یه روزایی مثا امروز حس هیچی نیس
نه نوشتن
نه تایید کردن
نه جواب دادن
نه حتا خرید کردن
نه کافی شاپ رفتن
نه بازار رفتن
یه روزایی مثه امروز شبیه بادبادکیم که یه سوراخ ریز یه جاش داره
هی فس تر میشه
هر بی تاب تر
هی بی دلیل تر
ارزو میکنم . . .
زود یادم بیاید، وقتی که یادم رفت
زود برگردم، وقتی که بیراهه رفتم
بترسم، وقتی که کم شدم
دور نشوم، وقتی که امن و ارامشی هست
ارزو دارم
گرم باشد، همه دل هایی که تو در آن خانه داری
و در همه دل ها لانه کنی، وقتی که جایگاهت تنها همان جاست
ارزو دارم
بغض کنم، وقتی کم رنگ میشوی
گریه ام بگیرد، وقتی که نیستی
نادم باشم، وقتی که راه دور شدن از تو را پیش گرفته ام
ارزو دارم
گرم باشد همه نان های روی سفره
چرب باشد همه خورشت ها
پر از نخودچی و کشمش باشد همه جیب های قصه
شیرین باشد همه کام ها
شاد باشد همه لب ها
و دست ها به نوازش برود
و سینه ها سبک
ارزو دارم . . .
ارزو نماند
اولین درس کلاس جواهر سازی ای که بعد از دوره ی مقدماتی حجم میروم، بریدن خط صاف است
خط صافی که اضلاع یه مربع یک در یک سانتی متری است!
اولش خیال کردم خیلی ساده است و قبل از بریدن خط صاف سعی کردم یک فرم منهنی رو ببرم، اما وقتی دست به کار شدم فهمدیم درس اول شکستن شاخ فیل است و بعد از بریدن ده دوازده تا مربع فهمیدم باید یک تجدید نظر اساسی در شکل کارم کنم تا نتیجه بگیرم.
من ادم دست گنده ای هستم!یعنی بوم نقاشی ام از پنجاه هفتاد کمتر باشد دستم پیش نمیرود
کاغد طراحی ام از A3 کوچکتر باشد قلمم گره می خورد
حالا فکرش را بکن که ادمی با این وسعت دست برود مربع یک در یک ببرد آن هم صاف صاف
نتایجی که در بردین خط صاف با اره و کمان از ورق برنج کسب کردم به شرح زیر است:
برای سیر در خط صاف نباید حتا لحظه ای به راست یا چپ متمایل شد! همان یک لحظه کار را خراب میکند (گاهی فرصتی برای ریسک کردن نداریم و همان یک آن نتیجه را تغییر می دهد)
برای سیر در مسیر مستقیم باید همواره هدف را مدنظر داشته باشی و موقعیت آن را نسبت به خود بسنجی تا منحرف نشوی
اگر در اولین لحظات انحراف متوجه آن بشوی میتوان رفع و رجوع کرد اما اگر دیر بجنبی واحد یک در یکت به فنا رفته و دوباره باید از اول شروع کنی
برای صاف بودن باید همیشه روی مسیر خودت حرکت کنی و مسیر را از براده ها بروبی تا آلودگی ها باعث نشود مسیر اصلی را گم کنی
برای صاف شدن باید قبل از راه افتادن ، مسیرت را با دقت و ظرافت ترسیم کنی تا هر لحظه در طول مسیر موقعیت مکانی را نسبت به مسیر مرجع بسنجی
برای صاف بودن باید صاف بود، هر انحراف در ساعد و مچ و حالت نشستن در نتیجه ی کار خودش را به حالت اعوجاج و برقوارگی نشان می دهد
برای صاف بودن باید بدانی که چه می خواهی
تند نروی، تند رفتن نشانه ی غروری است که با دست کم انگاشتن هر آنچه که هست حاصل میشود و الزاما رسیدن به هدف را تضمین نمی کند بلکه اکثر اوقات نتیجه ی عکس میدهد
اهسته رفتن اما احتمال خطا را کاهش میدهد چه اگر اشتباه کنی هم فرصت برای فهمیدن و جبرانش داری
خنده دار است که با بردین مربع های فلزی یک در یک به این نتایج رسیده باشم اما اگر n عدد مربع کج بریده شده که تلفات داده ام را رویت بفرمایید حق می دهید که این قدر به نظرم فنی و استراتژیک و مهم جلوه کند! از آن طرف من اعتقاد راسخ دارم که قوانین حاکم بر دنیای ما در هر سایز و هر جایی قابل رویت است!
چه فیل !
چه فنجان!
تازه!
آخر آخرشم من هنوز یه مربع کامل و صد در صد صاف نبریدم و تمام تلاشم منتج به داشتن مربع های نزدیک به فرم اصلی شده که از اونم نتیجه گرفتم که داشتن مربع صاف و تونستن بردیدن یه خط صاف نیازمند مهارت هم هست که فعلا ما فاقدش هستیم
یه عکس از خواهرم گذاشتم رو گوشیم واسه وقتی که زنگ میزنه که خودشم خیلی خوشش میاد ازش، حالا الان زنگ زده میگه :
زنگ زدم فقط روی ماه خواهرتو ببینی!
هر روز در من یک دوستت دارم هست
شب ها که میروم بخوابم از زیر خاک جوانه می زند و تا روز بعد گل می دهد و به بار مینشیند
میوه اش هم وقتی میرسد اگر چیده نشود، می افتد
و نمدانم به چه کسی اصابت می کند
گاهی مثل انگری برد آبی که به هدف می خورد سه برابر میشود، چند برابر میشود
گاهی صد برابر
گاهی هم وقتی به کسی میخورد در دم پر پر میشود و جان می دهد و میمیرد
گاهی در وجود کسی جوانه میزند و به بار مینشیند
گاهی ندیده انگاشته مبشود
گاهی بذر میشود و دل یکی دیگر ریشه می دواند و او هم می شود یک ناقل دوستت دارم
امروز دلم خواسته میوه اش را کف دست تو بگذارم
میدانی . . .
دوستت دارم
همکار خواهرم یه آقاییه تازگی ها فامیلیشو عوض کرده
پیش خدمتیان بود!
کرده مدیری
:)
اما همچنان در نهایت یه کارمند ساده است
نازنین من و شما! همون نازنین زندگی زیر پوست من
این پست رو نوشته ودلش میخواد که همه اونایی که وبلاگ می خونن ببیننش . . .
اگر شما هم از آن دسته آدم هایی هستید که وقتی میروید ختم سعی میکنید نقاب مصیبت زدگی بگذارید و تیریپ بردارید و بعدش هم بزنید کانال غم و تا هر کسی می آید تسلیت میگوید فکر نکند شما چرا رد غصه روی صورتتان خزه نبسته . . .
خواندن این پست آیدا را توصیه میکنم
کسی که مثل خودش است!
سابقه کار مربوط
تجربه و مهارت
کارشناسی
کارشناسی ارشد
دکترا
فوق دکترا
مهارت در نرم افزاری های مربوط
شرکت در کارگاه های مهارتی
راندمان و بازدهی کار
ارایه سرتیفیکت های گوناگون
مدارک ال و بل
اینجا اگه همه اینا رو داشته باشی بازم ثبات شغلی نداری چون فقط ممکنه رییست ازت خوشش نیاد!
و همین کفایت می کنه به داشتن همه چیزای دیگه
من دانه های شقایق را در درز راه پله ها کاشته ام
میان گلدان های مادرم
در باغچه ی همسایه
کنار سنگفرش خیابان
با لوبیا های علوم دبستان لای دستمال گذاشتم جوانه کنند
هر کجا که بشود دانه ای را کاشت
اما هیچ شقایق وحشی ای نرویید
رام من نشد
اینک اما در من شقایق زاریست
به وسعت یک سینه
فراخ
بچه که بودم زیاد با بازی های دسته جمعی مثل فوتبال و والیبال رابطه برقرار نمیکردم و در واقع اونا هم زیاد مایل نبودن منو تو یار کشی بگیرن
البته همه این اتفاقا از زمانی افتاد که یه بار تو فوتبال توپو گرفتم تو دستم!
:)))
عوضش عاشق بازی تبرک بوم که یه چیزی بود ترکیبی از چشم گذاشتن و قایم شدن بود با یه اوستا!
بچه که بودم تو دبستان یکی از تفریحاتم این بود که سر کلاس بچه ها نگهبانی بدن من براشون نقاشی بکشم
بعد این نقاشی ها که عمدتا با ماژیک بود تو کلاس کلی طرفدار هم داشت
قبلش البته رو دیوار های خونه مون تمرین نقاشی میکردم که دستم رون شه
بچه که بودم با فویل پاکت سیگارای بابام گل درست میکردم
از اینا که رو هم میزارن تا میکنن و می برن، آخه فویل سیگار مگنا و وینیستون لایت بافت داشت خیلی خوشگل بود!
بعد از فیلتر های ته سیگار هم کلاه گیس های کوچولو درست میکردم برای عروسک هایی که هیچ وقت وجود خارجی نداشتند نبودند
تازه اون گل های سیگاری رو که میدادم به دوستام اونم یه دفتر درست کرده بود اسمشو گذاشته دفتر یادگاری ها که اونا رو بایگانی میکرد
پیشینه رو دارید؟ حال بگو قلیون نکش!
D:
رسیده و نرسیده در خانه که باز میشود زنگوله ی بالای در دلنگ دلنگ تاب میخورد و در راه پله ها صدایش بلند است که . . .
خاله
خاله
پلاله
آن وقت است که همه خستگی روز با هم یک جا از تنم در میرود و میدوم تا بیشتر منتظر نماند و به تمام قد بلندش میکنم تو هوا تابش می دهم
آن وقت سهم چیز کیک خودم که هیچ دانه های فیروزه ی روی میز که هیچ کلید کشو ها که هیچ اگر جانم را هم بخواهد دریغ نمیکنم . . .
پ.ن:
1-دخترک همون چیله ی خودمونه این قدی شده! عکسشو هم گذاشته بودم وقتی به دنیا اومده بود، دخترخاله ی دوقلوهاست! یعنی من دو تا خواهر دارم!!! (دوتاش شناسنامه ایه والا خیلی ها برام خواهری کردن و مثل خواهرم دوستشون دارم)
2- خواهرکم، آیدای عزیزم . . . روزهای سختت به سلامت! روح مامان بزرگ شاد