پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

پاتو زمین نزار

راستش اشک تو چشم هایم حلقه شده بود و کم مانده بود پقی بزنم زیر گریه و محیا را بگیرم تو بغل و زار زار گریه کنم. محیای من عروس شد و حالا یک تاج گل رو سرش بود و لباس بلند صورتی تنش بود و همه می خندیدند و تبریک می گفتند (روز عقدشان بود و برای این مناسبت مهمانی کرده بودند)

قشنگ ترین لباسم را پوشیده بودم و کفش های پاشنه بلند و خوشگلی را که با لباس خوب می خواند را به پا کرده بودم 

از خوشحالی با همه آهنگ ها تکان  تکان می خودرم  و دور عروس می چرخیدم 

در یکی از همین چرخیدن ها بود که در یک لحظه  پای راستم چرخید و برگشت و نقش زمین شدم. سعیده آمد بلندم کند که دیدم نمی توانم بلند شوم، چهار دست و پا خودم را به صندلی های کناری رساندم و بعدش هم لنگ لنگان روی کاناپه ی ای که یک گوشه ی سالن بود افتادم و منتظر شدم ضربان درد کاهش یابد.

یکی از مهمان ها کمکم کرد و با سعیده راهی اورژانس نزدیک ترین بیمارستان شدیم. اسمم  را در مدارک  بیمارستان نوشته اند ترانه

نمی دانم گوش های متصدی اورژانس سنگین بود و یا صدای من نارسا. . . . پروانههههه پروانههههه

دکتر که عکس های رادیوگرافی را دید منتظر بودم بگوید پیچ خورده یا ترک برداشته یا مو برداشته یا اصلا هیچی نشده 

اما دکتر گفت خانم پایتان شکسته!!!!!

آن وقت بود که تازه فهمیدم شاید حق داشته ام  وسط مهمانی بیایم بیمارستان و دو نفر هم همراهم بیایند، زدم ریز گریه و های های گریه کردم و همه ریمل ها و سرمه چشم هایم شره کردزیر چشم هایم و دکتر بی توجه به اشک های من پایم را آتل بست تا بروم و فردا بیایم که متخصص ارتوپد باشد

شب سعیده پیشم ماند و فردا صبح خواهر و شوهر   خواهر آمدند تا  برویم بیمارستان اختر که مرکز تخصصی ارتوپدی است. مثل تو فیلم ها شوهر خواهر تو بغلش می گیردم و این ور و آن ور می بردم تا یک ویلچر پیدا می شود.

متاسفانه کسی نیست به داد بیمار برسد و بعد از عملی که رسما شبیه خفت گیری دکتر است دوباره همه عکس های دیشب را در با دستگاهی که موجود است و از قضا کیفیتش هم در مقایسه با عکس های دیشب فاجعه است می گیرم. 

دکتر عکس ها را چک می کند و میگوید باید عمل بشود

ته مانده های ریمل دیشب را که روی چشم هایم ماسیده را با شنیدن خبر عمل کاملا با اشک میشورم و می ریزم روی گونه هایم و بلند بلند زار میزنم

اخرش هم می گویند برو شنبه بیا یعنی سه روز با آتل سر کن و آنها که تجربه اش را دارند می دانند که شکستگی در آتل با هر تکان چقدر دردناک است

میروم خانه خواهر. وسط کپل و دوقلوها . عکس های شکستگی را با تلگرام برای پزشک متخصص آشنایی ارسال میکنم و می گوید اوضاع پنجاه پنجاه است و می شود با گچ سر و ته ماجرا را هم  آورد و امید بست که شکستگی ترمیم می شود.

از صبح یکبند آب مغز و پاچه خورده ام ( بعدا در سرچ های گوگلی به این نتیجه رسیدم که هیچ  هم ثابت نشده خوردن کله پاچه مفید است و بلکه کلسترول بالایش کلی هم دردسر زاست) و شب می رویم بیمارستان آتیه و همین پزشک آشنا پایم را گچ میگیرد.

دکنر میگوید شکستگی نازک نی ، اریب است و نزدیک قوزک و  ممکن است خطر ناک باشد:  عمل جراحی یا گچ!

 پنجاه پنجاه است شرایط و ما با امید و اتکا بر همین پنجاه درصدی که با گچ همه چیز درست بشود این راه را انتخاب می کنیم و  انشالله که درست می شود. گچ را که می گیرد آنقدر خیالم راحت میشود که دوست دارم دکتر را بغل کنم ( بغل کردن ملت کار سهلی به نظرم می آید از بس بغلم کرده اند برای جا به جایی) و باز زار زار گریه کنم (از دیشب که در مراسم این تفاق افتاده بود هنوز صورتم را نشسته بودم و شاید اگر زار میزدم باز تتمه ی ریمل های دیشب همه جا را تیره و تار می  کرد)

بعدش هم می گوید فقط حواست باشه پاتو زمین نزار! آن وقت تازه می فهمم که این اصلاح پاتو زمین نزار چقدر مهم بوده که ایرج قادری اسم فیلمش را گذاشته و برای آنها که شکستگی را تجربه کرده اند دقیقا مثل یک  سرمشق ست که یکسره باید حواسشان به آن باشد.

خواهر از دوستش که قبلا دچار شکستگی پا بوده یک جفت عصای فرد اعلا  قرض می کند و عذاب بغل شدن به پایان می رسد!

البته راه رفتن با عصا هم خالی از دردسر نیست و چند باری لیز می خورم و یک بار هم مثل لنگه دمپایی پخش زمین می شوم و شانس می آورم با زانو  خوردم زمین و قوزک و گچ گرفتگی آسیب نمی بیند(فقط پوست دست و پایم کنده میشود)

حالا که چند روزی از ماجرا گذشته هنوز هم باورم نمی شود و با دیدن جا کفشی که میان همه کفش های جفت شده یک لنگه کفش من جلب توجه می کند و خنده ام می گیرد.

یک ماه و نیم قرار است با این به اصطلاح گچ که فکر کنم جنسش فایبرگلاس است سر کنم. این یعنی یک عالمه زمان ، یعنی خیلی زیادددد و من نمی دانم قرار است چه بشود و چه طوری باید از عهده ی کارهایم بربیایم اما یک جوری  اعتماد کرده ام ! 

توکل کرده ام به خدایی که می دانم حکمتی دارد پشت هر کاری  و پشت هر شری خیری پنهان کرده.

دو هفته اش را استعلاجی دارم و می توانم شمع محفل دوست و آشنا و خانواده بشوم  اما بعدش باید با همین  به اصطلاح گچ بروم سرکار. فقط باید یک صندلی به مجموعه ی میزم اضافه بشود که پایم را رویش بگذارم. البته به رفت و آمدهایش هم خیلی فکر کرده ام و در نهایت به این نتیجه رسیدم که خوب در نهایت با آژانس میروم و می آیم( به معظل توالت رفتن هم فکر کردم که بروم اتاق خانم اطمینان ک سرویس فرنگی دارد)!


فکر کنم تنها کسی باشم که همهه قصه های بالا را بگوید و  آخرش بگوید خوشحال است، بگوید خوشحال است که دارد زندگی میکند و تجربه ی جدیدی به دست آورده چون این طوری به نظرش آدم بیشتر زندگی می کند. بیشتر آدم ها را می بیند و بیشتر اشک می ریزد و بیشتر می خندد

از امروز چهل و سه روز دیگر  باید این شکلی لنگ در هوا بمانم

اگر خدا بخواهد و من موفق شوم خواهر هایم را قانع کنم که آب کله پاچه و سوپ پای مرغ برایم خوب نیست دیگر ملاالی نیست و روزگار کما فی السابق در جریان است

عزت زیاد

نظرات 60 + ارسال نظر
مرادی جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 21:08

سلام امیدوارم خیلی زود خوب شی خانومی و احتیاجی هم به عمل جراحی پیدا نکنی در پناه خدا

سیب سبز جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 21:34

فندق هم برای رشد و ترمیم استخونها خوبه
زودتر خوب بشید

جدی؟
پسته و بادومو شنیده بودم

مانیا جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 22:16

ای وای من پروانه جان چقدر سرت بلا میاد؟! خیلی متاسفم امیدوارم هرچه زودتر حالت خوب بشه.

ب خداا
چشم خوردم مادرر

مریمی جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 22:52 http://shazdehkoochooloo.persianblog.ir

الهی بمیرم ... کاش کاری از من برمیامد پروانه جان .
ولی فقط می توانم بخندانمت !
حدود ده سال پیش ، حوالی ظهر گوشیم زنگ خورد و من منتظر یه تماس بودم برای استخدام پس دویدم سمت اتاق و از اونجا که کف سرامیک بود لیز خوردم و مستقیم رفتم توی در و دیوار ! قشنگ صدای خرد شدن انگشتان پام رو شنیدم اما شنیدن خبر خوب بعدش خوشحالم کرد ! قرار مصاحبه ی رسمی برای پتروشیمی ! باید می رفتم آبادان ! فکر کردن به بعدش سخت بود و اینکه اگر همون جا مجبور بشم بمونم چی ؟ اینا مهم نبود ! با همون پا بدون رفتن به دکتر فرداش رفتم آبادان ، یک هفته کارم طول کشید ! وقت نشد برم دکتر و در ضمن جایی رو هم بلد نبودم . وقتی برگشتم از محل کار اون موقع بلافاصله یک هفته فرستادنم ماموریت اصفهان ! پس دو هفته گذشت و هی پای من ورم کرد و درد وحشتناک و من گفتم بی خیال ! وقتی برگشتم تهران بلاخره و رفتم دکتر رسما فحشم داد ! بعد پام رو گچ گرفت گفت پاتو زمین بذاری می کشمت ! اما باید می رفتم سرکار . 40 روز توی گچ بود و روزی که رفتم گچش رو باز کنم و بازش کردن و خوب شده بود ، موقع خروج از کلینیک دو تا کارگر که داشتن کمد سنگین حمل می کردن پاشون لیز خورد و کمد افتاد روی پام و دوباره برگشتم پیش دکتره و دوباره همون پا رو گچ گرفتن ! و این بار 60 روز طول کشید !
اینا رو گفتم که بخندی عزیزکم ... امیدوارم هر چه زودتر پات خوب بشه و سالم وخوشحال باشی . مواظب خودت باش عزیزکم
پ . ن پتروشیمی استخدام نشدم !

وای مریمی چقدر خندیدم
کامنتت عالیییی بود

Gholi شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 00:06

دوست عزیز، زودی خوب بشو، به این فکر کن کلی وقت داری نقاشی کنی یا مجسمه بسازی ☺

ممنونم

الهام شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 01:42

پروانه جان امیدوارم این چهل و اندی روز برات زود و خوب بگذره.

ممنون عزیزم
انشالله

ح مثل ... شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:19

سلام پروانه جون . بدنباشی . خیلی نارحتت شدم . خدا کنه زورخوب بشی . واقعاشرایط سختیه .چی بگم والا. اما به قول خودت درهر شری خیری هست . پس ازخونه نشینی ت لذت ببر و فکرفردا و دیروز رو نکن . فقط حال کن با حال زندگیت.

ممنون عزیزم
دارم الان ب سختی حال میکنم

مامان مریمی شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:44

فعلادتا میتونی استراحت کن خیلی مهمه دخترک

بعله
کم کم تا دو هفته

مهسا شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:08

ای جانم. حتما خیلی ناز شده بودی و داشتی دلبری میکردی که سرنگون شدی. برای سلامتی ات صدقه بده .

تعطیلات اجباری مبارک باشه و خوش بگذرون.

تعطیلاتش با اعمال شاقه ست ب خدا

زهرا شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:30

اخی چقدر برات ناراحت شدم.ایشالا زود خوب شی. ولی خواهرات کار درستی میکنن اینایی که میخوری در روند جوش خوردن سریع استخوان تاثیر خو خوبی دارن بخصوص پای مرغ چون کلسترول رو خیلی بالا نمیره و اینکه بعد کله پاچه سعی کن گریپ فروت بخوری و کلسترولش کاهش پیدا میکنه.مراقب خودت باش

ممنون عزیزم
گریپ فروت رو دوست می دارمممم

نبات شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:12 http://be-live.blogsky.com

پروانه عزیز ... خودت انقدر روحیه ات خوبه که چیزی نمی گم فقط آرزوی سلامتی هر چه زودتر

عزیز دلمی

sahar شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:27

دختره مهربون ...امیدوارم زودتر خوب شی...

دنیا شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:35

الهیییییییی
ایشالا زود خوب شی پروانه خوشگل ما
تا میتونی فیلم ببین و کتاب بخون، توفیق اجباری
عصر ها هم ساعت 6:15 از شبکه دو محله گل و بلبل ببین که روح و روانت شاد شه

اره محله گل و بلبل قشنگ مثل فیلم عروسیهه

جواهربازار شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:51 http://bazarjavaher.rozblog.com/

غافلگیر کننده بود! اول فکر کردم دیگه آخرش می بینیم همش خواب بوده!
ان شاء الله که زودتر بهبودی حاصل بشه. و دیگه حتی المقدور خدا برای کسی شکستگی رو مقدر نکنه. هرچند به قول شما این تجربه های جدید پشتش حکمتی هم وجود داره.

اللهم اشف کل مریض.

سلامت باشید

جواهربازار شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:52 http://bazarjavaher.rozblog.com/

http://s3.picofile.com/file/8231186976/photo_2016_01_01_17_33_00.jpg

مژگان شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 13:34

سلام پروانه جان. از خبر شکستگی پات خیلی ناراحت شدم، ولی سریع این فکر اومد توی سرم که حالا وقت داری کلی نقاشی بکشی. روی گچ پات هم یک طرح خوب بکش و برامون بفرست عکسش رو.
من وقتی 17 ساله بودم، استخوان فمور (ران) پای چپم در اثر سقوط از ارتفاع کاملا شکست. دو با جراحی خیلی مفصل کردم و حدود 1 سال درگیرش بودم. زمانی که همه همکلاسی هام مشغول آمادگی برای کنکور بودن و کلاسهای تست زنی می رفتن،‌من مشغول فیزیوتراپی و تمرینهای بعدش بودم. تا 6 ماه با دو تا عصا راه می رفتم، و بعدش هم تا 1 سال با یک عصا. خیلی خیلی مکافات کشیدم. برای همین وقتی کسی میگه پام شکسته، خیلی حالش رو درک می کنم. تا مدتها آرزو می کردم که می تونستم به پهلو بخوابم یا جورابم رو خودم پام کنم!!!
این ماجرا یک جورایی نقطه عطف زندگی من شده و هر وقت که از مسئل روزانه خسته و کلافه میشم، این خاطره رو به یاد میارم و همین باعث خوسحالیم میشه که حالا سالم هستم.
در ضمن سوپ پای مرغ به نظر من واقعا معجزه میکنه

وای من
چقدرررر سخت بوده شرایطت مژگانننن

فیلسوف ناشناس شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 15:54

خدا به دور !
مثل اینکه باران بلایا تمومی نداره ،
امیدوارم این آخریش باشه
بیشتر مواظب باشید

مامانم بود اسفند دورم دود میکرد

ساره شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 17:11

چه سخت. ایشالا زودی خوب خوب بشه.
برای استفاده تز سرویس فرنگی شرکت یادت نره کاور یکبار مصرف بگیری

نکته ی ظریفی بود
لایک

بالیق شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 23:51 http://www.zendegiyebaliq1.blogfa.com

داشتم فکر می کردم من اگر جای تو بودم ممکن بود پستی به این طول و تفسیر بنویسم؟ می بینم که نه! شاید فکر می کردم حتی پست نوشتن هم پای سالم می خواهد! یا مثلا منِ پا گچ گرفته را چه به پست طولانی!
القصه چه عالی که همیشه پروانه ای! همون پروانه ای که از نوشته هات شناختم

امیدوارم این تجربه هم به خوشی به پایان برسه و زودتر بهبود پیدا کنی

+اصلا کفش پاشنه بلند بی شعور است حتی!

++ ترانه هم بهت میاد ها ;)

تازه کلی حاشیه داشت ننوشتم
قربونت عزیزززم
کفش پاشنه بلند هم خیلیییی بیشعور است
خیلییی

آویشن یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 00:09

سلام پروانه جان من خواننده خاموش چند ساله هستم خیلی ناراحت شدم ولی آرد سنجد فوق العاده است واسه شکستگی حتما استفاده کن

یعنی سنجد بگیرم پودر کنم؟

یک عدد مامان یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:41 http://kidcanser.blogsky.com

مواظب خودت باش و از این تعطیلات اجباری لذت ببر
می تونی کلی کتاب بخونی و فیلم ببینی

مرسیییی مامان عزیزم

samira یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:49

خیر باشه ایشالاه
ولی پاچه واقعا تاثیر داره همچنین پای مرغ حتما بخور
حرف گوش کن
چشم خوردی

چششششم

جواهربازار یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:52 http://bazarjavaher.rozblog.com/

اینو شب که شد ببینید:

http://toptoop.ir/files/boy%20adi/01/02/toptoop.ir%D8%B9%DA%A9%D8%B3%20%D8%B4%D8%A8%20%D8%A8%D8%AE%DB%8C%D8%B1..jpg

مخمور یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 14:29 http://mastoori.blogfa.com

سلام پلاله جونم
ای وای من
بیام کمک ؟ هیچ کاری که نوتنم بکنم حداقلش این است می تونم کنارت بنشینم و برات غزل بخونم
البته که اگر بگی نه و به تشکر بسنده کنی اصلا ناراحت نمیشم چون شعر خواندن من آن هم از نوع غزلهای مست کننده مهدی فرجی ، صالح واعظی و ... و مست شدن را تجربه نکرده ای پس خرده نمی گیرم ازت
اما اکیدا توصیه می شود یک بار امتحانش کنی

عزیز دلم
شدیدا استقبال میکنم از این صدات
حیف که فعلا خونه نیستم

تمشک یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 14:45 http://mahbubedelam.blogsky.com

عزیزم 45 روزش مثل برق و باد میگذره، منم پام شکست، مال من انگشت کوچیکه بود و منم سر گچ کرفتنش کلی مکافات داشتم و کلی نگرانی ، دوتا متخصص رفتم و از یک آشنا که دکتر بود پرس و جو کردم همه گفتن خیلی حساسه و ممکنه گوشت اضافه بیاری و استخونت درست جوش نخوره چون نازکه و... خلاصه برای رها شدن رفتم بیمارستان امام رضای مشهد و دادم دست یکی که مثل یک عدد بنای درست و حسابی پام رو از این گچ سفیدا گرف و رفتم خونه و بیخیال اون همه نظر پزشکی شدم، استخونم هم جوش کرد البته بدون دردسر و بدون استرس، البته من همه 40 روز رو مرخصی استخلاجی گرفتم، تازه اواخرش اینقدر خوب یاد گرفته بودم با ی پا لی لی کنان توی خونه اینطرف و اونطرف برم و با ی پا دوش بگیرم و... خلاصه خودش ی تجربه است دیگه

اره دقیقا
باید به یه نفر اعتماد کنی و بسپاری بهش
شاید چون پای چپم سالمه هنوز نتونستم مسلط بشم
ممنون که برام نوشتی
راستی تو مشکل اصافه وزن نداشتی؟

سهیلا یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 20:50 http://nanehadi.blogsky.com

انشالا این دوران به خوبی بگذره و نتیجه کار خوب باشه

ممنون عزیزم
ایشالله

غریبه دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:11

شوک شدم پلاله
میدونم شکستگی چقدر درد و مکافات داره
7-8 سال پیش شب عید رفتیم با خواهرم آرایشگاه
اولین بار بود موهامو هایلایت میکردم و خودم حس میکردم خیلی خوشگل شدم! البته که تعریفهای خانوم آرایشگر و اعتماد بنفس کاذبی که تزریق میکرد هم بی اثر نبود. چون 28 اسفند بود و خیابونا غلغله ماشین نبرده بودم! بعدشم با خواهرم رفتیم کلی خرت و پرت خریدیم و یه دوستپسری هم داشتم اون سالها که اومد دنبالمون برسونتمون خونه! من جلو نشسته بودم و خواهرم عقب و موقع پیاده شدن نمیدونم به چه علت دست راستمو گذاشتم روی ستون وسط و با دست چپم خریدهارو از رو صندلی برداشتم! الآن اگه بخوام همین حرکتو انجام بدم گره میخورما! نمیدونم چرا خون به مغز نداشته م نرسید!!! خلاصه همینجور که دست راستم رو ستون بود خواهرم در عقبو باز کرد که پیاده شده و من یه آن صدای شکستن استخونمو شنیدم! بله انگشت شصت دست راستم خورد شد!
همونجا نشستم روی زمین و وسط خیابون گریه کردم!!! دوستپسر شدیدا غیرتیمم اومد داد و بیداد که پاشو از رو زمین همه دارن نگاهت میکنن! رفتیم خونه و من هیچی به مامانم نگفتم! رفتم تو اتاقم و دوتا ژلوفن خوردم و به خواهرم گفتم یواشکی یه کیسه یخ بیاره بزارم رو دستم
صبحش بیدار شدم و انگشت شصت دستم شده بود قد کوکتل بلغاری!!!!! یه جوری م سیاه شده بود انگار از یه آفریقایی به من پیوند زدن!!
رفتیم اورژانس عکس انداختن و تا خودم عکسو گرفتم جلوی چراغ رادیولوژی تازه به عمق فاجعه پی بردم! تازه دردم گرفت!!
از اونجایی که روز آخر سال بود تا 10 فروردین که دکتر خوب پیدا کنم آتل بستم و بعدشم بالاخره یکی گفت پین و پیچ و مهره و جراحی نمیخواد همون گچ رو بگیر!
دقیقا دو ماه شصتم به صورت لایک فیسبوک از همه ی جهات تقدیم عزیزان میشد! آخه گچشم آبی رنگ بود!! خیلی فیسبوکی طور!!
الآن که عکسهای اون سال رو میبینم فقط میخندم! دوماه با دست چپ تایپ کردم و موس رو گرفتم و کلی دست چپم قوی شد!
هنوزم شصت دست راستم از دست چپم تپل تره!
خوشحالم که تو انقدر قوی هستی و با دید مثبت نگاهش میکنی! من اون سال نتونستم! جوون بودم و سرکش!
زود خوب شو عزیز دل!

غریبه دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:14

آهان راستی اینم یادم رفت بگم!
دوستپسر بیشعورمم بخاطر همین دست شکسته و گریه ی وسط خیابون و اینکه تو الآن دیگه ناقص شدی نیومد منو بگیره (به اصطلاح خودش!!) هیچی ننه! همین شد که من ترشیدم موندم سر دست ننه م!!

الهی قربونت برم من
همون بهتر که همچین درست پسری رو دیگه نبینی مادر
دوس پسر الدنگ ماهم کلا ککش نگزید و نیومد از اون لالوها جمعم کنه. بعدشم منم دمشو چیدم
بهتر که نباشه همچین کسی

مشتاق دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:28

ان شاالله زودی خوب بشین.

ممنون عزیزم

شیرین دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1394 ساعت 12:10 http://www.ladolcevia.blogsky.com

سلام
خدا بد نده پروانه خانم. انشالله که بهبودی نزدیک باشد و همین گچ موثر باشد

ممنون عزیزم

جواهربازار دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1394 ساعت 12:52 http://bazarjavaher.rozblog.com/

حالِ من مثل یتیمی ست که هنگام دعا
به فرازِ " باَبی اَنْتَ وَ اُمّی" برسد

"علی عطری"

http://media-cache-ak0.pinimg.com/736x/10/10/a5/1010a59c54e42d0c65f529f678dd5548.jpg

narges دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1394 ساعت 21:30

پروانه عزیز امیدوارم با یک فعالیت خوب وقتتو پر کنی که بدش یک خاطره خوب از این دوران برات بمونه

لیلا سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:43

عزیزم انشالا زودتر خوب شی

مرسی لیلا جون

لیلی سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:10

سلام ،بلا به دور
انشاالله هرچه زودتر پات خوب خوب بشه
تا میتونی آب قلم بخور
خیلی مراقب خودت باش

مرسی
حتمااا

م سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:25

وقتی پاتو باز کردی مهمونی بده بیاییم زیارتش
چهل عدد مقدسیه خووو
پایی که چله نشین شده باشه ، صاحب کرامات ویژه میشه ! حالا ببین !
التماس دعا

خیلی زودخوب میشی عزیزم

ای قربونت برم من
راست می گی ها
یعنی الان تو چله نشینیمممم
تو بیا من مهمونی هم میدم

ویولا سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1394 ساعت 12:14 http://www.sadafy.persianblog.ir

سلام پروانه
خیلی خوبه که به دید یه تجربه تو زندگی داری به این اتفاق نگاه می کنی، اصلا فکر میکنم یکی از مزایای بزرگ شدن همین تغییر زاویه نگاه آدمها به اتفاق های خیر وشر _ دور و بره...
منم سه بار تجربه گچ گرفتن پا رو داشتم! اتفاقا همین دیشب هم اومدم سوار ماشین که پارک کرده بودم بشم، پامو که از تو پیاده رو گذاشتم تو خیابود همچین پیچ خورد و رگ به رگ شد که خدایی بود با این وضعیت دستمو به ماشین گرفتم و زمین نخوردم و داشتم فکر می کردم با این baby bump فقط گچ پا رو کم داشتم الان... خدا رحم کرد... در هر صورت مواظب خودت باش و کاش از دکتر ها می پرسیدی که احتیاجی به تزریق آمپول -هپارین- نداشته باشی . سری آخر که پام پیچ خورد و مچش ترک برداشت 20 تا از این آمپولا زدم ، برای جلوگیری از لخته شدن خون.
ایشالا زود خوب بشی :)

همون شب اول برام تزریق کردن اما هپارین رو نه
برام ننوشت
این baby bump که گفتی یعنی نی نی داری الان؟
سه باررررررررررر. تو الان ته تجربه ای یعنی

جواهربازار سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1394 ساعت 16:34 http://bazarjavaher.rozblog.com/

لطفا در کانال تلگرام جواهر بازار عضو شوید و دوستانتان را هم دعوت کنید. ممنون

https://telegram.me/bazarjavaher

موفق باشید

سیمین چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1394 ساعت 13:42

پروانه جان خیلی ناراحت شدم از اینکه این اتفاق برات افتاده ولی خوبه که روحیه ات خوبه. خواستم بگم منم مثل بقیه دوستانی که تجربه شکستگی دارن از تجربه خودم برات بگم که ببینی تنها تونیستی که الان یه لنگه پا هستی منم قبلا بودم
حدود هشت سال پیش بود که از فروردین همون سال به طور مستمر هر هفته کوه رفته بودم تا بتونم برای مرداد ماه دمانود رو صعود کنم تازه رژیم عذایی هم گرفته بودم که کاملا بدنم آماده باشه تو ماه مرداد اخرین پیش برنامه کوه که یه قله سختی هم بود رفتم و شاد و خوشحال که هفته بعدش میرم دماوند اما غافل از اینکه خدا برام خواب دیگه ای دیده .از سرکار داشتم میومدم خونه که سر کوچه خیلی الکی و اتفاقی مچ پام پیچ میخوره و من صدای شکستنش هم شنیدم.خلاصه بماند که چه جای بدی شکسته بود و منم 45 روز پام توگچ بود بعد از دو هفته رفتم سرکار اما مصیبت بود خودشون گفتن بقیه اش هم برو استراحت کن و نیا .منم تا دلت نخواد پاچه خوردم و کنجد اما همراه با تجسم اینکه الان این پاچه و کنجد کلسیم میشه و میره پای منو خوب میکنه هر روز کارم همین بود .تجسم کردن پای سالم ام و جوش خوردگی خوب.تو هم تجسم کردن یادت نره.
حالا وقتی پات رو از گچ درآوردی یه منبر دیگه برات میام که چطوری زودتر راه بیفتی
خیلی سخته ، میدونم ولی تو از حال استفاده کن و غصه نخور .میگذره

عزیزززززم سیمیییین
چه طفلکی شدی
من خیلی حس میکنم الان پام خیلی حالش خوبهه و داره خوب خوب میشه
تازه اونقدررر این حسو دارم که یه بار به دکترم پیشنهاد دادم زودتر گچو باز کنه که می خواست منو بکشههه

پرژین چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1394 ساعت 22:35

واووو واقعا متاسفم از این اتفاق
من تجربه مشابه داشتم و کاملا شدت درد شکستگى رو درک مى کنم.امیدوارم زودتر خوب بشى اما، باید به فکر خشکى ماهیچه ها هم باشى و بلافاصله بعد از باز کردن گچ فیزیوتراپى رو شروع کنى و اگر شد و دکتر اجازه داد زودتر گچ رو باز کن تا ماهیچه ها کمتر خشک بشه.

خیلی به فکرشمممم
ممنون عزیدم

Mia چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1394 ساعت 23:07

سلام...
پروانه ای که دور محیا میچرخید
ایشالا که زود خوب بشی عزیزم

سلام
ممنون عزیزم

من پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:02

متاسفم، امیدوارم زودتر خوب بشید.
منم هفته پیش مراسم عقدم بود، کسی پاش نشکستا فقط همه سرما خوردن! آخه پدر جان مریض بودن و به تبریکات و ابراز احساسات همه هم جواب مثبت دادند


فکر کردم مراسمت توو جای باز بوده
سردشون شده

جواهربازار پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1394 ساعت 12:31 http://bazarjavaher.rozblog.com/

امام رضا علیه السلام فرمود: هرگاه به شما مشکلات و سختی روی آورد، به وسیله ی ما از خداوند کمک بخواهید و سپس فرمود:

«وللّه الاسماء الحسنی فادعوه بها»

http://s3.picofile.com/file/8232070592/photo_2016_01_07_11_19_55.jpg

عالی

kaveh پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1394 ساعت 18:57

http://dfgroup.co/

به دنبال یه گرافیست هستن، فکر کنم شما از تیپ کارهاشون خوشتون بیاد

ممنوننن

مهفام پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1394 ساعت 21:00

پروانه عزیز من هم یکبار مچ پای چپم رو پیچوندم و یکبار پار راست که هر دوبار استخوان کف پام شکست و هر دوبار هم گچ گرفتم. خداییش خیلی سخته ولی به امید خدا زود میگذره و نیازی به جراحی نیست، بعد از بازکردن گچش هم خیلی باهاش مدارا کن. متزلزل میشه موقع راه رفتن!

اوهوم دقیقا همه میگم یه پای زشت و لاغر از تو گچ در میاد که باید خیلی مراعاتش کنی

مینا جمعه 18 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:00

به اینجا که رسیدم, فهمیدم تو دلداری نمیخوای و ناخوداگاه زدم زیرگریه که عجب توکلی داری
توکل کرده ام به خدایی که می دانم حکمتی دارد پشت هر کاری و پشت هر شری خیری پنهان کرده.

بهناز جمعه 18 دی‌ماه سال 1394 ساعت 18:51 http://reeraa.blogfa.com

سلام پروانه نازنینم . بلا به دور . خیلی ناراحت شدم . امیدوارم چهل روز به سرعت برق و باد بگذره برات . خوب باشی عزیزم .
یه اسفندی گوسفندی چیزی آخه دختر ...

اره
این برنامه ی قربونی رو هستم حتما
هی پشت هم میاد آخه

حسابدار خسته شنبه 19 دی‌ماه سال 1394 ساعت 23:53

رفیق جانم, بعد از مدتها سلام
حال خوبت از قلمت کاملا هویدا بود. هیچ خبر داری مثل سالها پیش با طنازی نوشت بودی! مثل همیشه قابل تحسینی
سالم باشی و شاد
یا علی

سلام عزیزمممم
چه خوب
تو خوبی؟ سایه ت سنگین شده رفیققق

مامان مترجم یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 00:22

سلام پروانه جان غصه نخور عزیزم چشم روی هم بزاری این 43 روز تموم می شه. خدا رو شکر که بدتر از این نشد.

اره واقعا
همه ش سعس میکنم بگم زیاد همم بد نیست

خانمی یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:22

امیدوارم به زودی حالتون خوب بشه.

ممنون عزیزم

ارغوان یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:26

چشمت زدن
اسپند دود کن

جدی میشه ها
کی برام دوددددد کنه
خودم کنم قبوله؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد