پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم

ترس


تمام حس امنیت و ارامش خاطری که در این خانه داشتم به خاطر همسایه هایم بودند که تا الان و احتمال زیاد پس از این هم گمان میکردم که آدم های خوبی هستند و مهربانند و  . . .

اما دیشب  . . . ساعت ها در تختخواب وول زده ام و با هر صدایی یک متر پریده ام بالا 

ماجرا از این قرار بود که چند ماه پیش لامپ داخل راهرو ، همان که بالای در خانه بود سوخت. از آنجا که در صورت خاموش بودن لامپ احتمال پیدا کردن مسیر راه پله ها در تاریکی هم غیر ممکن است چه برسد به کلید انداختن و باز کردن در که به مدیر ساختمان که همین طبقه بالایی ها باشند اطلاع دادم  چون اصولا باید چراغ راه پله با هزینه شارژ تعوویض شود که پس از یادآوری اینجانب هم نتیجه ای حاصل نشد!

این شد که من برای حل مشکل یکی از چراغ های خانه را باز کردم و بعد از یک ساعت آویزان بودن در راه پله و کلنجار رفتن با پیچ و مهره چراغ سقفی سرانجام فاتحانه موفق شدم روشنایی را به پاگرد متروک خانه بازگردانم!

گذشت تا پریشب ها که با خواهن خانوم و همسر محترمه و دینا چیله آمدیم خانه، دیدم باز پله ها تاریک است و با چراغ قوه گوشی در را باز کردم.

در نهایت تعجب متوجه شدم که لامپی که با هزار بدبختی نصب کرده بودم از سرپیچ در آورده شده و فی الواقع جا تر است و خبری از بچه نیست و البته فردای آن روز همان لامپ در سر در پارکینگ برایم بای بای میکرد!

شوهر خواهر محترم هم که در جریان بود رفت و یکی از چراغ های موتور خانه را باز کرد و جای لامپ خالی بالای در نصب کرد و من مجددا روشن شدم 

دیشب باز از پشت در خانه ام صدای پچ پچ می آمد که وقتی چک کردم دیدم بازم هم لامپ بالای در را از سرپیچ در آورده اند . . . 

یکهو بند دلم ریخت

این کارها چه معنی ای می توانست داشته باشد، در ذهنم هی تصویر آدمی که با پوتین لگد میزند به در و چهار چوب زپرتی در که به فوتی بند است از جا کنده میشود و . . .

این تصویر تا وقتی که خوابم ببرد بیش از صد بار از ذهنم گذشت و متعاقبا اینکه کجا قایم بشم

با چی از خودم دفاع کنم

چاقو دست بگیرم

چوب هم که ندارم

و هی تیریک تیریک لرزیده ام و اشک بی اختیار گونه هایم را سوزانده 

همان وقت به خانوم همسایه زنگ میزنم که چرا هی لامپ بالای در خانه ام را باز میکنید؟ اظهار بی اطلاعی میکند و میگوید به پسرش می گوید که یک لامپ جدید در سرپیچ نصب خواهند کرد

لامپ و نور و سرپیچ و  . . . به درک

آخه من یا این همه حس عدم امنیت چه کنم؟

نظرات 22 + ارسال نظر
اندر احوالات یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:29 http://andarahvalat30.blogsky.com

چه بی شعورند اینا

بانو سرن یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:32 http://banooseren.blogfa.com/

این کارشون چه معنی ای میده. مرض دارن. برغاله ها.
بیا شبا خونه ما بخواب قربونت برم. راستکی راستکی هم می گم.
می خوای به برادر بزرگه بگم بیاد بره براشون یه قاط اساسی بزنه. این کارو خوب بلده. تازه با هر کی اون مدلی برزخ برخورد کرده جواب داده اساسی

قربونت برم مهربونننن
مرسی

مریم گلی یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:06

ارزو دارم هر کی ازارت میده به جزاش برسه

اونا هم احتمالا فکر نمیکنن با این کاراشون چقدر ممکنه کسی بترسه

مهری یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:30

عزیزدلم اصلا ناراحت نباش.به امید خدا یه خونه صددرصد بهتر میگیرم برات.فقط یه خورده باید تحملت رو زیادتر بکنی.

چقدر آخه زیاد؟

zeinab یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 13:03 http://varaghparehaa.blogfa.com

چه حس بدیه این عدم امنیت
یه فکری به حال در و پنجره بکن پری

اگه بشه جا به جا شد . . .

نیکی یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 13:49

شاید صرفا لامپ می دزدند، منظوری نسبت به شما ندارند. خصوصا که میگید لامپ رو جای دیگه نصب کردند. پس منظورشون دزدیه نه چیز دیگه ای. اما اگه احساس ناامنی می کنید با صاحبخونه مشورت کنید و یه حفاظ فلزی در نصب کنید.

کاش این طوری باشه
دزدای کوچولوی لامپ

آیدا یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 17:55

به نظرم اقدامات امنیتی رو انجام بده، اما خودتو بزن به کوچه علی چپ و قضایا رو از دید شوخی و سربه سر گذاشتن ببین
یادمه یه شب تو خونه مجردی با در ورودی زپرتی و غروب و ساختمون خالی (که البته اشتباه می کردم) و ساکت رو که به وضوح صدای نفس نفس زدن یه نفر رو پشت در می شنیدم، بی اغراق نیم ساعتی پشت در نشستم و جرات زنگ زدن به جایی یا کسی رو هم نداشتم (هنوز موبایلی نبود که اس ام اس بشه فرستاد و طلب کمک کرد) که نکنه طرف بشنوه (یعنی فلجی جسمی و ذهنی از فرط ترس) .... آخر معلوم شد صدای نفس و خش خش از بچه سه ساله همسایه ست که از دست مامانش در رفته و داره پشت در با کفشای من بازی می کنه. می خوام بگم تو احتیاط لازمو بکن ولی بی خیال شو که به اعصاب خط خطی نمی ارزه

عزیزم
منم بودم میترسیدم

میترا یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 20:37

وای عزییییزم
شماره یکی از همسایه هارو که کاملا بهش مطمئنی رو حتما توی موبایلت داشته باش
مراقب خودت باش

دارم اما خوب هیچ وقت نیستن

kiwi یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 21:27

بمیرم برات پروانه ی عزیزم....کاش کاری میتونستم برات بکنم

عزیزم

آیلین دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:19

وای چه آدمایی ، چه بی شخصیت ، شاید در حین عوض کردن لامپ دیدنت حالا دارن سر به سرت می ذارن اصلا توجه نکن ، چه غلطی می خوان بکنن .
یعنی همسایه هم همسایه های قدیم ، از فامیل بیشتر به درد می خوردن ، من هنوزم با همسایه های مامانم رفت و آمد می کنم اما همسایه های خودم با اینکه همه هم سن و سال هستیم فقط سلام و علیک و اون هم در حالتی که هر دو طرف شدیدا برای هم قیافه گرفتن. ادم دلش می گیره

آخ آره
واقعا ادم دلش میگیره

سمیرا دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:28

چ همسایه های بدی چقد اذیبت میکننن اه

سارا دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:45

عجب اوضاعی، کاش یه بسته لامپ بخری در خانه داشته باشی، و هی نصب کنی شاید بلکه کمبود لامپشان جبران شود!

ببرم در خونشون بزارم چی؟

زهره خاموش دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:04

اگه خونه مشترکی با چنتا مجرد بگیری دغدغت کمتره....بهش فکرکن

بله
نیست اما هم خونه

سهیلا دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:54 http://nanehadi.blogsky.com/

بعضی وقتا باید نا نجیب باشی . صداتو بندازی تو سرت چادرت رو ببندی دور کمرت و صداتو بلند کنی . باید یاد بگیری پروانه عزیز. من خودمم بلد نیستم اما دیگه وقتشه . اگر حریمشون رو رعایت نمیکنن باید به زور متوسل شد.

منم بلد نیستم . . .

م دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 13:31

من همین پارسال مجبور بودم دو سه روزی از هفته رو یه جایی مثل مهمونسرای دولتی فرض کن ، بگذرونم که سرایدار هم داشت و پسر مجرد بزرگ
یکی دو بار صدای نفس های عجیبی رو درست از پشت در مشترکی که به خروجی میرسید میشنیدم
ببخشید شبیه حس گرفتن تو لس آنجلس و این چیزا بود
داشتم دق میکردم
یکبار برای کاری مجبور شدم برم خونه سرایدار و بعد برم اقامتگاه خودم : خوب نخندید دوستان ، چون دیدم اون صدای فس فس عجیب مربوط به زودپز تفال خانوم سرایدار بود که به برق مشترک تو راهروی مشترک !!!! وصل میکرد


ای جانم
عاشقتم من

گلدونه دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 14:42

من جای تو بودم در رو باز میکردم میگفتم با چه رویی می تونید لامپ در خونه من رو باز کنید ببرید؟ یه لگد هم میزدم زیر نردبونشون

رویا دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 21:12

خیلی حس بدیه

حالا الان دیگه این مسئله حل شده یا نه؟؟؟

همه چیز مسکوته

کارمند وظیفه شناس سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:59 http://gozareroozha.persianblog.ir

فکر نمی کردم انقدر مظلوم باشی البته شاید کلمه خوبی به کار نبرده باشم ها !! تا وقتی بترسی زندگی همینه یکبار برای همیشه سعی کن این ترس رو بذاری کنار سخته ولی میشه اگر ساکت باشی همه آدم بدا و همه گر گ ها بیشتر گرگ میشن ،بیشتر بد میشن .اگه با من همکار بودی یک کم روت کار می کردم

یعنی به نظرت این یه ترس غیر عادیه؟

خورشید سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 15:32

سلام خانوم
خواننده خاموش هستم ولی لازم شد روشن بشم
شما میتونید از دزدگیر خونگی استفاده کنید.قیمتش مناسبه و نصب راحتی داره قابل جابجاکردن هم هست. روبروی در ورودی نصب میشه و وقتی روشن باشه اگر چیزی جلوش تکون بخوره تا زاویه 180 درجه رو با چشم الکترونیکی میبینه و آژیر می کشه.در ضمن میتونید دو سه تا شماره تماس هم به دستگاه بدید که خودش اتومات به ترتیب با اونها تماس میگیره.
با سرچ توی اینترنت راحت میتونید پیدا کنید

ممنون عزیزم
من باید از این خونه برم
صاحب خونه دنبال فروشه
م تا نفروشه پول منو نداره بده
اینه که همه چیز موقته

کارمند وظیفه شناس سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 15:47 http://gozareroozha.persianblog.ir

نمی گم غیر عادیه ولی یه جاهایی باید کوتاه نیای و این قضیه لامپ ها و این همسایه هایی که اذییت می کنن از اون دسته ان شاید قصدشون اذیت نباشه و کمی فقط نفهم باشن ولی بهر حال باید روشنشون کرد .که البته امکان داره توی هر ساختمونی هم پیدا شن. ولی کلا اینکه انقدر خودت رو تحت فشار بذاری هم درست نیست .آدما اینجور مواقع پر رو می شن بعضی اوقات بهترین دفاع حمله است اینو یادت باشه

ممنون عزیزم
تازه من کلیییییییییییییییییی با خودم کار کردم که زنگ گفتم بهشون

Saghar سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 23:23

بی شرفا
بزار من ی شب بیام خونت اینارو ادب کنم

نترس عزیزم

ی اسپری فلفلی بگیر اگه امد پشت در ی لگد به وسط پاش میزنی و بعد اسپری
بعدش جیغ و داد و ١١٠ میزنگی
من از درون می لرزم از وقاحت ی مرد ولی ظاهرو محکم نشون میدم
ی دفاع شخصی هم برو

مرسی ساغر جان
مشکل ترسه
نمیزاره فکر کن
فلجم میکنه

M.Y چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:51

منهم بودم پری جان در را باز میکردم و خیلی خونسرد میپرسیدم که چرا لامپ را باز میکنند.
این ندیده گرفتن ها و ملاحظه کردن هایی که همیشه پیوند خونی با ما داشتند به هیج دردی نمیخورند بجز آزار جگر... خیلی وقت است که میخوانمت و میدانم که چه روحیه ای داری, اما فکر نمیکنی برای کسی مثل شما که تنها هم زندگی میکند باید خیلی سفت و سخت تر از اینها روی پایت ایستاده باشی؟! در غیر اینصورت میخورنت عزیزم...یک لیوان آب هم رویش!

سلام
شدن که میشود
فقط مستلزم فاصله گرفتن است
از خودم
خیلی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد