-
شلوغ پلوغی ته سال
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1391 18:53
دارد عید میشود و وقت ندارم برای اینکه منتظرش شوم! لحظه ها را بشمارم تا بیاید. دقیقا این روزها را باید انتظار کشید و تمرکز کرد تا فکرت را خالی کنی و خانه ی مغزت را بتکانی و همه چیز را تر و تمیز و خالی کنی تا جنس جدید بیاید جایش (تازه فقط قکر ها! خانه تکانی پیشکش) اما نمیشود مهلت نمیشود سر کار کلاس کار پروژه ای نشریه ی...
-
انتخاب
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 14:56
الان آخر هفته بعد از پایان ساعت کاری به جای اینکه بروم خانه رفیق جانم برایش غر بزنم و هی بگوید بی خیال برایم چای بیاورد قلیان چاق کند آش رشته و ته دیک ماکارونی برایم گداشته باشد کنار برایش صفحه ی فیس بوکش را بار گذاری کنم عکس های قدیمی اش را زیر و رو کنیم با پسرکش بازی کنم و کشتی بگیریم با چای شیرینی های کوچک برنجی و...
-
اولین ها
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 10:35
این چند وفته هی دچار اولین ها می شوم و چیزهایی را تجربه می کنم که تا حالا برایم پیش نیامده بود. این بار برای اولین بار دچار زیرآب خوردگی شده ام. یعنی یک فقره زیر آب زنه ی (ت تانیث را دقت کنید) محترمه مشغول خالی کردن زیر پای ما می باشند. ماجرا از این قرار است یک همکار از خدا با خبری داریم که ادعای حکمت و عرفان و . . ....
-
اولین بار
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 11:08
کار غلط گیری نشریه طول کشده است و ساعت کم کمک به دوازده شب میرسد و کنار مدیر تحریریه با شکم گرسنه نشسته ام به امید اینکه کار زودتر تمام شود و وقت را به شام خوردن نگذرانیم. میان صفحه بالا و پایین کردن ها و غلط گیری ها صدای شکم گرسنه ام هم می آید که قار و قوری صدا می کند و انگار کن که از شدت خلا رو به اغماست. بعد از یک...
-
ژرفنا
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 07:45
درک جایزه ی درد است درد سازنده ی بینش است
-
کپشن
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 00:46
در نشریه و روزنامه عکس یک و مناسبت که همگام نباشند، کپشن می گذازند برای عکس تا تفهیم کند.مثلا تولد که باشد می نویسد: تولد آن .... بر پیروانش گرامی باد تسلیت: بر علاقمندانش تسلیت باد تیتر اول خورده: سالروز پیوند آسمانی مولا علی (ع) و حضرت فاطمه (س) و روز ازدواج گرامی باد کپشن مینویسم : روز ازدواج بر علاقمندان آن مبارک...
-
اساس هستی
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 10:55
برای خواهرک لاله برای عطیه بانو برای رها برای مهرین برای همه دوستان نازنینم که در شوق مادر شدن سنگین و سخت میشود روزگارشان . . . زن مادر زایش، تولد، مهر، عشق مهر ورزی ، بی واسطه ، بی دلیل بی چشم داشت جان گذاشتن بی چشم داشت درد کشیدن بی واسطه بذر مهر کاشتن بی توقع خرمن خشم درو کردن زن، مادر! مادرانه محور چرخه ی تولید و...
-
خانه تکانی
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 08:28
دیروزم به خانه تکانی گذشت. خانه ی سابق مادرم و خانه فعلی حاج خانوم. پرده ها و آستری و والان ها را لایه لایه کندم و آب کشی کردم و شستم و دوباره از سر نو آویزان کردم. لکه های روی دیوار را با پتینه ی بلکا پوشاندم و جارو برقی کشیدم و شیشه ها را پاک کردم. تا بیست و دو سالگی ام که مادرم بود من یا یکبند سرم به درس و دانشگاه...
-
خوش به حال دارم نداریم
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1391 11:06
میروم اتاق (خانوم!) مدیر مارکتینگ تا حرف بزنیم، متوجه کفش هایم که میشود، میگویم خودم رویشان نقاشی کرده ام میگوید خوش به حال شوهرت ندارم! خوش به حال نامزدت ندارم! الکن می شود . . . میگویم عجالتا خوش به حال خودم!
