پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

گزارش سفر کردستان

دیروز ها از مسافرت برگشتم. سفر سختی بود، راه به غایت طولانی و برنامه های موجود هم برای چیدن و باز کردن اسباب پیچیده ترش می کرد.

کاروان ماشین ها بیشتر از هفت اتوموبیل آفرود بود و تعداد همسفران بیست و چهار نفر به انضمام پنج سنگ بود.

البته به غیر از جودی و یک دوست دیگرش بقیه سگ ها در دسته ی سگ های کوچک می گنجیدند و محلی خاصی از اعراب نداشتند و بیشتر عروسک بودند که با حاضرین با خودشان همراه آورده بودند تا مایه ی سرگرمی و بند بودن دستشان را فراهم کنند.

همین لفظ کاری برای انجام دادن خیلی مهم است و انگار آدم را مهم می کند، آدم را حایض اهمیت میکند، آدم را لایق تر میکند و حتا اگر آن کار به ظن عده ای بیهوده باشد، آن کار عبارت باشد از این که ساعت ها دنبال حیوان بدوی که فولان چیز را نخورده و قلاده ی کک و کنه دارد و قرص انگلش را لای موز با چه سرعتی تو حلقش فرو کنی که در جا آن را ببلعد و نتواند لقمه را تف کند بیرون و واویلا که قرص ش را نخورده است.

یک صحنه ی خنده دار و بامزه ای که دیدم  این بود که بابای یکی از سگ ها از آشپز و راهنمای گروه با التماس و خارج از نوبت تقاضای موز داشت چون خودش سر گرسنگی رفته بود و موز حیوان را خورده بود و حالا برای فولان وعده و بهمان قرص موز به مصابه ابزار دادن دارو در کار نیست و بیم آن می رود که پارتنر محترم شان که لابد ایشان هم می شوند مادر حیوان آقا را جرررر بدهد. [این لفظ جر هم از اصلاحات موجود در جمع بود که زیاد مورد پسندم نیست]

خلاصه موز را گرفتند و بردند و گذاشتند سر جایش و آب از آب تکان نخورد اما باز هم سریال جدیدی در روابط همین زوج رخ داد که باز هم از یادآوری اش خنده ام می گیرد.

بابای قصه یک مقداری سر به هوا و شنگول بود و سرکار خانم از طریق روش کوبیدن بچه ی همسایه تو سر این بنده خدا میخواست به مراد دل برسد و هیچ باکی نداشت که در فاصله ی چند متری بالغ بر ده نفر شاهد این بحث هستند. نقل به مضمون بدین صورت :

[خاک تو سرت کنن!]

[حسن رو ببین چه طوری قربان زن و خانواده اش می رود!]

[حسن رو ببین چه طوری فولان و بهمان می کند]

گویا این حسن قصه در زمان تجرد خیلی موجود [ببخشید من عین عبارت را ذکر میکنم] لاشی ای بوده و هی ماه به ماه تجدید دوست دختر میکرده و فولان و در این شرایط بابای قصه خیلی اعلام خرسندی کرده و اعلام کرده که بعله ما شدیدا حسن را تایید میکنیم ولی ناغافل می زند و حسن می رود زن می گیرد و بعد از زن گرفتن هم خیلی زن ذلیل بوده گویا و سرویس های آن چنانی می داده و مساله از اینجا شروع می شود که بابا هه دیگر حسن را برای فالو کردن پسند نمی کند و مامانه می گفت خاک تو سرت که فقط وقتی اون جور بود . . . 

خلاصه

من و آقای یار هم یکی تو سر خودمان می زدیم و یکی تو سر جودی و یکی هم بساط به هم ریخته و شتر شلخته ای که موقع چیدن ماشین هیچ سخت گیری ای برای آوردن این حجم وسیله نکرده بودیم و جا برای سوزن انداختن در ماشین نبود

شما تصور کن چه بر من گذشت که همین که از راه طولانی برگشتیم خانه من زارت پریود شدم آن هم ده روز زودتر از زمان مورد پیش بینی!

به قولی خودمان را ترکانیده بودیم و نا نداشتیم کهتکان بخوریم 

دوش گرفتیم و به تخت خواب رفتیم

جودی بیچاره هم که اندود از کنه شده بود و بالغ بر ده تا کنه از پشت کله اش بیرون کشیدیم و بعد هم آیور تزریق کردیم که مابقی کنه ها بریزند و جودی از شدت درد جیغ می کشید.

سگ بیچاره اگر زبان داشت فحش مان می داد که چرا جایی برده بودیمش که قدمگاه گاو و گوسفند ها بود که چنین بلایی سرش بیاید.

خلاصه به لطف تعطیلات چند روزه ی عید فطر سفر جذاب و جالبی رفتیم اما انقدر سخت و طولانی بود که همه خیال می کردیم ده روز طول کشده.

البته که کلا سه شب و چهار روز در دامان طبیعت ول بودیم و چقدر هم کیف داد!

.


پ.ن:

تصویر بالا، همراه یکی از همسفران و خانم جودی کنار گدالی در ارتفاعات تخت سلیمان

نظرات 3 + ارسال نظر
منجوق شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 13:17 http://manjoogh.blogfa.com

میدانی چندسالی بود که یه پست این شکلی نگذاشته بودی؟
همیشه به سفر

ای جان
معنی گذاشتن همچین پستی چی هست حالا ینی

منجوق دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 08:55 http://manjoogh.blogfa.com

یک جورهایی احساس کردم خوشحالی خیلی وقته که پست ها همشون غمگین هستند
قبلا ها پست هات یا خوشحال بودن یا عصبانی . منظورم اون موقعی بود که وبلاگستان بروبیایی داشت و تو و لاله و اون یکی دوستت که مدام َآلرژی داشت الان اسمش یادم نمیاد همون که الان یه دختر داره از جمع سه نفره اتون مینوشتین و شاد بودین و یا از اوضاع عصیانی اما هیچکدومتون پست غمگین نمیزاشتین اون دوتا که الان نمینویسن اما تو از اون موقع تا حالا همه پست هات غمگینن. حتی وقتی از عروسیت نوشی هم غمگین بود
آها الان یادم افتاد اسمش آیدا بود

عزیزم
چقدر کامنت خوبی بود
دلم شاد شد اصلا رفتم به اصل همه خوشحالی ها
اونا هم می نویسن جان دل
لاله اینستا داره و آیدا هم یه پیج پابلیک زده
خلاصه که هنوز به راهه بساط
اگر چه که واقعا رونقی نیست
منم که از وبلاگ استفاده درمانی میکنم و هر وقت قر دارم میام اینجا می نویسم
دققیقا درست می کی و مدت ها بود این طوری محض نوشتن ننوشته بودم
در نوشتن ها
الان بازار تصویر و فیلم داغه
دنیا رو به یه سمتی در حرکته
مرسی بازم روزمو ساختی

حمید دوشنبه 16 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 15:53 https://seyedhamidhavaeji.blogsky.com

سلام. ببخشید شما واقعاً چه دل و جراتی دارید که میرید لبه پرتگاه و درّه!

خطرناک نبود اما

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد