-
اولین نمایشگاه انفرادی نقاشی و حجم
یکشنبه 21 دیماه سال 1399 09:41
اولین نمایشگاه انفرادی نقاشی و حجم پروا ـ نَـه عنـادی در جستجوی مـَعنا گالری هفت ثمر افتتاحیه: 26 دی ماه، از ساعت ۱۶ تا20 اختتامیه: چهارشنبه، اول بهمن بازدید از ساعت 16 تا 20 آدرس: تهران، خیابان مطهری (تخت طاووس) خیابان کوه نور، کوچه پنجم، شماره ۸ (ورود با ماسک و حفظ فاصله اجتماعی الزامی است) Solo Exhibition by...
-
دیوانه خانه
شنبه 20 دیماه سال 1399 02:28
دیشب را در بیمارستان خوابیده ام. روی تخت ناراحتی که زیادی کوتاه بوده و پتویی که کافی نبودو تا صبح بشود بارها ساعت را چک کردم تا صبح شود. زمان گاهی سخت میگذرد، انگار به پای ثانیه ها وزنه بسته باشند. گاهی چشم هایم گرم می شود و خوابم میبرد اما باز بیدار میشوم عقربه تا رسیدن به پنج صبح، فاصله ای ندارد که پرستار می آید تا...
-
تو نباش لطفا!
شنبه 13 دیماه سال 1399 18:00
خیلی دنبال منشا این ماجراها گشته ام. خیلی زیاد. این که من از این ماجرا حرف می زنم البته به این معنی نیست که دیگران آن را ندارند یا درک نمی کنند نه باید دنبالش بگردی، نه همهذجا هست کافیست که دیده شود. من دنبال یک وضعیت بودم: شادی و رضایت واقعی! این که می نویسم واقعی یعنی مقطعی نباشد و با تغییر موقعیت حس خوب همچنان خوب...
-
خانم مریم برام نوشته
سهشنبه 9 دیماه سال 1399 11:26
سلام پروانه خانوم . نوشته هات درد داشت نتونستم خاموش رد شم. اولا که درک می کنم فشار زیادی تحمل میکنید و خوبه که نوشتیدش . با خودت مهربون باش به خودت نگو خاک تو سرت . به خودت بگو خوب این با من حال نمی کنه ولی این دلیل براین نمیشه که من دوست نداشتنی هستم . من دوست داشتنی ام و خودمم خیلی دوست دارم با خودمم خیلی حال می...
-
درس چندم حذف بود؟
شنبه 6 دیماه سال 1399 11:56
قلابی بودن به معنی فیک بودن به معنی دوری از اصالت به معنی اصلی نبودن و به معنی واقعی نبودن است. قلابی بودن زمانی بیشترین آسیب را می رساند که قلب شما دخیل است! ماجرا از آن جا شروع شد که خانم دوست که برایم یگانه ترین دوست دنیا بود و خیال می کردم که تنها کسی است که خیلی عمیق و دقیق همدیگر را می فهمیم و بدون حرف زدن حتا...
-
21 آذر
یکشنبه 23 آذرماه سال 1399 18:43
روی ترازو رفته و از خواندن عدد در شرم و بهت فرو می روم. 75 کیلو شده ام و این به معنی ده کیلو افزایش وزن است. همچنین به معنی رها کردن الگوی زندگی و همچنین به معنی بی توجهی و دوست نداشتن خودم است که انگار همه چیز را رها کرده ام. حقیقت این است که تغییر بزرگی در زندگی ام رخ داده و زندگی ام به گونه ی جدید پیش می رود که...
-
سگ تو پول!
پنجشنبه 20 آذرماه سال 1399 01:05
سخت ترین قسمت کارم چه در گرافیک و چه نقاشی گرفتن پول یا همان دستمزد است. بعد از اینکه به خودم کش و قوس می دهم و با هزاران جان کندن می گویم که ممکن است تسویه کنیم، یعنی پول و دستمزد اینجانب را پرداخت کنید لطفا! بعد طرف میگوید سلام ویرگول چشم. و از تاریخ گرفتن این پیام یک روز می گذرد و دو روز می گذرد و... وای آن وقت است...
-
اشکو یا بغضو یا . . .
یکشنبه 16 آذرماه سال 1399 11:16
ایامی در زندگی من هست که بغض تو گلویم گره میخورد و اشک دان هایم سرریز میکند. ایامی شبیه دایره ی مکرر و تکراری قاعدگی در این ایام کس دیگری می شوم و حالت عصبیت pms به حالت دیگری بدل میشود که لابد علم آنقدر پیشرفت نکرده تا برایش اسم بگذارد در این حالت که پوچی و تاریکی پی ام اس را نیز دارد آدمی یا همان بیمار دلش قدر یک...
-
خاطرات کودکی
شنبه 8 آذرماه سال 1399 14:03
+ تابستانهای کودکی من در روستایی به نام شمس کلایه گذشت روستایی از از توابع الموت شرقی که در حاشیه استان قزوین است. وقتی آخرین امتحان خرداد ماه را میدادیم یکسره ساک هایمان را میبستیم و روانه ی دیار اجدادی می شدیم. یادآوری خاطرات شیرین کودکی در روزگاری چنین تلخ شاید راهی برای التیام روان ناآرام و مخدوش این روزهایمان...
-
با من آشنا شوید، من هم نهنگ 52 هرتزم . . .
سهشنبه 6 آبانماه سال 1399 22:48
چالش خود را می شناسید که از طرف آنی دالتون نازنین به آن دعوت شده ام را بازی می کنم با این ترتیب: آیا خود را می شناسید؟ نه والا! من تا همین چند وقت پیش هیچ خودم را نمی شناختم و در هر بزنگاه و هر شرایط سختی با خود دچار تعارض میشدم که ای فولان فولان شده تو را چه میشود؟ تو هم یکی مثل بقیه! دردت چی هست که در کادر نمی گنجی...
-
عبور از دیوار ها
چهارشنبه 23 مهرماه سال 1399 12:38
اول از همه بگویم همیشه در دنیای هنر احساسات منفی نسبت به هنرمندانی که خوب پول می آورند و شهرت زیاد دارند وجود داشته و دارد. عنوان پست که نام کتابی با موضوع بیوگرافی از خانم مارینا آبرامویچ (هنرمکند اجرا - پرفورمنس آرت ) است به عبور از سد های گوناگونی اشاره دارد که خیلی هایشان مانند هفت خان رستم بوده اند و خانم...
-
امداد
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1399 12:58
آیا در بین شما و یا آشناها و دوست هاتون کسی هست مطالعه زنان داشته باشه و فمینیسم باشه و اطلاعات خوبی داشته باشه و بخواد که در یک کار هنر و فرهنگی به من کمک کنه؟ آیا کسی هست که بدون خشنودی جنسی و بدون رضایت مورد تعرض قرار گرفته باشه؟ آیا کسی هست که نه گفته اما نه ش شنیده نشده باشه؟ آیا کسی هست که فکر می کرده مخالفت...
-
تعویق
سهشنبه 8 مهرماه سال 1399 12:18
نمایشگاه را انداختم آذر ماه.
-
در ستایش رسمیت!
دوشنبه 31 شهریورماه سال 1399 14:31
البته که نمره هیچ اهمتی ندارد که با هجده یا پونزده دفاع کرده باشی. آن چه آنقدر اهمیت داشته که دارم می نویسم علتی است که به ان سبب از نمره ی دفاعم بیست و پنج صدم کم کردند وقتی درناک تر می شود که فهمیدم علت آن رسمی صحبت نکردن بوده. خوب خیلی اصرار داشتم که خودم حرف بزنم و از روی فایل پاور و ارایه روخوانی نکنم و مسلط باشم...
-
ذکر مصیبت
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1399 14:59
یادمه یه باری یه آقایی رو معرفی کرده بودن که با هم آشنا بشیم که ایشون علاقمند به رضا یزدانی بود و تو کل کنسرت هاش شرکت کرده بود و سینه چاک طوری از فن های حضرت شان بود و برای دیت اول دو تا بلیط برای کنسرت جدید اسطوره ی مورد علاقه ش خرید که با هم بریم. قبلا هم از من پرسیده بود که دوست داری و من هم بعد از دیدن فیلم تهران...
-
خانه دوست کجاست؟
یکشنبه 16 شهریورماه سال 1399 12:51
این چند را می نویسم تا یادم بماند که یک ساعت و خورده ای نوشتم و پرید و بعد که آمدم دوباره بنویستم اصولا منصرف شدم که بنویسم که بگویم و خودم را شرح بدهم و بگویم که میترسم غمباد بگیرم و دلم میخواهد با یکی که شبیه تر باشد به خودم حرف بزنم و دوستی کنم و همین . . . هفته بعد همین موقع دارم پایان نامه ام را دفاع میکنم
-
توصیف شخصی
یکشنبه 2 شهریورماه سال 1399 10:25
ساخت - تولید - زایش - شکل گیری . . . یک اثر هنری با خلسه ای از آگاهی و عدم آگاهی شکل میگیرد. آگاهی همچون شالوده ای بنیاد و اساس و دغدغه مندی امر هنری را شکل می دهد و نا آگاهی ن.عی تجربه ی منحصر به فرد و بی دلیل است که تماسی کاملا متمایز و متفاوت از دیگران را می سازد. در هر لایه تضاد وجود دارد. تضادی بین دانستن و...
-
روح خزنده تو را می رباید
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1399 10:47
داشتم نق می زدم همین جور پشت هم و یکبند! باید چهارملیون به حساب دانشگاه بزنم که بتوانم دفاع کنم. از وقتی سر کار نمی روم هم کلا آدم بی پولی شده ام. یعنی آن قسم بریز و بپاش های سابق برایم خیلی سخت و دیر و دور شده است و این سختی دارد و هی به خودم می گویم عیب ندارد عوضش داری اشتیاقت را تعقیب می کنی! علی ایحال داشتم غر...
-
زمانی برای زاییدن
سهشنبه 28 مردادماه سال 1399 13:30
تازه یم خواستم استرس های نمایشگاه را مدیریت کنم که خبر آمد که لاخر شهریور مهلت دفاع از پایان نامه ی ارشد است و من که مدت مدیدی آن را به کل رها کرده بودم متوجه شدم چالش هیجان انگیزی در پیش دارم که قرار است شهریور ارشدم را دفاع کنم و در آبان هم نمایشگاه دارم. لذا در این میان انگیزه کافی برای هی آمدن و اینجا یاداشت...
-
اولین نمایشگاه انفرادی - هفت ثمر
شنبه 25 مردادماه سال 1399 11:13
گفت می تونم کاراتونو ببینم دست پاچه شده بودم و در حالی که داشتم دنبال تبلت تو کیفم می گشتم متوجه صدای بقیه بودم که م یگفت کاش تبلت می آوردین که کارها بزرگ دیده بشهُ بعد صدای امیر اومد که میگفت نه یادش بوده . . . فکر همه چیزو کرده. همون وقت دستم رسید بهش و کشیدمش بیرون و یکم طول کشید تا تمرکز کردم که کجا می تونم یه...
-
دفترچه راهنما
چهارشنبه 8 مردادماه سال 1399 11:15
تمام چالش های ذهن من از تفاوت بین آن چیزی است که آن را یاد گرفته ام و چیزی که با آن بزرگ شده و پرورش یافته ام. اینکه زمان دیگری فرا رسیده است و دیگر گفتمان ذهنی من جاری نیست و قوانین سابق در این کارزار صدق نمی کند. بدین ترتیب در آشوبی از عدم انطباق قرار می گیرم که در آن پاسخ های قبلی با تقاضاهای جدید زاویه دار شده اند...
-
در باب آگاهی
یکشنبه 29 تیرماه سال 1399 11:22
نمی دانم اسمش باور است یا باز آموزی یا کشف؟! اما تازگی ها شصتم خبر دار شده است که هیچ اتفاقی در کار نیست. همه چیز دسته بندی شده و برنامه ریزی شده و بر اساس قانون و قاعده و با روند مدیریت شده پیش می رود. ماجرا از آن قرار بود که در غور و تفحص در مجموعه رفتار های هنر معاصر که عنوان کلاسی است که در آن شرکت می کنم کاملا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 تیرماه سال 1399 19:13
تمام تلاشم رو میکنم تا آدم حسابی ها و آرتیست ها و مطالبی که گمون م کنم برام جالبه رو تو اینستا پیدا کنم و فالو کنم اما نمی دونم چرا باز هوم م پره از عکس های عشوه گرانه و نمک ریختن های بی مزه ی دختری در ینگه دنیا . . . آره سرد
-
جریان سیال کلماتی که شفا دهنده هستند . . .
شنبه 7 تیرماه سال 1399 12:56
خسته و ملول می باشم. شاکی مشوش درک نشده معترض ناکافی دریافت تیر و نیزه از جهان اطراف یه حسی مثل توش خودتو کشته بیرونش بقیه رو دست و پا زدن برای تولید روال جدید و شاد کننده خواستم کارمند نباشم اما بعد همه چی تهی شد همه فکر میکنن الان اوضاع خیلی هم خوبه حرفه ای یعنی کسی که از یه کاری پول در بیاره گالری ها و گالری دار ها...
-
در ستایش آدرنالین
یکشنبه 25 خردادماه سال 1399 16:22
امروز انگار خاموش شده ام جودی وقتی خیلی خول میشه انگاری یه چیزی تو خونش هیت مثل آدرنالین که می بردش بالا و دیونه ش می کنه و وقتی این شکلی میشه بی دلیل یهو یه حجمی از فعالیت رو داره که قابل کنترل نیست منم این شکلی میشم گاهی یهو یه وقتایی خیلی بی دلیل خیلی بالام و پر از انرژی ام و حس می کنم می تونم هر کاری کنم اما خوب...
-
مثل شکافتن پیله . . .
شنبه 24 خردادماه سال 1399 16:09
موفقیت های خنده دار کوچکی است اما فعلا لیست خوشحالی هایم شده این که عمو پورنگ فولان طرح را در صفحه اش استفاده کرده یا نقاشی ای که از گوگوش کشیده ام را خودش لایک کرده . . . نمی توانم خوشحالی نکنم اما خوب باید مثلا عصبانی باشم که چرا فولان طرح که وایرال شده را بدون نام منبع استفاده کرده اند و هیچ جای این هزار و چند جایی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 خردادماه سال 1399 13:35
دیشب نزدیک نیمه شب، برگی از تاریخ ورق خورد که هیچ بعید نیست سرنوشت و آینده ما و کل انسان ها رو تغییر بده این آقا: Elon Musk رییس و بنیان گذار چندتا شرکت خفن دیگه هست و حالا داره رویای کودکیش برای سفر به فضا برای همه رو تحقیق می بخشه راستش منهای اینکه جواب بده یا نه، ایلون قهرمان منه! قهرمانی که برای رسیدن به رویاهای...
-
مسیر
شنبه 10 خردادماه سال 1399 03:24
عاقا توروخدا یه چیزی رو یاد اطفالتون ندین: که هرچیزی یه فایده ای داره هرکاری می کنی باید یه چیزی ازش دربیاد و یه نتیجه ای بده و اگه هیچ دلیلی نداری اصلا انجامش نده هرچی فکر میکنم می بینم این بزرگ ترین آسیبی بوده که تو زندگی م خوردم یه عالمه گچ داشتم که رو پشت بوم نقاشی کنم، اما چون فکر می کردم باید یه چیزی از این...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 خردادماه سال 1399 18:02
جلوی تخت و بین فضای باریک بین دیوار و پاتختی نشته ام روی زمین و دانه های درشت اشک از صورتم پایین می چکد و شوری و تلخی اش در دهانم مزه ی گُه می دهد و همین جور انگار که شیر آبی چکه کند یا جوب آبی روان باشد مایعات شور و بدمزه از چشم هایم جاری هستند و ترس و استیصال و واماندگی دوره ام کرده است. همیشه برای رفتن به موقعیت...
-
رام کردن خانه ی سرکش
سهشنبه 6 خردادماه سال 1399 23:53
با کابینت ها می جنگم. آنها در تسخیر نیرویی شیطانی هستند و با اصرار حاضر به تابعیت از من نمی شوند و یکسره از پی سرکشی و نافرمانی برمیآیند! کابینت ها به کنار حتا سایر اعضا و جراح خانه نیز برایم شاخ بازی در می آورند و شاخ و شونه می کشند و ریز و زیر پوستی چنگال هایشان را نشانم می دهند که اون وقتا ما چنان بودیم و بهمان...