پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم

گنج

امروز با سام رفته بودیم ساحل.

پسرک عاشق شن‌بازی است. با یک بیل کوچولو و چند تا سطل رنگی، ساعت‌ها سرگرم می‌شود، چنان غرق در دنیای خودش که انگار هیچ چیز در این جهان به اندازه‌ی قلعه‌های شنی‌اش اهمیت ندارد.

من اما، چشمم به چیز دیگری بود. به زباله‌هایی که گوله به گوله اطارافمان جا خوش کرده بود، به بطری‌های پلاستیکی که میان ماسه‌ها گیر کرده بودند، به کیسه‌های رهاشده که انگار هیچ‌کس مسئولیتشان را قبول نمی‌کرد،  به لیوان هایی که یک نفر با آن سیراب شده بود،  به هزاران زباله ریز و درشتی که حس میکردم چشم هایم را آزار می دهند. 

از یار خواستم که زباله‌های اطرافمان را جمع کند. او هم بدون حرف، آستین بالا زد. در مدتی که سام شن بازی میکرد، او یک کیسه‌ی بزرگ زباله جمع کرد. پلاستیک‌هایی که روزی چیزی را در خود نگه داشته بودند، حالا بی‌هدف در  ساحل رها شده بودند. شیشه‌هایی که شاید روزی در دست کسی بوده‌اند، حالا تیز و شکسته زیر نور آفتاب می‌درخشیدند.

مردم ما را تماشا می‌کردند. نگاهشان را می‌دیدم، انگار چیزی درونشان تکان خورده باشد. می‌دیدم که چقدر مشتاق‌اند، انگار فقط منتظر یک اشاره، یک تلنگر، یا شاید حتی فقط یک کیسه‌ی زباله بودند تا آن‌ها هم دست به کار شوند.

اما هیچ‌کس جلو نیامد.


فقط نگاه کردند.

یک لحظه دلم گرفت. 

از این که چطور گاهی آدم‌ها برای انجام کار درست، نیاز به اجازه دارند. از این که چطور منتظرند تا کسی دستشان را بگیرد، تا کسی مسیر را نشانشان بدهد، تا کسی بگوید «بیا، این هم سهم تو.»

اما مگر زمین سهم نمی‌خواهد؟ مگر ساحل، دریا، این ماسه‌های نرم که زیر پایمان فرو می‌روند، مگر آن‌ها به ما زندگی نمی‌بخشند؟

سام بی‌خبر از همه‌چیز، همچنان مشغول بازی بود. باد میان موهایش پیچید، لبخند زد، دستانش را در شن فرو برد و گفت: «مامان ! گنج!»

به تکه‌ای صدف اشاره می‌کرد، صدفی که زیر انبوهی از زباله‌ها پنهان شده بود. نگاهش کردم و لبخند زدم. شاید واقعاً گنج پیدا کرده بود. شاید گنج همین بود؛ همین که هنوز می‌توانست زیبایی را میان این‌همه آشفتگی ببیند.

شاید اگر  کمی بیشتر چشم‌هایمان را باز کنیم، بتوانیم دوباره گنج‌ها را پیدا کنیم.



نظرات 1 + ارسال نظر
عابر سه‌شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1404 ساعت 08:54

سلام ، سال نو مبارک ، ماشالله پسرت بزرگ‌شده عزیزم که خودش بازی میکنه، از تهران به سمت شمال که راه میفتم و بعد کنار ساحل و تو جنگل و روی کوه و ... فکر می کنم آدمها تقاص همه بدبختی هاشون رو از طبیعت گرفتن ! مردم انگار نمیدونن که این یه گله جا تنها دارایی سرسبز مردم ایرانه و مسئولین براشون مهم نیست و بومی ها هم مطالبه جدی ندارند.

والا به گمانم خود بومی ها هستن که بیشترین زباله رو می ریزن
البته که حجم مسافران نوروزی هم کم تاثیر نیست
اما به شدن معتقدم که باید کار زمینه ای و فرهنگ سازی انجام بشه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد