پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

تا کجا می توانم ادامه بدهم؟

در یک رابطه ی یک سال و اندی ای هستم. 

آدم آن ور رابطه آدم بدی نیست (گاهی وقت ها آدم خیلی خوبی هم هست حتا)  اما گاهی اوقات، خیلی زیاد عصبانی میشود. بعد از اینکه عصبانیتش با داد زدن و عموما قهر کردن به پایان رسید آدم مهربان قبلی می شود، حتا از ورژن معولی و قبلی اش مهربان تر هم می شود. اما خوب عموما در اوج عصبانیت یک چیز بدی می گوید. یک چیزی تو این مایه ها که انگار دارد منت می گذارد که یک سال و اندی است که تو رابطه مانده و سرش را به هزار و یک خزعبل دیگر گرم نکرده است و من قالب اوقات می گویم که در عصبانیت آرام باشد و خودم هم نفس عمیق می کشم و سعی می کنم آرامش کنم.

حالا مانده ام تا کی می توانم تحمل کنم؟ 

این پشتک های وارو  را که می رود روی اعصاب و روانم و هیچ دوستشان ندارم، حقیقت این است که عامل اصلی که عصبانی ترم میکند این است که من این جنس از برخورد را به خوبی می شناسم، عصبانی شدن و داد زدن و هر چی دلت خواست بگویی خیلی کار راحتی است و از قضا تنها راه چاره برای بیشمار موقعیت بحرانی و صندلی داغ طور یک همچین برخوردی بود و حالا نمی دانم اینکه در موقعیت مشابه دیگر از این تکنیک استفاده نمی کنم و آدم روبرویم دارد از این تکنیک بهره می برد کفری ام کرده  برای اینکه خودم داد نمی زنم و قهر نمی کنم؟ یا اصلا با این آدمی که این تکنیک را برمی گزیند (که البته  یک وقتی راه خودم بوده هم) اینقدر عصبانی ام میکند؟

علی ایحال با یک همچین آدمی چه می شود کرد؟ یک وقت ها می گویم اینکه یک همچون آدمی سر راهم قرار گرفته تا دست از این بچه بازی بردارم اتفاق خرسند کننده ای است و نتیجه ی خوبی برایم به بار آورده است، یک وقت هم می گویم آخر این رابطه به کجا می رود با این قصه ها!

البته که فاصله ی زمانی رخ دادن این پیک های هیجانی زیاد است و تا به قلل مرتفع عصبانیت نرسد به این بازخورد دست نمی زند اما نگرانی من از آن جهت است که مدتی است که من از آن دست کشیده و دیگر خیلی کمتر داد می زنم و عصبانی می شوم و هر چقدر دور تر می شود بیشتر حس میکنم آدم باید بتواند در چنین موقعیتی اتاق فرمان  تحت کنترلش باشد  . . .


نظرات 10 + ارسال نظر
تیلوتیلو شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 11:58 http://meslehichkass.blogsky.com

به نظر من هرآدمی مجموعه رفتارهای درست و غلط هست
اینکه اون آدم میفهمه رفتارهاش کجا درسته و کجا غلط اولین مساله مهم هست
و دوم اینکه اون آدم میخواد رفتارهای غلطش را اصلاح کنه یا نه
اون آدم که میگم یه کلمه نوعی هست... هرکدوم از ما...
بعدش هم ما باید برآیند آدمهای اطرافمون را بررسی کنیم و بعد به بررسی به کجا رفتن رابطه فکر کنیم

بسیار بسیار با نظراتت موافقم تیلو تیلووی قشنگم
این که این ادم بداند کجا می لنگد و چه جور می شود درستش کرد نقطه ی شفا بخشی است
برای ه رکدام از ما هم صدق میکند

مسافر شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 12:48

میخواستم کامنت زیر رو ارسال کنم که دیدم نوشتی خودتم در گذشته ها داد میزدی و عصبانی میشدی در نتیجه پشیمون شدم و برای اینکه به ساحت مقدس یک هنرمند مملکت بی احترامی نشه ارسال نکردم

"طوری که بهش برنخوره یادآوری کن تفاوت اساسی یک انسان با یک الاغ در این است که انسان عقل دارد و با منطق و آرام حرفش را میزند و کارش را پیش میبرد اما الاغ عقل ندارد و با عرعرهای بلند و جفتک انداختن کارش را پیش میبرد"

ممنون مسافر عزیزم
کامنتت را هی میخوانم و می خندم

م شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 15:50

حضرتشان چرخه پرخاشگری دارند به مرور بدتر میشوند و صبرتو هم یکجایی تمام میشود و رابطه خیلی بدی میشود ، ببین اگر روانکاو یا مشاور حاذق میرود که هیچ ، و گرنه به نظر من قبل از اینکه به تکه های خاکشیر مانندی تبدیل بشوی که با هیچ چسبی هم نیایی یک فکری به حال خودت بکن ،تکنیک نیستا بیماریه به نظر من ، اگر قبول نداری یک نگاه به میزان تلخی کلمات رد و بدل شده نگاه کن به مرور تلخ تر نشده اند؟

چیزی که میگویی را دارم ریز ریز بهش فکر میکنم و هی چک میک می کنم ببینم تلخ تر شده یا نه... اما مصداق درست و درمانی پیدا نمی کنم
حقیقت این است که باید خشمش روبرو بشود و بخواهد که حلش کند
الان اما به عنوان یک چیز بدی که دارد پذیرفته شده و دوستان و فامیل هم پذیرفته اند که ایشون همچین شاخی داشته باشد و دارد

یه آشنا شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 18:43

مرد قهر کنه؟!! پس هنوز به بلوغ لازم برای ادامه رابطه و هدف دار کردنش نرسیده.
پروانه جان اگه هدفت ازدواجه بیشتر دقت کن. مسئله کوچیکی نیستا.

خوب من قبول داره که هر کسی که یه شاخی داره. شاخ این ادمم این طوریه و من می تونم ببینم و درک کنم که تو عصبانیت کنترلش براش سخت میشه
البته که شاخ کوچیکی هم نیست
قهر کردنش هم در حد یکی دو ساعته
تو اون زمینه زیاد رو مخ نیست

الهام ب یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 08:58

نمی دونم اونی که دیشب توی خیابون سی تیر دیدم تو بودی یا نه پروانه جان؟ اگر تو بودی که بسی ظریف و دلبری!
توی رابطه ت مراقب باش که بعدا منتی برای زندگی با تو بر سرت نذاره. من بودم یه مشاوره می رفتم. هر رفتاری یه آلارم برای آینده س. و تو یکبار زخم خوردی.

ای جانم
آره آره
من دیشب تو سی تیر بودم
با همون آقای تو رابطه هم بودم اتفاقا


در مورد مشاوره هم کاملا موافقم باهات اما مساله اینه ک هنوز پلن جدی ای برای ادامه ش نچیدیم

عاطفه یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 12:21

پروانه
من الان بگم بگذار بره خیلی آدم نپخته ای ام؟

من دو تا آدم دورو برم اینجوری هستن تو کار که عصبانی می شن و و شروع می کنن به گفتن و گفتن و گفتن
اتفاقن خیلی هم آدم های دل بلوری هستن اصلا این حال و احوال مال دل بلوری شون
ولی خب وقتی همه چی تموم می شه اونی که گفته شده خیلی دردناک.
یعنی من با این درجه بالای حساسیتم که خب بهش واقفم یادم نمی ره

قبول که مشاوره کمک می کنه به بهتر شدن شرایط ولی خودش هم می خواد؟ بعد سقف زمانی این رابطه اجازه بهبودهای اپسیلونی لزوما نه همیشه صعودی رو می ده؟ حتی اگه یه عمر باشه، عمر همین رابطه

می بینم آخر پست دو تا سناریو گفتی اینکه وجود این فرد موجب بهبود شخصی خودت هست که البته بیراه نمی گی و دوم اینکه قصه ی این ماجرا چگونه ادامه پیدا می کنه

ولی اینارو خودت می دونی
که حجم صبر و ظرفیت خودت و می شناسی یا میزان درستی و محبت طرف مقابلتو و البته ارزیدن کل ماجرا رو. تو هستی که تشخیص می دی چی رو داری هزینه می کنی.
روزی نیست یاد نوشته هات نباشم

ممنهون عاطفه ی قشنگم برای آلارمی که دادی
حتما بهش فکر میکننم
در واقع فکرم خیلی زیاد درگیر این ماجراها هست که اصلا ازش نوشتم
بوس زیاد بهت

الهام ب یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 12:34

ای بابا. چه حیف که به اون آقا با دقت نگاه نکردم!! (فضولی در دلش غلیان می کند) میز بغلی تون بودیم و راستش خجالت کشیدم خیلی نگاه کنم. تو رو ولی تو نگاه اول شناختم!!
در ضمن روابط خیلی زیرپوستی جدی می شه. فکر نکن باید پلنی براش بچینی!


حیف شدددد ک
چقد می تونستم پز بدم بهشاااااا
عزیزم
درسته
ادم یهو قل می خوره تو یه جاهایی از رابطه ک قبلا فک میکرد قراره برای رفتن توشون کلی فکرکنه و اماده بشه

دست نوشته ها یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 12:55 http://sunray.blogsky.com

از این زاویه نگاه کن که اسب تک شاخ کمیابه و دوست داشتنی و دیگه اینکه اگه خوشتیپ و خوشگله بی خیال بقیه ماجرا. حضرت سعدی فرموده:
با این همه جور و تندخویی
بارت بکشم که خوبرویی!

در ضمن میتونی رابطه خودت رو با رابطه ی فیلم ترسناک خواهرزادت مقایسه کنی و بسیار شاکر باشی


عاشق این زاویه دیدت نشم آخه؟

اون قدرام تعریفی نیست اما خوب دروغ چرا دوسش دارم

شرمین یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 17:38

به نظر من رکن اصلی علاقه احترامه ! اینکه خشونت طرف مقابل و رفتار زشتش رو که همانا منت گذاشتن بر سر شما به خاطر بودن تو رابطه با شماست رو میپذیرین ، در دراز مدت باعث تقویت این تفکر در طرف مقابل شده که خدانکرده شما کمبود شخصیتی دارین یا اعتماد به نفس ندارین یا ترس از دست دادن ایشون و متعاقب اون پذیرفته نشدن از طرف مردهای دیگه رو دارین وگرنه تا حالا واکنش مناسبی نسبت به این قضیه نشون داده بودین ! قدر مسلم رفتار خشونت آمیز و توأم با تحقیر و توهین(همون قضیه دعوا و قهر و منت گذاشتن) نه از علائم سلامت روانه و نه از علائم یه رابطه سالم . بشینین و دوباره رابطه خودتون رو مرور کنین اینکه هدف شما از رابطه چیه آدم شما باید چه خصوصیاتی داشته باشه انتظار شما از رابطه چیه خط قرمزهای شما چیه ! این فرد و این رابطه تا چه اندازه با فرد و رابطه مورد نظر شما مطابقت داره ! اگر هدف شما ازدواجه ، این آدم چه اندازه با معیارهای شما برای همسری و بعدها به عنوان پدر مناسب برای فرزندتون مطابقت داره. به خاطر داشته باشین که شما تراپیست نیستین پس سعی در اصلاح طرف مقابل نداشته باشین چرا که از یک طرف باید مبنا رو بر این اساس قرار بدیم که هیچکس رو نمیشه تغییر داد و از طرف دیگه ما هیچ وظیفه ای در جهت کمک به هیچکس نداریم و اگر قرار نیست رابطمون به ازدواج ختم بشه(در حالتی که هدفمون از رابطه ازدواج بوده) گذر زمان فقط باعث ایجاد حس وظیفه و عذاب وجدان بیمورد نسبت به طرف مقابل در ما میشه ! تو این مورد مشاور میتونه به عنوان یه فرد بیطرف که از بیرون به رابطه نگاه میکنه دورنمای آینده رابطه رو برای ما ترسیم بکنه و اونو در مقابل چشمان ما به تصویر بکشه ! بقیه ش دیگه به انتخاب خودمون بستگی داره !

ممنون ک زحمت کشیدی نوشتی شرمین جان
راستش همه چیز زندگی و رابطه به این شسته رفته گی و وضوح که بتونین برای چیزی یا کسی فتوا بدیم نیست
تو هر اتفاقی بینهایت قانون و حاشیه و مسایل جنبی هست که ممکنه کل ماجرا رو تغییر بده
چیزی که شما نوشتی یک اصل هست و البته که درسته

من هم هدفم از نوشتن این پست استخون سبک کردن بود والا به نظرم اتفاق خوبی نیست که رابطه م رو بزارم وسط و با این نظر ها و کامنت ها سلاخی یا . . . کنم

موفق باشی دوست عزیزم

شاهد خاموش چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 13:06

دختر خوب و هنرمند،
پروانه خانوم، سلام
خوشحالم که یک رابطه جدید را آغاز کرده اید و بیش از یکسال آن را اطلاع رسانی نکردید که نشان از شکوفه زدن «بلوغ در ارتباط فامیلی» در وجود شما دارد. بسیار تبریک میگویم.
اما از درج بخش دوم مطلب تان و منعکس نمودن نظرات گاهی تند دوستانتان تعجب کردم زیرا امیدوار بودم که از تلخ و ناموفق بودن اطلاع رسانی بی پرده و ناپخته در تجربه قبلی تان، خیلی زیاد آموخته باشید . لذا توصیه میکنم بزرگواری کنید و برای «استخون سبک کردن» در امور کاملاً شخصی تان، این مشکلات را در وبلاگ طرح نکنید زیرا وبلاگ «سنگ صبور» نیست و مثل طشت از بام می افتد. بگمانم همین اقدام برای یک آتشفشان دیگر از سوی آشنای جوان و محبوب تان کافی باشد.
ایکاش بتوانید پیام اول یا دوم این حقیر را در وبلاگ قدیمیتان بازخوانی فرمائید.
پدرانه تقاضا میکنم که لطفاً به نظر گرانقدر خودتان پایبند باشید: «والا به نظرم اتفاق خوبی نیست که رابطه م رو بزارم وسط و با این نظر ها و کامنت ها سلاخی یا . . . کنم». آفرین دختر جان، این یکی از کلیدهای خوشبختی زندگی شخص شماست، چه در خصوص همسر و خانواده اش، چه در خصوص محل کار و حتی در خصوص پیشنهادهای کاری پایان نیافته.
اما بعد، امیدوارم این غلیانات سخت و گاهی جذاب در رابطه و بخصوص زندگی مشترک به روحیه لطیف و حساس هنریتان، که منبع درآمدتان و آب باریکه زندگیتان نیز می باشد، آسیب نزند. این موضوع کلیدی را نیز بطور جدی مورد توجه قرار دهید.
شخصاً امیدوارم، به شرط حیات، در آینده نزدیک در همین وبلاگ اخبار خوشی در خصوص آغاز زندگی مشترکتان بخوانم.
سلامت و در پناه خدا باشید.

سلام
به به
چقدر خوب و قشنگ و زیبا و مهربانانه نوشتین
چقدر موشکافانه و دقیق همه چیز را دیده بودید
چقدر ب دلم نشست این کامنت
مرسی آقای شاعد خاموش که عین بابا ها برایم مهربانانه و مراقبت و . . . گذاشتید
چشم
چشم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد