-
من دلم آتش گرفته . . .
شنبه 23 فروردینماه سال 1393 08:51
+
-
از توانایی های من
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1393 09:27
می توانم عاشقانه کسی را که تحمل بودن در کنارش را ندارم دوست داشته باشم میتوانم هر بار دلتنگ شوم و عکس های فیس بوکش را تماشا کنم و آنقدر اشک بریزم که کیبورد خیس بشود می توانم هر بار که دلتنگ شدم همه ی دلتنگی ام را بریزم بیرون و بگویم و ینویسم می توانم همان وقت نتیجه گیری کنم که خیلی هم بیخود کرده ام دلتنگ بوده ام بعد...
-
انگار حک میشه تو مغرت
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 09:08
چرا رفتی ؟! چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم نگفتی ماه تاب امشب چه زیباست ندیدی جانم از غم ناشکیباست چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم خیالت گر چه عمری یار من بود امیدت گر چه در پندار من بود بیا امشب شرابی دیگرم ده ز مینای حقیقت ساقرم ده چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم اینجا...
-
همین است که میگن به عشق های بهار اعتباری نیست
سهشنبه 19 فروردینماه سال 1393 14:56
همه چیز بهتر از آنچه هست به نظر می رسد . . .
-
گاهی وقتا محشره!
سهشنبه 19 فروردینماه سال 1393 14:12
از تفریحاتم اینه که تو بیکاری میشینم پروفایل کنتکت لیستای وایبرمو تماشا می کنم!
-
هفت که هیچ هفت صد سال هم بگذرد تازه است
دوشنبه 18 فروردینماه سال 1393 14:41
امروز هجدهم فروردین ماه است وقتی که گل های اقاقیا به تمام قد به گل نشسته اند و شمشاد ها از همیشه سبزترند و بهار از هر گوشه ای خودنمایی میکند این روزها بود که تو دامن کشان آخرین روزهایت را سپری کردی هفت سال پیش . . . هجدهم شنبه بود اما من دانشگاه نرفتم هیچ کسی هم سرکار نرفت همه آمدیم تا تو بروی . . . امروز هم هجدهم...
-
آن یار دیرینم . . .
یکشنبه 17 فروردینماه سال 1393 14:16
رفیق گرمابه و گلستانم بود و یک حس همذات پنداری عجیبی در استقامت از مجله تمبر فانوس بهارستان را با هم بستیم فرآیند نو و تازه های انرژی را با هم لی اوت کردیم تا ششمین دوره ی کنفرانس های محیط زیست پا به پایم آمد نیمه شب ها تا دیرقت با هم فرندز تماشا کردیم و خندیدیم عکس هایم را آرشیو میکرد غیر از کتابی که از گزارش شش دوره...
-
بهترین شوع برای یک سال!
شنبه 16 فروردینماه سال 1393 15:19
ای خرمن گیسو ای بهترین شروع یاد تو نفسم را بند می آورد از خوشی جایی از این دنیا تویی و قند و نباتی که از خنده هایت لبریز می شوند جایی دور که در میان سینه ی من به روشنی و وضوح است به همسایگی دلم شیرینم شیرین ترینم تولدت بر ما مبارک چ خوب کردی آمدی چه خوب کردی چراغ های دنیا را روشن کردی که زنگوله های آسمان را به صدا در...
-
عکس هفت سینو هر وقت بزاری تازه است!
شنبه 16 فروردینماه سال 1393 14:09
-
سال نو مبارک
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1392 12:27
سال که تحویل می رود مامان بلند می شود دانه دانه مان را می بوسد و بغل میکند بابا دست می کند در جیبش پول نو و تا نشده در می آورد و عیدی می دهد بوی پرتقال می آید بوی اتاق مهمان خانه که درش باید بسته باشد بوی جلد چرمی قرمز قرآن روی سفره بوی شب بو، بویی که فقط بوی سال جدید بود اگر چه حالا همه اینها جز خاطره ای نیستند و...
-
آن روز که بیایی دنبالم با هم بریم سینما . . .
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1392 14:14
آن روز که به دنیا آمدی و رفتی خانه مامان جون اینا برایت یک خرس گنده آوردم که آن موقه ها از خودت گنده تر بود و به روش سزارین مثل خودت از کادو آمد بیرون و اسمش را گذاشتیم سروش آن گونه های سرخ و آن پوست سفید را خوب یادم هست و مادرجون که از دست مادر و خاله ات حرص میخورد که چی یاد این بچه می دهید و منتظر بود تا بزرگ شوی و...
-
از تعلملات من و موسیقی
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1392 11:53
1- انگار موسیقی از روح آدم وارد میشود روح آدم ها از نگاه من چشم دارد و بعد از اینکه این اواخر دندان پزشک دندان هفتم را روت کانال کرد فهمیدم روح باید دندان هم داشته باشد که وقتی مته ی دندان پزشکی تو دهانت میچرخد دردش تا اعماق سال های تولدت هم پیش می رود! خوب حالا در مختصات این روح چیزهایی هست که راه ورود پیدا میکنند آن...
-
این پیام های بی پاسخ
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1392 11:13
بگو نمی خوام بگو ازت بدم میاد بگو داری چرت میگی بگو اصلا دلم نمی خواد به تو هم ربطی نداره اما جواب بده فقط جواب بده من که تو رو ندیدم فقط بزار تو ذهنم ازت یه شخصیت محترم بسازم
-
یه حرکت قشنگ
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1392 13:52
سفارش هدیه ی عزیز برای معرفی کردن نوروز ایرانی و هفت سین به همکلاسی های مهدکودک دخترک دو ساله اش در ینگه دنیا
-
دکه ی نظرسنجی
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1392 12:02
از عجایب روزگار یکی همین نظرسنجی های بهترین وبلاگ هایی است که برای بار چندم می بینم برگزار میشود و جماعتی هم سر می نهند و به رسمیت می شناسنندش! می آید وبلاگ های پر بازدید را با هر معیاری که خودش دارد پیدا میکند و می گوید شما کاندید هستید، بعد برای شرکت در نظرسنجی هم باید مستقیم لینک وبلاگ استاد را برای تبلیغ بگذاری...
-
آن پای لنگ!
شنبه 24 اسفندماه سال 1392 13:26
قانون نانوشته ای هست که میگه: آن که هست ، نمی ماند و آنکه آمده تا بماند آنی نیست که باید باشد . . .
-
هفت سین
شنبه 24 اسفندماه سال 1392 10:43
خیلی سال است که هفت سین نچیده ام هرسال عید می آید و میرود و می گویم گم شود سین و صاد و سال تحویل امسال اما می خواهم یک سفره ی هفت سین بچینم بی ادعا و یک نفره سیبش را زرد بگذارم سماقش را ساشه های کبابی سرکه اش را سرکه ی ترشی سبزه بخرم و ماهی قرمز سوا کنم یک جفت دلم می خواهد منتظر هیچ اتفاق دیگری نمانم آنقدر هستم که...
-
گردالوچه
شنبه 24 اسفندماه سال 1392 09:52
تولدت مبارک گولوچه این پست میخواست عکس داشته باشد یکی نه دو تا یکی اش طوسی بود آن یکی اش سورمه اس یکی نقش پرنده داشته باشد یکی گل بابونه لب تاب خاموش شد و انگار که به یکی خواب ابدی رفته باشد دیگر روشن نشد و بعد از دوهفته هنوز تعمیر نشده است! لبتابی که چون جان عزیز مراقبش بودم و از چهار سال پیش تا حالا خط به جانش...
-
نرو بمان
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1392 08:38
شب سیاه و چشم بیدار شب سیاه و سایه تار شب سیاه و باد و باران شب سیاه و ماه پنهان نرو بمان ما به سایههای روی دیوار ما به ابرهای تیره و تار ما به کافهها و دود سیگار ما به شبهای تار دل بستیم ما به خندههای زیر بارون ما به صبح باغ بهارون ما به بیداری شبانه ما به خواب روزها دل بستیم بهار ما گ ذشته شاید بهار ما گذشته...
-
تلخ و شیرین
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1392 13:58
در چهارده سالگی که بوف کور را خواندم باورم نمیشد که زنی باشد که لب هایش طعم ته تلخ خیار را بدهد و بعدتر ها که سورئال را شناختم گذاشتم به حساب تصورات خیالی و موازی با حقیقیت در عالم تصورات نویسنده تا این روزها که زیاد شده که لب هایم مزه ته خیار میدهد این چندمین باری است که بیگاه دهانم تلخ میشود و لب هایم مزه ی تلخی...
-
سرش را که پایین می اندازد
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1392 11:57
اهل گفتگو نیست سکوت می کند و همه کلمه ها را می بلعد مثل همه بغض ها و همه اشک ها و همه تنهایی ها همه ستاره هایی که در شبهایش سوسو نزده همه خونه های سوت وکور برای همه دردهایش برای همه سنگ صبوری هایی سرش را پایین می اندازد آنقدر که هیچ جای از صورتش پیدا نباشد فقط مژه های خیسش را می بینی که نمناک شده میگویم دلت چی می...
-
قاب های سینمایی
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1392 12:23
کپی رایت این برچسب متعلق به لاله است اما هیچ عنوان دیگری برای این پست نمی گنجید: پله های یک پل هوایی که جای پله سطح سراشیبی دارد، زمان نزدیک به تاریک و غروب خورشید بعد از یک روز کاری سخت و طاقت فرسا دارم با گذر از پل به سمت خانه می روم که پس از عبور از پارگرد آخری مردی را میبینم که در آستانه پل ایستاده و با اشتیاق و...
-
از فرازهای چرند بافی من و خواهن
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1392 10:49
یه دیواری هست که با استیکرهای رنگی ای که آیدا برام خریده سفارش های شال و نقاشی رو می چسبونم تا یادم نره! -: میگه دیگه کار تازه نگرفتی؟ +: میگم چرا اما دلم نمیاد بزنمشون به دیوار! -: میگه چرا؟ +: میگم میدونی چقدر زحمت کشیدم این دیوار خالی شده؟ -:میگم این شال به نظرت کم کار شده؟ +:میگه حس میکنی کم فروشی کردی انار کم...
-
وقتی یه دوست پسر یه لا قبا هم نداشته باشی
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1392 10:27
خوشبختی یعنی کسیو داشته باشی بی بهانه قربونت بره برای همون چیزی که هستی
-
یک ادراک شیرین
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1392 15:32
گاهی می خواهم به خاک بیفتم و التماس کنم امروز آنقدر شکسته و غصه دار هستم که این کار به راحتی از دستم بر می آید از دیروز که بهار از پله ها سرخورد و افتاد و استخوان لگنش دچار شکستگی شد و با امبولانس اورژانس عازم بیمارستان شدیم و یک تنه شاهد بینهایت دردی بودم که به جانش می دوید و هیچ کاری، هیچ کاری از دستم بر نمی آمد...
-
یک گام بزرگ
شنبه 10 اسفندماه سال 1392 23:39
برایم مهم نیست که آدم های آن شرکت این مطلب را بخوانند و به ذوق کردنم بخندند برایم مهمتر است ک بگویم یک گام بزرگ برداشته ام که یک شرکت معماری به همه کارکنان خانوم شرکت از شال های پروانه عیدی خواهد داد اگرچه برای آن تعداد شال تخفیف خیلی زیادی هم گرفتند اما بسیار شاد و خوشحالم که کمی بیشتر کار کنم تا ده تا خانم محترم...
-
این درد کهنه
شنبه 10 اسفندماه سال 1392 15:29
سابقه ی درد مچ دست راستم بر میگردد به سال های آخر دانشگاه که آن موقع ها کلی مچ بند آدیداس و نایک سیاه و سفید برای التیامش داشتم درد کوچولو با من همراه بود و پارسال ها در کلاس ریکی که مربوط به انرژی درمانی و ریکی دادن به اعضای مریض بود به استاد محترم گفتم که به جای اینکه دستم را مورد نوازش و انتقال انرژی قرار دهم به...
-
خواب سپید
شنبه 10 اسفندماه سال 1392 09:32
خواب دیدم بره ی سفیدی در آغوش گرفته ام خواب دیدم یک کوکتف مولوتف دست ساز را پرت کرده ام میان هم همه ی زن های گشت ارشاد خواب دیدم با با لگد در یک حرکت سریع دهان گشاد رییس مغرورم را که حقوق معوقه ی یک ماه و اندی ام را بعد از چهار ماه هنوز نپرداخته خونالود میکنم دیدم یقه ی مردک چاقی که عشوه گری میکند و مجری متملق و...
-
چگونه یک شایعه ساخته میشود
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 13:42
آقای مدیر محترم واحد سراسیمه میگوید خانم منشی خیلی حالش بد شد، حمله بهش دست داد و غش کرد و . . . شوکه شده ام ک چرا؟ چی شد مگه؟ میگوید مگه نمدونید ام اس داره و . . . یهو شوکه میشوم و کلی غصه می خورم که چرا وقتی حالش بد شده نبودم کمکش کنم. میگوید ام اس؟ مطمعنید؟ میگه ام اس، سرع یه همچین چیزایی و باز درباره غش و تهوع و ....
-
مرجان
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 09:36
من با حساب کتاب کار نکردم، نه با حساب اندازه وقت و اندازه رنگ و نه سختی طرح! بی حساب! دل گذاشته بودم که می خواستم دلت درگیر بشه . . . دل کاشتم که خواستم عشق درو کنم این روزها هی غصه می خوردم چرا هیچ ری اکشنی از این عشق هایی که لای طرح ها و رنگ ها پنهان کرده بودم نیست چرا هیچ کس ندیدتشون! یعنی نابود شدن؟ پس چرا هیچی از...