پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم

وقتی آدم حالش خوش نیست

امروز حالم خوش نیست

حالم مثل یک کوله پر از خرده شیشه می ماند

مثل کیسه ای پر از سنگ ریزه 

میترسم بازش کنم و تیزی هایش ببرد و آسیب بزند

میترسم بگسترانمش

جمعش میکنم هول هول

 و میبرمش جایی در سکوت ترمیم شود

حال بد مثل یک لیوان چای شب مانده است. لیوان کدر و چرک است و حلقه ای از رد خشکیدگی رو دلش مانده و مایع داخل لیوان هم ب هیچ نوشیدنی شبیه نیست و رنگش به سیاهی میزند و رویش هم چربی بسته احتمال زیاد...

چای شب مانده را نمیشود جلوی کسی گذاشت

باید ریختش دور

باید همه چیز را شست و زدود و پاک کرد

حال بد را باید ریخت دور

آدم های بد را هم باید ریخت دور

باید یک دستمال تمیز برداشت و با اسپری تمیز کننده همه رد های آلودگی . کدورت را سابید 

حال بد را باید فروخت

حراج کرد

به پشیزی

حتا

حال بد مثل غذای ته گرفته میماند، بو و مز. ی سوختگی احاطه اش کرده. نیاید همش زد فقط باید ریختش دور

حال بد مثل خون خشکیده روی ملحفه است، چرک و کدر و تاریک! 

حال بد مثل راه رفتن روی میخ است وقتی یک سانت اون ورتر و این ورترت چمنزار باشد!

حال بد مثل میوه بد است

آدم بد، دوست بد، ماشین بد

حال بد  مثل قارچ تکثیر شونده است

باید عقیمش کرد

باید فراموشش کرد

مثل نمره ی تلفنی که هربار چک میکنی و هیچ وقت در حافظه ات جایش نمیدهی


نظرات 10 + ارسال نظر
افسون پنج‌شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 23:28

جانم عزیزم چرا دلت میگیره اینطوری یهویی؟ کاش افسون زودتر جرئت کنه که یه آدرس داشته باشه.تا این وقتا دعوتت کنم تا تو خونه من حرف بزنی.و خودتو خالی کنی.دستم نمیرسد که چایی داغ دستت بدم.اما از همینجا سعی میکنم قلبت رو با دستای کلمه ها گرم کنم. :*
عصری برمیگردم.
با خودت مهربون باش خانمی.

عزیز دلم
مرسی دوستم
کامنتت مهربون و دوست داشتنی بود
ممنون که برام نوشتی

مهرناز پنج‌شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 23:55

دله دیگه
میگیره
کاریش نمیشه کرد...

آره
هست که بگیره اصلا

هلی جمعه 1 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 08:18

منم ماهی یه بار این حالو دارم و فقط تو تنهایی گریه میکنم

این حال با اون حال فرق داره
اون حالم بده
اما این یکی بدتر تره

سهیلا جمعه 1 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 14:14

حال این روزهای من دقیقا اینجوریه هر کاری میکنم نمیتونم پاک کنم

میشه
حتما میشه عزیزم

آلبالو جمعه 1 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 20:45

سلام پروانه خوبی؟ این مدت به خاطر پسر زاییدنم خیلی عزیز شده بودم ولی بازم مثل همه چی اینم عادی شد و من موندم و خودم و بچه داری و خونه داری
حال منم این روزا بده ى تنهاااام خیلی تنها هر چی فکر میکنم یادم نمیاد قبل از زایمان سرم به چی سرگرم بود که الان اینقدر احساس معلق بودن دارم
یادم رفته خودمو ...

ای جونم
کجا بودی
یه عالمه دلم تنگ شده بود برات دخترو
عزیزم مبارکه گل پسرشووووو
این طوری فکر نکن
کلا فکر نکن که باید کار خاصی انجام بدی
همین که کنار جوجه ای و جوجه رو داری بزرگترین کاریه که الان باید به خوبی انجامش بدی
به این فکر کن که چند ماه فقط چند ماه دیگه زمان داری که یه نوزاد شیرینو در آغوش بگیری
به قول یکی مگه چند وقت بچه اندازه بغلته؟
پس نهایت سعیتو بکن باهاش باهاشی
وقتی خودت خوب باشی همه چیزم خوب میشه
مراقب خودت باش آلبالوی ترش و شیرین من

افسون جمعه 1 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 23:56

وای از آن خیال زخمی ات

بوی اسب می دهی
بوی شیهه،بوی دشت
بوی آن سوار را
او که رفت و هیچوقت برنگشت
*
شیهه میکشد دلت
باد میشود
میوزد چهار نعل
سنگ و صخره زیرپای تو
شاد میشود
می دود چهار نعل
*
یال زخمی ات
شبیه آیشار
روی شانه های کوه ریخته
*
روی کوه های پرغرور
روی خاکِ دره های دور
ردپای وحشی تو مانده است

رفته ای و دست خط خونی تو را
هیچکس به جز خدا نخوانده است

+روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس-عرفان نظرآهاری

مرسییییییییییییییییییییییییییی

افسون شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 00:15

ایستگاه استجابت دعا

یک نفر دلش شکسته بو
توی ایستگاه استجابت دعا
منتظر نشسته بود
منتظر، ولی دعای او
دیر کرده بود
.
.
.
او نشست و بازهم نشست
روزها یکی یکی
از کنار او گذشت
روی هیچ چیز و هیچ جا
از دعای او اثر نبود
هیچکس
از مسیر رفت و آمد دعای او
باخبر نبود
با خودش، فکر کرد
پس دعای من کجاست؟
او چرا نمیرسد؟
.
.
.
پس بلند شد
رفت تا به آن دعا
راه را نشان دهد
رفت تا که پیش از آمدن، برای او،
دستِ دوستی تکان دهد
رفت
.
.
.
او از این طرف، دعا از آن طرف
و در میان راه
باهم آن دو روبه رو شدند
دست توی دست هم گذاشتند
از صمیم قلب، گرم گفتگو شدند
چقدر حرف داشتند...
*
برف ها
کم کم آب می شود
شب
ذره ذره آفتاب می شود
و دعای هر کسی
رفته رفته توی راه
مستجاب میشود...

+روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس-عرفان نظر آهاری

غریبه شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 09:23

پلاله جونم بغل لازم نداری؟
من اینجور وقتا خیلی بغل لازم میشم

بغل همیشه خوبه
ای جونم

شیوا شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 11:19

عزییییزم
ایشالا زود زود زود حالت خوب بشه ، مثل چایی تازه دمی که همین الان ریختی و داره ازش بخار بلند می شه و قراره بشینی با قطاب و باقلوا ، کنار بهترین رفیقت نوش جان کنی .

خوب خوبم شیوا جونمم
خوب خوب خوب
:)))))

یک دختر معمولی پنج‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 12:55

من این حالو می فهمم....

متاسفم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد