پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم

پیشنهاد من برای این روزها


خودم تا حالا دو بار دیدم!

"آرایش غلیظ"



از نگاه یک گوپی

در تنگ بزرگی که با شن مخصوص و جوانه های نورس نخل مرداب بستر سازی شده یک جفت گوپی زندگی میکنند!

ساقه های گیاه گله گله در تنگ جا خوش کرده اند و ماهی ها وقت شنا درگیرشآن میشوند

نگران میشوم نکند ساقه ها آزارشان بدهد

محض اطمینان میروم شرایط زندگی شان را سرچ میکنم

و میبینم زاویه دیدها چقدر میتواند متفاوت باشد

: گوپی ها ماهی های ریزی هستند که علاقمند به زندگی در بستر های پرگیاه هستند تا لا به لای شاخه ها بازی کنند و لابه لای شاخه ها آرامش بیشتری دارند و بعدترها هم بچه گوپی ها با پنهان شدن لای برگ ها از خورده شدن توسط والدین در امان میمانند و.... 


حماسه آفرینی

بالاخره یک حماسه آفریدیم که بشود مثل بالن هوای کرد و هی از ته تا به سر و از سر تا به تهش را رفت و آمد و پرچمش کرد

عاقا

چه افتخاری بیشتر از این که تا پایان سال 93 و بالغ بر گذشت 10 ماه از خرید اتوموبیل و البته استفاده بی وقفه ی آن خلافی اینجانب صفرررررررررررررررر می باشد!

ناگفته پیداست که خودمان از این کار عظیم خودمان بیشتر از همه در حیرت هستیم، لذا خواهشمند است نیایید بنویسید فولانی و بهمانی ده سال است خلافی شان صفر است

با تشکر

یک عدد حماسه ساز کیفور

گیم و حواشی

مهیا: الان مرحله 83 از کلش او کلنم، اکانتمو 800 هزار تومن میخرن!

من: الان پوی من 83 سالشه، اکانت پو رو کسی نمیخره؟ 


اصلا هم خنده نداره!

چند دقیقه تا تحویل سال

چند دقیقه مانده تا تحویل سال نو

دعا میکنم و پخش میشوم و حس خوبی دارم

سال نو مبارک...

انشالله


چرا من فکر میکنم که همه مادرها عطر یاس می دهند . . .


گلدان رازقی دوباره  به گل نشسته

وقتی کلید می اندازم و پایم در خانه می گذارم هجوم عطر یاس دیوانه ام می کند . . .

لبریز 

خدایا همیشه برایم حفظش کن


خوشبختی شاید همین باشد

که تا هنوز دهنت را باز نکرده ای که پول تو جیبم نیست یک اسکناس درشت را مچاله کند و دنبال کیف پولت بگردد

خواهرم

نازنینم

میشود اینطور هم باشد


آدم بیشتر زندگی می کند

هر چقدر که بالا پایین هایش بیشتر باشد و سختی ها و مشکلات قابل حل بیشتری پیش پایش قرار بگیرد

دست آخر یکهو دیدی این جماعتی که زندگی شان یکسره خور و خواب و خشم و شهوت بوده و آب تو دلشان تکان نخروده می آیند خر جماعت دل سوخته را می گیرند که 

ای بابا 

ما که زندگی نکردیم؟!!!


اسمشو چی بزاریم؟

سلام پرنیان جان!
به دادم برس! یه دخمل ناز توی شکمم دارم که بدون اسم مونده! راستش اول دوست داشتم بزارم پرنیا یا پریا که از نزدیکان صاحب دوقلو شد و هر دو اسم پر کشید!!!
الان شدیدا به نظر یه باسلیقه مثل پلاله خودمون نیاز دارم!


این کامنت نیازه که برام گذاشته

نظر شما  چیه؟ 


درست پارک کنیم

نیازی نیست خط کشی و پارکبان و  چوب بالا سر و اجبار و پرداخت نقدی و عوامل این چنینی باشد تا درست پارک کنیم. 

هیمن که بدانیم اینجا بافت شلوغ و پر ازدحام شهر است که ملت می روند سرکار و باید اتوموبیلشان را در یکی از همین گوشه کنج ها جای بدهند کافیست تا دقت بیشتری کنیم

که وقتی با نیم متر عقب و جلو کردن جای پارک برای دو نفر محیا میشود علت کافی برای توجه بیشتر است

که بی انصاف نباشیم

که حواسمان باشد 

که پشتتان چقدر جای خالی مانده که اگر یک کوچولو بروید عقب یا جلو دو نفر دیگر هم راحت تر به کارشان می رسند

شاید وقتی داریم دنبال جای پارک می گردیم همان نیم متر به دادمان برسد


درخت کاری

امروز _ ارتفاعات لتیان_ درخت کاری، شرکت برای همه آزاد است

یادم باشد . . .


دلم می خواهد هر روزی چیزکی بنویسم

حتا اگر آن چیز لیست خرید باشد . . .

دنیای آدم بزرگا


مثل یک آدم تازه وارد گاهی بعضی موقعیت ها برایم غریب و متفاوت جلوه میکند...

بیمه ماشین دهم اسفند تمام شده و از همان.وقت از ترس تکانش نداده ام

این روزها علاوه بر درآوردن آمار بیمه و تخفیف سالیانه و نرخ های مصوب دیگر کلماتی مثل الحاقیه و تبصره دیه و...  را هم یاد گرفته ام که به نظرم خیلی آدم بزرگانه میاید


چارتار!


از بزرگترین لذت های دنیا یکی این است که یک آلبوم را جویده باشی و ریز ریزش را بلیعده باشی و بعد بروی کنسرتش و بعدش هم همه آهنگ هایش را جیغ بزنی و بعدش هم با گلوی گرفته از سالن بیایی بیرون!

 

بارباباپا

        

                         

چند وقتی هست که فکر میکنم آدم ها شبیه بارباباپا هستند

همون موجود صورتی و سیالی که به کسری از ثانیه به هر موجود دیگری بدل می شد و خیلی راحت قالب عوض می کرد . گاهی میشد مبل صورتی و گاهی کشتی و گاهی هم چتر صورتی! همیشه آن رنگ صورتی را حفظ می کرد اما در موقعیت های مختلف و بنا به اقتضای نیازش با حفظ سمت بدل به موجود تازه ای می شد که تعریف جدیدی از ماهیت و هویت داشت!

فکر میکنم ما ادم ها یا به عبارتی خیلی از آدم ها همین طور هستند و  می شود در این فرمول جایشان داد، البته که در مثل جای هیچ مناقشه نیست اما تغییر ماهیت و تغییر کاربری به نظرم یک اشل ذهنی است که آدم ها هم دارند و اگر چه که این تغییرات در حد تبدیل شدن به مبل و کتابخانه و میز تلویزون نیست اما در حدی است که بشود مقایسه اش کرد.

مثلا یکی از این اشل ها کار است! یکهو می بینی شده ای شبیه کارت! شده ای یک حسابدار بالفطره که در خواب و بیداری و تعطیلی رسمی و غیر رسمی با همان فرمولی که پشت میز کارت می نشینی و کار میکنی ، زندگی میکنی

یکهو می بینی شده ای یک عنصر از یک چارت سازمانی مستعمل که با همان سیستم کاری و همه وظیفه های انسانی و خانوادگی و اجتماعی ات را با همان فرمول تعمیم می دهی! و خدا به فریاد برسد اگر این فرمول از سر باز کردن باشد! 

در یکی از سارمان های به نامی که به صورت پروژه ای با آنها همکاری میکنم یک خانومی داریم به اسم آ!

فرمول خانوم آ برای عبور از بحران و حل مسایلش این است که دور خودش یک دایره ی قرمز بکشد و با قیچی خودش را از صورت مسئله قیچی کند! و در نهایت هر اتفاقی برای کل مجموعه بیفتد مهم نیست چون خانوم آ می گوید من وظیفه ای در این قبال ندارم چون آنچه وظیفه ی شخص من بوده به انجام رسیده و هیچ کاری هم ندارد که هدف این مجموعه چی هست و سرانجام کار می شود!

در واقع خانوم آ وظایفش را برش می کند . مثل یک تکه از یک نخ! به تکه ی قبل و بعدش از این قسمت به هیچ عنوان توجه ای نمی کند! به نظرم خانوم آ یک بارباباپای پشت گوش انداز حرفه ای است که یاد گرفته چطوری برای بستن دهان سایرین وظایف خودش را مجزا کند! 


خیلی وقت ها در موقعیت های مختلف یکهو یادم می آید اگر کسی بخواهد با این فرمول زندگی کند چه اتفاقاتی می افتد

مثلا خواهرم چیله را سپرده تا برود به کارهایش برسد و گفته نهارش را بده و بعد بگذار بخوابد!

اگر فقط همین فرآیند نهار و خواب اتفاق بیفتد ما یک چیله ی عصبی و غمگین داریم!

اما اگر فرآیند خرید خوراکی و رفتن به پارک سرکوچه و تاب خوردن دو تایی و بازی  و . . . به این مجموعه وضایف اضافه شود نتیجه یک جوجه است که آرزو دارد یک شب بیشتر پیش خاله اش بماند


آدم های  زیادی زیاد دیگری را هم میشناسم که بارباباپا میشوند، آنها هم برای همه مسائل یک فرمول دارند! همیشه برای حل یک عالمه مشکل داد می زنند!

همیشه قهر می کنند!

همیشه سکوت می کنند!

من هم خیلی وقت ها بارباپا می شوم و به نظرم این غالب های این چنینی مانند یک دام است برای زنده بودن آدم ها! زندگی یکباره و بی مثالی که مثل باد در حال گذر است و هیچ وقت دیگر هم تکرار نمی شود! 

این ها را اینجا می نویسم تا هیچ وقت فراموششان نکنم

تا قالب ها را پاره کنم 

تا دوباره نگاه کنم

تا زندگی را زندگی کنم! بشنوم ! ببینم!

درگیرش بشوم

با هم دست به یقه شویم و کلنجار بروم با زیر و بمش

شکتستش بدهم بعد از خیلی روزها که مغلوب و مضمومم می کند


می دانید . . .

این بار اولی است که زندگی میکنم

و بار آخر

دلم نمی خواهد هیجانم را پنهان کنم

دلم نمی خواهد عادی به نظر برسم به قیمت معقول بودن به قیمت سکوت کردن

قالب های زیادی هستند که برای حل مشکلاتمان گه گداری به کارمان می آید و مثل لباس می  پوشیمشان و کارهایمان را پیش می بریم و موفق می شویم!

اما یادمان باشد بعد از تمام شدن آن کار یا فعالیت و یا هر قائله ی دیگر ، آن قالب را مثل یک رخت چرک از تنمان بکنیم و بگذاریم رو رخت آویزی کنار همان کار و رد شویم و برویم!

یادمان باشد که قرار نیست همه مشکلات با یک کلید حل شود! 

یا حد اقلش این است که بدانی که چیزی که دست و بالت را بسته همان قالبی است که در آن فرو رفته ای!

و ارزشمند ترین قالب بودنمان هیمن است که خود خودمان باشیم! بی واسطه! 

این همان جایی است که به گذشت روز های عمرمان می ارزد