-
باز هم سه گانه نوشت
شنبه 27 دیماه سال 1393 09:07
1- ارتباط مستقیمی وجود داره بین روزی که من خونه رو تمیز کردم ، تی زدم و برق انداختم با دلتنگی ای خواهرانم که جوجه هایشان را به دندان می کشند ارتباط مستقیمی وجود داره بین جارو برقی و دستمال کشی و غبار گیری با خوردن دراژه های شکلاتی در حال دویدن و شیرکاکائو و شیر موز در ارتفاعات توسط سه فسقلی که به هیچ صراطی هم مستقیم...
-
یک و دو و سه
سهشنبه 23 دیماه سال 1393 10:53
1- حالا از شدت ترس روی صورتم تبخال بزرگی روییده . . . ماجرا از آنجا شروع شد که سر میزم نشسته بودم و داشتم تندو تند کارهایم را می کردم که یکهو یک اس ام اس واریزی آمد که یکی از دوستانم به یکی از حساب های متروکه مبلغی واریز کرده بود که هیچ خبری از چرایی و چگونگی اش نداشتم و حدس زدم اشتباه شده که همان طور هم بود و قرار شد...
-
دست هایش
دوشنبه 15 دیماه سال 1393 09:16
دست پیر زن فرتوت و ریزه ای را برای عبور از جدول خیابان می گیرم پایش را که زمین می گذارد می گوید خدا دستت رو بگیره الهی یک حسی در دلم می دود دست هایش را
-
مختصر نوشت
شنبه 13 دیماه سال 1393 18:04
1- دلم می خواهد یک پست بسیار مفصل بنویسم و شرح همه ی آنچه این روزها اتفاق افتاده و جریان دارد را بگویم و مثل برگه های آرشیوی بگذارمشان لای زوم کن و نگهشتن دارم . اما یا فرصت نوشتن نیست و یا انس و الفتی که انگشتانم را با دکمه های کیبرد به وصال هم برساند . . . این است که دارم می نویسم ار چه که در حد تیتر باشد و اگر چه...
-
بالاخره که بال داره، پرواز میکنه!!!
دوشنبه 8 دیماه سال 1393 09:12
مهشی خانوما داره کم کم کلمه ها رو دونه دونه مزمزه می کنه و به زبون میاره! وقتی یهو از یه کلمه رونمایی می کنه موجی از شادی و شعف همه رو فرا میگیره و از شیرین ترین حس هایی که ممکنه موجود باشه پر میشیم . . . چند شب پیش ترک ها که تولد خاله خانومش بوده و داشتم بنجی با (بادکنک) باد میکردم تا بچسبانیم به دیوار در یک اقدام...
-
این روزهای من
یکشنبه 23 آذرماه سال 1393 11:08
تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی آه از نفس پاک تو و صبح نشابور از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار فیروزه و الماس به آفاق بپاشی ای باد سبک سار مرا بگذر و بگذار هشدار که آرامش ما را نخراشی هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم اندوه بزرگی ست چه باشی، چه نباشی +...
-
با ها ر
دوشنبه 10 آذرماه سال 1393 10:59
امروز در آخرین روزی که اینجا روی یک میز سبز در واحد طرح و توسعه در هلدینگ بزرگ فولان نشسته ام می خواهم از بزرگترین نعمتی که این یک سال مثل آفتاب گرمم کرد بنویسم با ها ر خانم بهار بهار دختری است شیرین و مهربان اینجا کنار من روی میز بغلی نشسته است و دارد اجرای مجری مورد علاقه اش را که دیروز نشانم داده را می کاود و زیر و...
-
هنوز در سفرم . . .
دوشنبه 10 آذرماه سال 1393 09:49
یحتمل امروز آخرین روزی باشد که می آیم اینجا. مدتی بود که دنبال کار تازه می گشتم و شکر خدا بعد از چند مرحله مصاحبه و مراجعه سرانجام به نتیجه رسیده و قرار است از همین روزها کار جدید را شروع کنم . . . یک سال و یک ماه پیش بیشتر نگذشته از زمانی که وارد این شرکت شدم. متاسفانه دایره ی امکانات و امتیازات شرکت دانه دانه کم...
-
دیالوگ این روزای من
سهشنبه 4 آذرماه سال 1393 08:40
-: وای بچه ی آیدا +: فکرشو بکن!!!!
-
قد همه ی خوشحالی . . .
یکشنبه 2 آذرماه سال 1393 12:29
بر همگان و اضح و مبرهن است که این بنده ی کمترین ، از دیربازان هلاک کودکان و علی الخصوی نوزادان و شیرین زبانی های این جماعت بوده ام آن چونان که تا سرحدات غش و ضعف و مرگ پیش می رفته و به نظرم در این دنیا زیباترین قسم لذت جویی و کام گیری همین دنیای کودکانه است و بس! و اگر حد و مختصات آن را بخواهید، خدمتتان عارضم که بسیار...
-
هفته ای یکبار افاقه میکند . . .
شنبه 1 آذرماه سال 1393 09:58
چند وقتی بود که نگران بودم حس می کردم نمی توانم گریه کنم. گریه که بود اما کیفیت اشک های درشت و غلطان و سوزان و شور و بعدش بند آمدن دماغ و . . . کم رنگ شده بود دیشب اما فهمیدم که همه چیز سر جای خودش باقی مانده در ارتفاع سیصد متری از سطح زمین در یکی از توالت های سکوی دید باز برج میلاد سرم را گذاشتم روی در و زار زار گریه...
-
یک سوال تاریخی
شنبه 1 آذرماه سال 1393 09:00
وقت بخیر من دانشجوی دکترای جامعه شناسی هستم. مشغول کاری درباره خانم های تحصیلکرده ای هستم که خانه داری و همسرداری را انتخاب می کنند. با وجود تحصیلات بالا این خانم ها به دلایل مختلفی ترجیح می دهند که خانه دار باشند. این دلایل می تواند: 1. دوری از فشار کار 2. بی پاسخ ماندن نیازهای زنانه 3. ازدواج و بچه دار شدن 4. طبیعت...
-
بی سرزمین تر از باد . . .
چهارشنبه 21 آبانماه سال 1393 14:20
یک چیزی هست به نام فضای شخصی منظورم از فضای شخصی به همه آن جایی که هر کسی در آن تعریف میشود و معنی پیدا میکند ! این فضا با قاب های روی دیوار و ملحفه ی رختخوابی که هر شب در آن خوابت می برد تا آیینه ای که صبح ها صورت بادکرده ات را تویش تماشا میکنی تا کشوی جوراب ها و برسی که موهای سرت هنوز لا لوهای دانه های شانه اش باقی...
-
دریافتی سه سال پیش
یکشنبه 18 آبانماه سال 1393 09:22
الان فهمیدم یکی از دفترچه های بانکی قسطم تموم شده حس میکنم یکی از بچه هام درسش تموم شده و فارق التحصیل شده از دانشگاه یعنی یکی از دغدغه هام کم شد! هوراااا :)
-
دیشب اولی شو سر میرداماد دیدم!
یکشنبه 18 آبانماه سال 1393 08:18
رویش اولین بوت های زمستانی پای دخترکان شهر مثل دیدن اولین شکوفه هاست روی درخت گیلاس!
-
قد خوشبختی
جمعه 16 آبانماه سال 1393 11:21
قفسه های کابینت پر شده با شیشه های کوچک و بزرگ حاوی توت خشک و کشمکش سبز آفتابی و انجیر خشکه و گردو و بادام منقا و تافی کره ای و کانفت یک ظرف بزرگ هم خارک تو فریزر هست تو شیشه های کوچک روی میز هم دراژه شکلاتی ریخت ام روی بخاری آب میجوشد و قلمه ی تازه ی پتوس در ٍظرف آبلیمو خوری ریشه می دواند و جوانه میکند پنجره به...
-
وقتی از میون غذا فقط سیب زمینی ها رو سوا میکنه!
سهشنبه 6 آبانماه سال 1393 20:56
میگم یکم از گوشت های غذات هم بخور با تحکم میگه شما گوشت خوار هستید خاله! میگم مگه تو گیاه خواری؟ میگه نه! من سیب زمینی خوارم! + اینو خیلی دوست دارمممم
-
بگذار و بگذر . . .
یکشنبه 4 آبانماه سال 1393 09:56
بسیار پیش می آید که پیش آمدی، لبریزم می کند. لبریز از گفتن ، گاهی گلایه و گاهی به عکس. بسیار پیش می آید که بی تاب می شوم و بی قرار یک نوع حس حماقت واری است که گمان می کنم باید به بقیه هم بگویم و حسم را شرح دهم، همان حسی که وقتی کسی چیزکی تعریف می کند یقین حاصل میکنم باید باشد ولی با گفتنش هم تمام نمی شود انگار باید...
-
پس کجاست آن دلی که روشن بود . . .
شنبه 3 آبانماه سال 1393 09:43
فاطمه پژوه اعدام شد. آذر 1387 فاخته صمدی اعدام شد. مهر 1386 ریحانه جباری اعدام شد . . . امروز صبح زنان زیادی بوده اند از این دست، زنانی که برای دفاع از شرافتشان برآمده اند اما به چوبه ی دار آویخته شده است . . . پس از این نیز زنان زیادی اعدام می شوند همان زنانی که به هر روز اعدام شدن محکوم شده اند! اعدام با هر نگاه تا...
-
های های دختران سرزمین من . . .
سهشنبه 29 مهرماه سال 1393 11:26
نماینده اصفهانی مجلس میگوید که دنبالهدار شدن ماجرای اسیدپاشی باعث ضربه خوردنِ اقتصاد اصفهان و رکود صنعت توریسم در این شهر میشود. شرم به جای گز. تمام تفها توی دهان کفکردهی زایندهرود. بله، اینجا اصفهانست. عروس شهرهای ایران. پایتخت فرهنگی اسلام. شهر بزرگی شاه عباس، شهر سیاه قلمهای رضا عباسی، شهر نغمههای شهناز و...
-
جوون که بودم
شنبه 26 مهرماه سال 1393 16:26
از آنجا که ضبط پنا همان سیستم فابریک خود ماشین است و فقط ترک موسیقی اودیو اجرا میکند و من هم هیچ سی دی ای با این مشخصات ندارم،جز یکی دو تا، در گوش دادن آهنگ اصلا موفق نیستم از این رو مدت هاست که آلبوم نه فرشته ام نه شیطانه همایون را گوش میدهم! دیروز خواهن را که می بردم داشنگاه یک سی دی جینگول گیر آورده بعد از مدت ها...
-
یک خواب رخوتناک
سهشنبه 22 مهرماه سال 1393 20:27
خوابم می برد میان گفته ها و نگفته ها، پلک هایم سنگین می شود و لای گرمای پتوی گلبافت قرمز زرشکی گل دار گم می شوم. درد خفیفی دور گردن و روی شانه هایم می لغزد، مثل پرنده ی شومی که دورم می زند و سایه اش روی سرم می افتد.دوره ام می کند و گاهی می خزد تو دست هایم و از آنجا لیز می خورد تا ساق ها و همان جا می ماند و مثل جیر...
-
مثل رسیدن یک سیب کال
شنبه 19 مهرماه سال 1393 12:16
بعضی وقت ها آدم، کلمه را می نویسد اما بعضی وقت ها کلمه آدم را یک وقتی کز میکنی و قلم بر میداری تا بنویسی اما وقتی هم هست که نمی فهمی چه می شود که کلمه ناگریز می شود . . .
-
قضاوت سخت ترین کار دنیاست
جمعه 11 مهرماه سال 1393 12:24
قضاوت سخت ترین کار دنیاست و کشف واقعیت گاهی از کشف طلا هم سخت تر میشود! پرونده ی ریحانه جباری را ده بار از سر تا ته و از ته تا سر خوانده ام یک سو ادعای ریحانه است که می گوید برای طراحی دکوراسیون آپارتمان دکتر سر بندی همراه مقتول به آپارتمان مذکور رفته و پس از اینکه از نیت شوم مقتول آگاه می شود به خاطر دفاع از ناموس و...
-
همون لحظه از خواب بیدار شده بودم . . .
پنجشنبه 10 مهرماه سال 1393 21:47
تب دارد گریه میکند و میان گریه هایش می گوید ار شربت می ترسم (شربت تب بر را می گوید) به مادرش میگوید من خاله ام رو می خواهم این میشود که می آید و کنار خوشبخت ترین خاله ی دنیا و تا صبح . . . آرام می خوابد
-
به مناسبت شهر موش ها
سهشنبه 8 مهرماه سال 1393 10:21
بر خلاف انتظارم، شهر موش ها فیلم خوبی بود فیلم خوش آب و رنگ و دوست داشتنی! و با درون مایه ای قابل احترام! خانم برومند دست شما درد نکند! دست شما درد نکند که سنگ تمام گذاشتید و با اجرای دکورهای عظیم و جلوه های ویژه به باورمان نشاندی که همچنی شهری یک جایی هست ممنون که نارنجی و صورتی و خانم معلم را با روسری و مقنعه محجبه...
-
آب واقعا شیرین است
یکشنبه 6 مهرماه سال 1393 16:01
پریروز ها که یکی از دوستانم یک سری عکس از سد کرج نشانمان داد که شبیه ردی از جویبار شده بود، تازه فهمیدم بحران آب خیلی نزدیک تر از چیزی است که خیالش را میکنیم و در عجبم از این حجم اندک اطلاع رسانی و تبلیغات هشدار دهنده حداقل برای صرفه جویی تازه همین مقدارش را هم در ایمیل ها و پیام هایی که دست به دست گشته به گوشمان...
-
من عاشق پست کردنم!
چهارشنبه 2 مهرماه سال 1393 10:38
گاهی چیزکی را برای دوستی با پست بفرستید! اگر گیرنده ی بسته ای که پست می آورد باشید خواهید فهمید که این حس،مشابه باز کردن تخم مرغ شانسی جدید برای یک کودک چهار ساله با اسکیل بزرگسال است جدیدا شرکت پست تمبرهایی چاپ کرده که طرحشان حروف الفباست حالا فکر کنید که کسی تمبر بسته را هم با تمبر های الفبایی نام شما بفرستد یا...
-
جسن شکوفه ها
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1393 10:52
امروز روز اول مدرسه اش است میرود کلاس اول پسرک لاله دیروز تا توانستم قربان قد و بالایش رفته ام، قربان مدادپاک کن و تراشی و مدادهایی که مادرش برچسب اسمش را رویشان می چسباند قربان لیوان نارنجی و کیف چرخ دار و دفترهای چهل برک قربان ذوق مدرسه رفتنش که کیف مدرسه اش را کول کرده و تو تختش خوابیده تا زودی صبح بشود میگویم فردا...
-
یاداشت های پشت فرمان
شنبه 29 شهریورماه سال 1393 11:11
چهارشنبه شب است و دارم از منزل دوستی میروم خانه خواهن، بزرگراه ستاری جنوب به شمال در ازدحام اتوموبیل هایی که دوبل پارک کرده اند و بقیه به زور رد می شوند پرم میگرد به پر یک اتوموبیل دیگر و رد می شوم زیاد می شود برای رد کردن از فواصل این چنینی آیینه ات به آیینه ماشین بغلی بخورد و به همین گمان راه خودم را می روم چند...