ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ماجرا اصلا از آن نقاشی شروع شد.
نقاشی ای که یکی از ده تا نقاشی ای بود که در نمایشگاه گذاشته بودم و از اول حس و حالش یک طوردیگری بود. زنی بود با اندام برجسته و قدی گشیده که در گرمای جنوب و لب شط کنار رودخانه ی آبی ای که از قرنیز های دیوار کهنه خانه یزد ساخته شده بود گام بر می داشت.
زن با اطمینان و اعتمادی پیش می رفت که هر بار او را می دیدم احساس قرابت و دوستی ای هزاران ساله را بینمان حس می کردم، انگار که زن ، من دیگری بود در قالبی اثیری با سینه ها و باسن درشتی که در لباس بلند نارنجی پیچ و تاب می خورد و پیش میرفت و انگار هر آن نواخته می شد در فضا و موسیقی آب و تارهای مو و گام هایش را به وضوح می شنیدم
زنی با هزاران امید و آرزو در دل، با هزاران بیم و امید و تردید در گرمای شهر های جنوبی در حالی که گیسوانش در هوا پیچ و تاب می خورد به راه خویش پیش می رفت.
ماجرا اصلا از همان تصویر که هر بار نگاهش می کردم انگار هزار قصه در خود پنهان داشت، رقم خورد، انگار داستان های جاری در آن قاب مرا نیز به شهر قصه ها و خوانش آنها از بین تار و پود و ترک های دیوار و حشرات معلق در فضا و کاه گل تازه ی روی دیوار سوق می داد.
نقاشی کار جدیدی ست که در همین دوره انجام دادم
یکی از عادت هایم این است که ساعت ها نقاشی مورد علاقه ام را تماشا می کنم و زندگی نامه خالقان و پدید آورندگانشان را می کاوم و در آن دنبال چیزهای آشنا و جالب می گردم و از قضا بسیار زیاد هم برایم الهام بخش است!
گاهی پیش می آید که دلنشینی و چشم نوازی اثری آنقدر در دل و جانم تاثیر می گذارد که بعد از تمجید و دل دادن به کار، کسی که چنین فضایی را ساخته را در ذهنم تصور می کنم و بسیار می ستایمش و شوق و حرارت در دلم موج می زند و مثل شمعی که کور سویش در تاریکی پت پت می کرد ناگهان روشن تر از همیشه می شوم.
نکته ی قابل تامل اما چیز دیگری است. اینکه اغلب موفقیت های این چنینی که یکی از آثار هنرمندی دنیاگیر می شود و شهرت جهانی پیدا می کند اغلب از یک مجموعه پدید می آید و نه یک تک اثر.یعنی یک اثر در یک مجموعه می درخشد و بقیه کار ها مثل خواهرها و برادرهایش از همان جنس هستند اما خودش نیستند.
این اتفاق که در آن یک مجموعه تجربه و خطا مسیری را راهگشا میشود که در یک تجربه خیلی به ندرت پدید می آید چیزی شبیه اصالت و نسب درست کردن برای کار است و هر چقدر گسترده تر و پهناور تر باشد خانواده مستحک تر و امکان شکوفایی و موفقیت یکی از اعضا بالاتر می رود
پ.ن
نقاشی از آفرین ساجدی است
اینجا نشسته ام و دارم برای فولان رفیق قدیمی ، لوگوی فلان روزنامه را با الهام از بهمان لوگو طراحی می کنم و پادکست های رادیو هسته ی روغن انگور را گوش می کنم.
یکی از همکارانم از روی استوری نقاشی ای که دیروز گذاشتم تو اینستاگرام تماس می گیرد (مدت هاست حوصله نمی کنم کارها را در وبلاگ بگزارم) و یک نقاشی سفارش می دهد، سایزش دو متر است در یک متر و خورده ای و تن و بدنم می لرزد از اشتیاق و خیال نقاشی کردنش . . .
تنم می لرزد و اشک هایم جاری میشود . . .
خدای عزیز
از روزی که اولین کار نقاشی روی بومم را فروختم تا امروز هنوز کار قبلی تمام نشده سفارش کار جدیدی از راه می رسد و دل و تن من می لرزد و شوق مثل هجوم از پروانه های وحشی تو گلویم هجمه می کند و وا می روم و غشم می گیرد
دلم مثل سازی شده و می نوازد . . .
شوف نصیبتان باد
خدا نصیبتان باد