ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
یک کیست ریشه دار (ریشه اش دقیقا به اندازه ی این چهار پنج سالی که ولش کرده بودم بود گمانم) تو گردنم داشتم که پنج شنبه ی پیش سپردمش دست جراح و از هستی ساقطش کردم.
خیلی سال بود که رو مخ بود و چیزی جز پشت گوش انداختن دلیل این همه تاخیر نبود. اما سرانجام دل به دریا زدم و بعد از دو ماه تست و ازمون و فولان و بهمان سرانجام مرحله ی جراحی را هم پشت سر گذاشتم و حالا با گردن پانسمان شده به انتظار گذشتن روزهای نقاهت و کشیدن بخیه و افتادن درد موقع بلعیدن نشسته ام و آخر سرش هم منتظرم ببینم بعد از سال ها که ازشر آن نقطه ی برجسته خلاص شده ام گردنم چه شکلی خواهد شد!
گاهی برای خودم نگران می شوم و گاهی برای اینکه دلم نگیرد قدمی میزنم و گاهی برای اینکه شاد بشوم جای رفت و آمد با تاکسی برای خودم اسنپ می گیرم.
واقعا روزهای سختی است روزهای نقاحت!
سخت و دیر و دور می گذرد!