پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم

من و حاج آقا یهویی!


آخر هفته پیش در یک حرکت ناگهانی و شرفیابی حاج خانوم به ولایت برای برپایی عروسی خاله خواهرزاده هایش دو روزی ددی گرام تنها بود و از آنجا که ایشان حال و روز خوشی ندارند و هیچ عنوان تنهایی برایشان مجاز نیست با اوتول سفید رنگمان راهی کوه پایه های درکه شدیم تا پدر گرام را به دندان کشیده و به خانه مان ببریم!

اتول نازنینمان در همان سربالایی کمرکش درکه در رفاقت جا خالی داد و خاموش شد که خاموش شد! و بعد ترش فهمدیم که برقش عیب پیدا کرده طفلی!

خلاصه که امداد غیبی که همان خواهر نازنینمان باشد آمد و من و ددی را به خانه مان رساند!

از آنجا که کلی برنامه ویژه داشتیم برای حضور حضرتشان که در کل سه سال اقامت ما در این مسکن کلهم اجمعین یکبار قدم در آن نهاده اند و از کار افتادن ماشین دستمان را در پوست گردو فرو کرد!این طور شد که همه برنامه تغییر کرد

شام را رفتیم پیتزا فروشی سر خیابان نوزدهم که جدی جدی ایتالیایی است و سالاد هایش هم خیلی ویژه است! 

قانون مرفی مثل حاله ی نور دور سرم  می گردید و بعد از خراب شدن ماشین نوبت خراب شدن پیتزا بود که جناب گارسون بعد از اینکه من و حاج آقای طفلی رسما کش آمدیم از انتظار آمده می گوید پیتزایتان خراب شده و خمیر است و می پرسد یکی دیگه بزارم؟

میخواستم بگویم پ ن پ! همونو بیار با نون لقمه می کنیم می خوریم! (یعنی کاملا فهمیدم چی میشه که ملت پ ن  پ رو اخترا ع کردن)خلاصه تا آماده شدن پیتزای بعد نیم ساعت سماق مکیدیم و آخرش هم غذا را گرفتیم و رفتیم خانه!

صبحانه هم عدسی بارگذاشته بودم و بعدش هم یک نهار کبابی و حاج آقا خوشحال و راضی  بعدترش هم حاج آقا را بردم پیش روح الله، گل فروش دم در که آدم باحالی است و نشستیم با هم چای خوردیم و حاج آقا و روح الله از خاطرات ازدواج شان تعریف کردند و کلی دوست شدند باهم

و البته این وسط پرشان هم به من گرفت که این دختر هایی که به فکر ازدواج نیستند عجب خنگند و لذت یک لبخند شوهر می ارزد به نیمی از دنیا و  . . .

قسمت قشنگ ماجرا هم آنجا بود که حاج آقا که رفته بود برای خودش از سوپر سر کوچه سیگار بخرد وقتی آمد دیدم برایم یکی از این اسپری های گار پر کن خریده!

و بعدش هم فندک گاز و فندک یدکی را برایم پر کرد.

و در نهایت حاج خانوم از عروسی آمد و حاجی بابا به منزل بازگشت!

قصه ی ما به سر رسید! کلاغه به منزل نرسید!!!!!!!


نظرات 2 + ارسال نظر
گلابتون بانو سه‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 14:06

چه حس خوبی داشت پستت! خدا حاج آقا رو برای تو و تو رو برای حاج آقا حفظ کنه.
میگم حالا چی شد حاج آقا رو تبدیل کردی به ددی؟!


جمیع ضدیننننه

lمهری شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 14:35

سلام عزیزم خیلی وقته میخونمت اما خاموش عادت به نوشتن ندارم اما در رابطه با این یکی دلم نیومد کامنت نذارم عزیزمییی

مرسی مهری خانوم
:))))
قربون شما

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد