرین تر هم  شده است