پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم

شما فقط دعا کنید!



ندز میکنم لینکام درست شه 

همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــهههههههههههمه تونو لینک میکنم!!!

بیست و هشت ساله از تهران


اخه چرا  . . . 

منو دیده اومده میگه تو خیلی شوخی ک! 



اون شال سبزه

آیدا گفته کله ی من هم تو گزارش تصویری های جشن پرشین بلاگ هست!

یه ساعت دنبال یه شال آبی گشتم نبود، دو بار گشتم بعد سه باره . . .

نبود که نبود، نا امید شدم  . . . آخه آیدا گفته بود هست که :/

آخرش یهو یی یادم اومد اون روز شالم سبز بود نه آبی

:)

یه همچین هوش و حواسی دارم من


 

ادامه مطلب ...

مصائب یک آپ ساده . . .


لابد حالا جماعت آپ که کردنم باید فانوس بگیرن دستشون خونه ها رو یکی یکی در بزنن بگن آقا ما آپیدیم ها

یا از اون ورش باید دونه دونه وبلاگا رو سر بزنی ببینی آیا کسی هست که آپ نموده باشد؟

گوگل ریدر به دیار باقی شتافت . . .


دیدید بی گودری شدیم؟دیدید پشت و پناهمون رفت! دیدید یه دیقه ای همه وبلاگای به روزو میخوندیم؟ دیدید اون همه لینکو مدیریت میکرد به چه خوبی واسمون؟هی می گفت رفتنیه ها . . .

صدای گریه ی حضار!!!

اگه میدونستیم دیگه امروز میخواد بالا نیاد دیروز حسابی باهاش خدافظی میکردیم حد اقل!

مونده م که گوگل که از همه طرف در حال افزایش قلمرو و حکمرانی مجازی است چرا این سرویسش را محدود کرد آن هم در حالی که جماعت بلاگر ها به این وسعت ازآن بهره می گرفتند و کلی درد بود بر درمان وبلاگ های فیلتر شده و . . .

خلاصه که به همه دوستان و آشنایانی که الان در فقدان ریدر میسوزند و می سازند تسلیت عرض کرده و علو درجات آن مرحوم را خواهان و خواستاریم

صدای گریه ی حضار!!!

ایشالا که نسخه ی اندرویدش بیاد!!!

لذا از تمام داغ دیدگان و باقی ماندگان آن مرحوم خواهشمند است هر سایت مشابهی را برای کاربری مشابه یافتند اعلام کنند تا ما هم به منتها درجات رستگاری برسیم!

صدای گریه ی حضار!!!

به همین مناسبت مجلس مجازی یادبودی برای تسلای خاطر بازماندگان آن مرحوم در محل مجازی وبلاگستان برقرار میباشد، با حضور خود مایه ی تسلا و قوت قلب بازماندگان آن مرحومه باشید. . . 



پ.ن:پ

برید  اینجا و از اطلاعات ریدرتون بک آپ بگیرید ، تقریبا تا ده روز دیگه مهلت هست.


سو ء تفاورت ها


این ور:

فکر کن تا ته تحملت،تا ته توانت،تا آنجایی که از دستت بر می آمد . . .

کرده ای!

از اون ور:

بعد آخر قصه که می شود می فهمی که چقدر هم بدهکاری 

برای لاله


دختر است، مادر است و همسر!

اما این روزها پدر هست، مادر هست، خواهر هست، پشت و پناه هست . . .

اهل تعرف و تمجید الکی نیستم اما لاله این روزها کوه است! خیلی کوه

همان کوهی که وقتی پشت ادم باشد دلت قرص میشود و خیالت راحت که کسی هست . . .

حال من خوب است . . .


یه صدای نا آشناست پشت خط که کلی به خودم فشار میارم تا یادم بیاد از بچه های واحد فروش است . . .

دارم سکوت میکنم تا زودتر کارشو بگه که میگه:

- زنگ زدم فقط حالتو بپرسم!

حالم شکوفه می دهد ، گل میکنم،خوب میشوم

مکالمه ای


-: فکر کنم گوشیم خراب شده

+: چرا مگه چطوری شده؟

-: هر چی زنگ میزنم هیچ کی جواب نمیده

+: :/




پ.ن:

1- وبگذر  هک شده آیا؟

2- نمیدونم چرا حس میکنم که جواب دادن کامنتا خیلی سخته. . . ببخشید اگه بی جواب تایید کردم



تیک


قدیما تو تاکسی که مینشستی  و ترانه های هشل هفت میزاشت،یه تیکه اش می موند رو زبونت و هی تکرار میکردی حالا به جای ترانه ، اسم خواننده میافته تو دهن ادم

از صبح تیک گرفتم میگم:

آرمـــــــــین نصرتی پروداکشن!!

یا اون یکی

امـــــــــــــــــــــــید جهان... امید جهان

یه همچین تیکایی میگیریم! یه همچون ترانه هایی!

عکس العمل اشکی . . .


مادرشوهر خواهرک لاله اصرار دارد از دسر گیلاسی که برای دیدن نوزاد برده ام بیمارستان حتما مزه کنم چون قاعدتا به اکران عمومیش نمیرسم، صدایم می کند تو آشپزخانه و تند تند برایم یک تکه دسر در زیردستی میکشد و میگوید آن دفعه هم که چیز کیک گرفتی از گلویم پایین نرفت که خودت نخوردی . . . .

نمی دانم عکس العمل عادی هر آدم عادی دیگری نسبت به چینن رفتاری چی می تواند باشد اما من به مدت بیست و چهار ساعت چشم هایم نم داشت و به هر بهانه ای زرتی گریه کرده ام و دماغم را کشیده ام بالا . . . 


خواهر مهربانم با کلی زحمت نشسته ناخن هایم را لاک می زند و فرنچ میکند و رویش برق ناخن میکشد، به فاصله ی یک ساعت بعد شروع میکنم به کار نقاشی پست پایینی و وقتی کار تمام می شود و دست هایم را با اسکاچ میشورم تا رنگ اکرلیک از دست هایم پاک شود می بینم یکی در میان لاک ناخن هایم هم پاک شده ، خواهر خانم نگاهم می کند و میگوید پاک شده؟ 

با لب و لوچه ی آویزان می گویم اوهوم! محکم می گوید دوباره برات میزنم، آن حلقه ی اشک که طی بیست و چهار ساعت قبل بسته شده بود باز تنگ تر میشود و چشم هایم را می سوزاند


خانم همسایه از سفر  دو سه روزه شان آمده، برایم چای سبز آورده و مربا و کلوچه ، شیشه ی چای سبز هنوز از برکت خانم همسایه به وسط نرسیده و مجبور میشوم چای های خوش طعم را نصف کنم بین خودم و خواهرم تا سر کار هم مجهز باشیم! وقتی اندازه کردن ها تمام شود اشک صورتم را خیس کرده . . .



تازه تر از نون بربری داغ! از تنور دراومده . . . هنوز خاله شم ندیده! :)

 

این کشف های نقره ای ( اکلیلی) و پاپیون و پیرهن سفید صورتی تصورات پسرک لاله است از دختر خاله اش وقتی هنوز مهشید را ندیده بود . . . 

مهشید اومد



دیشب ساعت 11 فینگیل کوشولوهه ی  خواهرک لاله  به دنیا اومد!!!

بچه ام قرار بود امروز ظهر سر فرصت خوش خوشک سر وقت به دنیا بیاد و مامانشم کارای اهدای بند ناف و اینا رو انجام داده بود که دیگه خانوم کوشولو عجله کرد و یه بیست و چهار ساعتی زود دنیا اومد

از الان برای دیدنش دارم لحظه شماری میکنم . . .

دیشب هم خاله جونش پیشش مونده


ابدارچی جدیدمون


یه آقای مسن و فوق العاده معصومه  . . .

وقتی برام چای میاره و یادم میره بخورم یا سعی میکنم دو قلوپشو قورت بدم یا قبل از اینکه ببینه استکان رو یه جا خالی میکنم

سرویس بهداشتی ها رو که میشوره دلم نمیاد برم دستشویی




حرف


آن حرف ها که حذف میشوند!

همان ها هستند که نگفتنشان بدل میشود به جرم نامحسوسی که بعدها همه جای جان و روحت رسوب میکنند 

بعد از شدت رسوب ترک ترک میشوی

یا سنگین می شوی و ته آب غرق میشوی

یا میشوی یک تپه ی رسوبی