-
پله آخر
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1391 08:23
اگه شما هم مثله من تصور می کنید فیلم خوب، سر و صدا و جنجال به پا می کند و همه می فهمند که روی پرده است و از دست آدم در نمیرود و فرصت برای دیدنش منقضی نمیشود و . . . . سخت در اشتباهید! دیروز رفتم پله ی آخر علی مصفا را دیدم بیشتر از حد انتظارم خوب و خوش ساحت و دیدنی بود. آنقدر که دلم می خواهد باز هم برم و تا آخر فیلم را...
-
بهشت
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1391 08:41
می دانم دنیا بهشت می شد می توانست باشد اگر ادم ها می گذاشتند اگر ما می گذاشتیم
-
ابر
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1391 14:30
قبل تر ها فکر میکردم پاییز دلم را بی تاب می کند بعد تر فهمیدم زمستان ها هم با آهنگ های یواش گریه ام می آید تابستان هم کمی دلم را تنگ میکرد این روزها می توانست روزهای بهتری باشد اگر . . . اگر پول کلاس حجم را کامل داده بودم اگر بدهی های کار پروژه ای را دریافت می کردم اگر کسی بود که جنس روزهای مرا میشناخت برای بهتر شدن...
-
اشتباه لپی
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1391 14:16
بعضی وقت ها آدم به صورت پیش فرض "ما" است! بعد برای تصحیحش دچار مشکل میشوی : خونه ما نه . . . خونه ی من!
-
دوقلوها
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1391 11:34
-
جمله
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1391 07:57
خسته ام خسته از پیشرفت نکردن خسته از نداشتن خونه حیاط دار خسته . . . از فیلم شماره خوش شانس اسلوین
-
بهار
شنبه 28 بهمنماه سال 1391 07:49
من آمده ام های های من آمده ام دستی دستی بهار یه ماه زودتر اومد!
-
یک روز قشنگ
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 08:41
صبح که داشتم می آمدم سرکار زیر باران یک فقره خودروی گذری در عبور از یک چاله ی بسیار عمیق، جد و ابا ما را آن چونان مورد عنایت قرار داد که هم اکنون کفش هایمان را هم گذاشته ایم خشک شود. بعدش هم سر خط کشی عابر پیاده یکی از این دوستانی که بای دیفالت حق به جانبشان است دستش را گذاشت رو بوق ق ق ق ق و . . . هوا هم که سرد و من...
-
خواستنی ترین وال پیپیر دنیا
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1391 15:08
این والپیپر مونیتورمه . . . معرف حضورتون که هست؟ یک قل از دوقلوهای آجی جون
-
قصه ی اژدها و جوراب شلواری
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1391 08:59
تو ماشین لباسشویی من یک اژدهای بدجنس هست که عاشق جوراب شلواری است! اژدها جوراب شلواری ها را از بین بقیه ی لباس ها شناسایی میکند و بعد با یک ترفند ناجوانمردانه از پا درشان می آورد و یک لقمه ی خامشان میکند! وقتی نبرد بین اژدها و جوراب شلواری بالا میگرد ماشین لباسشویی به شدت می لرزد و از جایش تکان میخورد و بالا و پایین...
-
اما تو چی؟!
شنبه 21 بهمنماه سال 1391 11:19
همکارمون رفته اتریش اسکی این یکی رفته کویر مرنجاب اون یکی رفته کیش این یکی هم رفته شمال بغل دستیم رفته مرخصی اما نمی دونم کجا رییسمون هم نیومده اصلا و من اینجا در ژرفنای حسادت دارم پست لایت می نویسم!!! آه سرد عنایت بفرماییید
-
دل خوشی
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 08:09
همه دل خوشی من اینه که وقتی صبحا از خونه میام بیرون شیر گاز بخاری رو بچرخونم و بزارمش رو شمعک پیلوت . . . وقتی به راننده تاکسی پول خورد بدهم و چشم هایش برق بزند . . . به زن طبقه بالایی تقویمی که خودم طراحی کرده ام را بدهم . . . دل خوشی من این است که روی بخاری با شعله ی کم، سوپ جوی تند بار بگذارم و محیا وقتی ساعت 5...
-
امداد
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 11:20
پر پری خانوم مشغول خواندن زبان شده است و دارد از وقت های خالیش استفاده مفید کنید! این است که چند وقتی هست که کتاب واژگان 504 را دستش می گیرد و هر جا وصال داد کلمه میخواند! اما از آنجایی که بازدهی روش مورد نظر چندان رضایت بخش نبود گفتیم از همه دوستان و رفقایی که پیش از ما این راه را رفته اند و نتیجه گرفته اند استدعا...
-
خداگونه . . . مادر
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 08:19
-
پست کارگری
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 08:48
نماینده ی تازه ی ایزو آمده شرکت و مشغول است که به سلامتی ، شرکت ایزو نه هزارش را بکند دوازده هزار یا یک همچین چیزهایی! از پنجره ی بزرگ اتاقمان ساختمان نیمه ساخته ی روبرویی را نشانش می دهیم که یک خانوم با مانتو مشکی و روسری ساتن صورتی بالای پنج طبقه به شدت مشغول کار سخت ساختمانی و بالا کشدن فرقون پر از آجر و این قبیل...
-
یک پست پر خاصیت
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1391 09:10
من هم مثل خیلی از شما هیچ وقت یا خیلی به ندرت طرف خریدن میوه ی زرد و بزرگی که پوست بسیار زخیمی داشت و فاقد طعم شیرین بود نمی رفتم! تا دیروز که یک عمر تحریم را کنار گذاشته و دو سه تا دانه خریدم! گریب فروت انگار در در لحاف سفیدی پیچیده شده که باید از تنش در آورد تا قابل خوردن شود! این لحاف مثل لایه داخلی سایر مرکبات است...
-
در ادامه پست زمستان
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 18:51
آنچه از همه دردناکتر است فقر و بیماری نیست بیرحمی مردم نسبت به یکدییگر است ژان کریستف
-
خنده هم داره والا
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 08:46
اینو یادتونه؟ محض خنده و انبساط خاطر عرض میکنم البته، در خاطر محترمتان تصور نکنید عین خیالمان هست ها! این مقال خیلی پیش تر از این ها در نظر ما مختومه بود و هیچ امیدی به اجرایی شدن آن نداشتیم . . . خواستم بگویم کل پروژه ی مهریه بعد از واریز اجباری 500 تومن و اندی از جانب بنده به حساب دولت به این نتیجه رسید که ماهی یک...
-
زمستان
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 12:24
بعضی شعر ها، شعر زمان است و بعضی شعرها هم شعر همه ی زمان ها و میشود برای خیلی از بازه های زمانی تعمیمشان داد . . . این روزها یکبند زمستان میخوانم . . . در خیابان که راه می روم انگار ادم ها هیچ چیزی را نمیبینند،انگار همگی دچار رخوت و بی حسی ای مضاعف شده باشیم و نگاهمان در تاریک خانه ی چشمانمان گم شده و مهم نیست آنچه...
-
نظرسنجی
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 09:58
دوستی خواست تا پست زیر را که حاوی یک فقره نظر سنجی فان میباشد را به نظر شما برسانم. اگر برایتان جالب بود شرکت کنید این تست خودشناسی براساس استاندارهای ایزو چند هزارو خرده ای طراحی شده است! لطفا در هنگام پاسخگویی خودواقعیتون رو در نظر بگیرین نه اونی که دوست دارین باشین اما نیستین! 1.ساعت 7 صبح از خواب بیدار میشین یه...
-
دختر که باشی
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 14:56
یه دختر تنها دو تا دختر تنها سه تا دختر تنها چهار تا دختر تنها . . . پ.ن: اخر هفته بعد و آخر هفته ی بعدش تعطیل است، شرکتمان بین تعطیلی هایش را هم تعطیل کرده و در نهایت شده دو تا تعطیلی تپل که میتوانست در شرایطی خیلی هم اکازیون باشد! محیا میگوید برویم مسافرت، من هم خیلی هم دلم سفر می خواهد. به آژانس های مسافرتی و تور...