ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
1- اگر شما یک جایتان شکسته احتمالش خیلی زیاد است که یک جای دیگرتان هم بشکند
کلا برای آدم چولاق موقعیت های خطرناک دو چندان و توان مدیریت بحران به کمتر از نصف تقلیل می یابد و بدین گونه احتمالش هست که مثل برگ خزان که از درخت می افتد شما هم تالاپی زمین بخودید و در این رهگذر هم بعید نیست که شاهکار جدیدی اتفاق افتاده و از یک جای دیگر هم چولاق تر بشوید.
2- خواب هایم پریشان است.
هفته پیش نه هفته قبلش یعنی تقریبا هشت روز پیش عمه خانوم به رحمت خدا رفت. از این عمه مهربان ها نبود و ما هم سالی به صورت تصادفی یکبار هم را می دیدیم یا نمی دیدیم اگر قسمت بود. خلاصه عمه م بلند شده و نماز صبحش را خوانده و گرفته خوابیده و وقتی برای صبحانه بیدارش کرده اند دیگر بیدار نشده است. مرگ بسیار ساده ای است و آدم را تکان می دهد . بعدش هم چون مراسم شهرستان بود و همه ی اطرافیان پای شکسته ی من را بهانه کردند و کسی مراسم را نرفت. بعدش هم من چندین و چند شب به صورت متوالی خواب های پریشان و البته واضحی می دیدیم از عمه که یکجا در مسجد نشته ایم و یکجا حرف می زنیم و در آخرین سکانسی که از عمه دیدم ماجرا این بود که کلا خبر مرگ عمه ساختگی و از طرف خودش بوده تا فرزندانش را مشوش کند که بیایند و احوالش را بپرسند و بعد هم رضایت بدهند که عمه برود در یک فیلم بازی کند. فیلم آن هم چه فیلیمی؟ اخراجی های چهار!!!!
بعد از ماجرای عمه که به خیراتی قایله یافت نوبت به بقیه رسید و هر شب در پیچ های تو در توی خواب هایم می بینم که اوضاع به راه نیست و اتفاقات بدی می افتد و من پشت سر هم هیجان زده و ناراضی هستم و در غالب اوقات هم کاری نمی کنم و یا کلا کاری از دستم بر نمی آید که کنم.
حالا این قسمت خواب دیدن قابل اغماض است و خوب خواب است دیگر آدم می بیند اما قسمت بد ترش صبح است که خسته و کوفته از خواب بیدار می شوم . چنان که انگار دیشب در سراسر طول خواب مشغول کندیدن کوهی بوده باشم. تنم کوفته و دردناک است و خواب آرامم نمی کند ،بلکه مشوش ترم هم می کند.
3- چرا تنم کوفته است؟
از همان اول که مجبور شدم یک لنگه پا راه بروم کف دست هایم شروع کرد به درد گرفتن و گاهی آنقدر شدت درد زیاد بود که دست هایم را می گذاشتم پشت کمرم و فشارشان می دادم تا دردشان کمتر شود.بعدتر درد دست تبدیل به چیزهایی شبیه پینه در کف دست ها شد و کمی کاهش پیدا کرد اما همین موقع بود که در معروف گردن و شانه ها دوباره به سراغم آمد . چسب درد روی ناحیه درناک زدم که بهترش کرد اما یک کوفته گی ای در کل بدنم حس می کنم که انگار با کسی دعوا کرده ام و بعدش هم او مچاله ام کرده و مثل رخت چرک پرتم کرده یک وری
علت دیگر کوفتگی هم زمین خوردن های گاه و بیگاهی است که پیش می آید.
مثلا دیروز که داشتم می رفتم خانه از اتاق که بیرون آمدم جلسه ی خانم اطمینان (صمیمانه اطی صدایش می کنیم) بود. خانم اطمینان یک خانوم ایشی ویشی است که مدیر فروش شرکت است و هیچکس دل خوشی ازش ندارد. خلاصه دقیقا جلوی ماجرای این ها بود که من تالاپ خوردم زمین. بعدش هم سرکاره خانوم به چندتا از ویزیتور هایش فرمودند که بروید کمک بنماییید و خودش هم لاینقطع به بحث ادامه داد و مشغول افاضات شد. یک طوری قرمز شده بودم از عصبانیت که چرا باید دقیقا اینجا و مقابل یک همچین آدم از خود متشکری باید من زمین بیفنتم؟
از هنر های اطی یکی قصه ی توالت فرنگی بود. خوب من از وقتی برگشتم سرکار قاعدتا باید از سرویس فرنگی استفاده می کردم. دم گوش اطی گفتم ماجرا این است و او هم گفت اوکی.( اطی در اتاقش که دیوار به دیوار اتاق ماست یک سرویس فرنگی دارد) آمدم بروم دستشویی، حالا در آن حال من با عصا و زار و نزار، اطی شروع کرد به افاضات که پرواااانه جون؟ می خوای یه دونه از این دستشویی فرنگی هایی که داروخانه دارن بخری؟ من واسه خودت می گم ها ؟ یه وقت من نباشم یهو معطل من نشی!
البته اگر در حالت عادی بودم بعد از شنیدن آن حرف ها دستشویی هم نمی رفتم اما خوب مجبور شدم بروم و فردایش از داروخانه یکی خویدم و گذاشتم دم در توالت. اما خوب ماجرای استفاده ی ده ها نفر از سرویس و محدودیت جا و . . . چیزهای دیگری بود که اصلا قابل اقماض نبود. بعدش هم آبدار چی شرکت همات کریم پلنگ خودمان که قبلا از وجناتش نوشته بودم آمار گرفت و گفت می توانم از سرویس فرنگی طبقه پنجم استفاده کنم که به یقین خیلی بهتر از اتاق پیش آمده بود.
4-پنج شمبه ها روز کاری است؟
راستش من آدم تنبلی نیستم اما حس می کنم برای اینکه بتوانم یک زندگی عادی و آدم وار داشته باشم که بتوانم یک حداقل هایی برای خودم داشته باشم باید حداقل دو روز از هفته را برای خودم باشم. دو روز یعنی یک روز غیر از جمعه !
قصه سر شرکت خصوصی و دولتی است و البته خیلی از دولتی ها هم تعطیل نیستند اما شرکت های خصوصی به یقین تعطیل نمی کنند پنج شنبه را. درست است که پنج شنبه ها کارمان تا نیم روز است اما همان هم کل روز را به فنا می دهد و ارزش یک روز ارامش را صلب می کند. حس می کنم کم می آورم و نمی توانم همه چیز را در اختیار بگیرم. انگار وقت کافی برای ترمیم خودم نداشته باشم. این طوری یک جمعه است و به یقین کلی کار بشور و بساب از رخت چرک بگیر تا شستشو و تی کشیدن کف خانه و گردگیری و . . . تازه اگر مهلت کنم یک سری به حاج آقا بزنم.
غمگنانه اعتراف میکنم دنبال کار می گردم. فقط به دلیل پنج شنبه هایی که برای خودم باشند . . .
5- دو هفته مانده تا گچ پایم را باز کنم!
راستش دو هفته به نظر خیلی کم است در برابر یک ماه و نیمی که باید سپری میشد اما خوب شکر خدا بالا و پایین رفت و حالا کلا دو هفته مانده. دیروز داشتم فکر میکردم که در بهترین حالت تعطیلات سال نو هم دو هفته است. دو هفته یعنی خیلی روز اگر برایش برنامه ریزی خوش گذرانی داشته باشی. اما من این دو هفته را رسما خفه میکنم. شاید خیلی چیزها عادی باشد و به نظر غیرعادی نیاید اما حس من حس اغماست. حس کما که باید به هوش بیایی. از سرکار می روم خانه و می نشینم پای برکینگ بد . در فاصله اش چیزکی می خورم و چیزکی می خوانم و خوشحال می شوم وقتی ساعت را می بینم که دارد رد می شود.
به گمانم وقتی گچم را باز کنم با ولع بیفتم در کوچه و خیابان و پاساژ و گل فروشی و . . . یک طوری حس میکنم اگر نروم ضرر کرده ام (مثل الان که نمی شود بروم)
6- خداروشکر بایت داشتن یک همچین شوهرخواهری!
بابای دوقلو ها عجیب ستم کشی کرد در این قصه برایم . هر روز صبح آمد دنبالم بروم سرکار و عصر بعد از کار رساندم خانه. این چند وقت تاخیر من از ساعت کاری کمتر از پنج دقیقه شده .(از اتفاقات نادر) یکبار مهربانانه برایم شاخه ای مریم خرید که با نخل مرداب تزیین شده بود. بوی مریم همه جا را پر کرد و شاخه های نخل را گذاشتم جوانه بزند.
7-سرتان سلامت!
تو نویسنده محبوب منی . مرسی که هنوز می نویسی پروانه . دنیا بدون نوشته هات یه چیزی کم داره .
قربونت برم من
من
نویسنده
فک کنننننن
سلام پروانه جان
چقدر خوب که نوشتی از احوالت و جریانات
چند باری امدم تماس بگیرم و جویای حالت بشم اما به خودم اجازه ندادم . گفتم شاید درست نباشه بی اجازه با شماره ای که فقط برای سفارش کار داده شد تماس بگیرم .
اما بدان به یادت بودم و دعاگو ، انشااالله که این دو هفته هم چون برق و باد بگذرد.
شما لطف داری بانو

هرطوری که باشی هم خوبی
سلام عزیزم. خوبی؟
به امید خدا، دو هفته آینده، هم به خیر و سلامتی بگذره.
دلم برای نوشته هایت و شیطونی هایت تنگ شده بود.
مواظب خودت باش
خوب عزیزم از مزایای نون زیر کباب بودن همینه دیگه
*
این دو هفته به خوشی و بدون خسارت بگذره انشالله ..
کل حرف هات یه طرف اون پنج شنبه ها رو شدیدا موافقم. خداییش یه روز خیلی کمه. مهم نیست زود برگردی یا دیر. اون بیرون رفتن و صبح کله سحر کارت زدن ستمه. دلم یه کار میخواست که ساعتش دست خودم بود. حیف که غم نان نمیگذارد
ای تو روح این غم نان
خدا خیر بده به شوهر خواهر.این روزا هم میگذره هر چند به سختی.اون تعطیلی پنجشنبه خیلی خوبه.نصف روز هم بری کل روزت رفته.
اره بابا
ما پنج شنبه ها رو می خوایییم!
سلام علیکم خدمت رفیق پاشکسته!
چند تا پست آخرت رو خوندم و از این که پات شکسته ناراحت شدم اما گویا این شکستگی پا حسابی ذهنتو برای وبلاگ نویسی و نوشتن پستهای چندین وجبی باز کرده پس از این نظر چندان بد نیست!
ان شاالله که همیشه سلامتی باشه.
بابت عروسی محیا خیلی خوشحال شدم. حالا جا قطع بود واسه شکستن پات؟!
در ضمن بریکینگ بد رو مبینی یاد منم بکن که یه ساله می خوام ببینمش اما فرصت نشده! الان خیلی هنر میکنم هفته اس یه قسمت شهرزاد رو میبینم که اونم چند بار باید وسطش قطع و وصلش کنم!
هی وای من
ای مادر در گیر بچه دار
من دیشب تموم کردم برکینگ بدو
عالی بود
دوست عزیز سلام با پای گچ گرفته سرکار هم می روید ؟؟ مگر 40 روز استعلاجی نداشتید ؟؟؟
انشاله هرچه زودتر خوب شوید .
نه عزیزم فقط و هفته مابقی رو رفتم سرکار
سوره کافرون، درمان خوابهای پریشان
هر چند تا بیشتر بخونی تا اینکه خوابت ببره
پروانه! این اصطلاح نون زیر کباب بودن رو نشنیده بودی؟؟!!
معمولا شوهر خواهر ها هوای خواهر زنشون رو دارن ... سرش سلامت باشه و خدا برای خواهرت حفظش کنه
چرا عزیزم شنیده بودم
اما خوب حس بدی دارم به این اصطلاح به نظرم خیلی بار بدی داره
می دونم البته اصلاحه
اما خوب معنیش خیلی بده
پروانه جون
اول اینکه خیلی خوب می نویسی. نوشته هات رو دوست دارم
دوم اینکه عزیزم فکر نکن تا پات از گچ در اومد فرداش میتونی بری پاساژ گردی ، یادته یه منبر برات رفتم بالا در مورد شکستگی پام قبل از صعود دماوند الان میخوام منبر دوم رو برات برم بالا .
وقتی پات رواز گچ در اوردی انشالله، چون ماهیچه های پات به شدت ضعیف شده به نظرم بلافاصله برو استخر و تو استخر یواش یواش راه برو. چون پاهات ورم داره از گچ که بیاد بیرون و باید تا مدتی خیلی مراقبت کنی تا انشالله بتونی دوباره تند تند راه بری و پاساژ گردی کنی
ای جان
ممنون سیمین جون. اگه بدونیییی چقدرررر دلم می خواد برم بگردم
خدا خیر بده به شوهر خواهر و همچنین به کریم پلنگ!
و عمه بزرگوار رو بیامرزه . شب جمعه هم هست.
ممنون
پروانه جان ایشالا بخیر بگذره این روزها
راستی یه سوال.چرا گولو شمارو از لینکاش حذف کرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام عزیزم
فکر کنم دوستم نداره
الان تو اینستا عکس پای شکسته ات رو دیدم و خوشحال شدم که گچت رو باز کردی هر چند من دیر فهمیدم و شاید بهونه ای می شد برای عیادتت...
چه خوب که شوهر خواهرت از برادر مهربون تره برادر هم این کار رو برای آدم نمی کنه این همه وقت البته مطمئنم تو اون قدر همیشه با خواهرت مهربونی کردی که اونم خواسته این جوری برادریش رو بهت ثابت کنه
بابت جریان دستشویی متاسفم واقعاً بعضی آدم ها مثل سنگ می مونن!
برکینگ بد رو از همین سی دی های بازار دیدی یا بدون سانسور و زبان اصلی؟ چه جوریه ارزش داره این شبکه خانگی هاشو بخریم یا سانشورش زیاد می شه بی سر و ته می شه؟
مرسی عزیزم
درمورد برکینگ بد کلا سریال بی سانسوریه و اصلا صحنه نداره. من زبان اصلی دیدم اما تا جایی که در جریانم شبکه های پخش خانگی هم دارن میارنش
و کلا غیر از سیزن دو و سه که کشش کمه بقیه ش محشره