پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم

وقتی بهمن می بارد

کسی در می زند، مامور برق می آید و برای بدهی به تعویق افتاده ای که قبضش از یادم رفته بوده است برق ها را قطع می کند و می رود.

کولو خاموش می شود و صدای وزه ی موجوداتی که لابد باید مگس های درشتی باشند در فضا می پیچد و بوی آفتاب و تابستان می آید. با اندکی بوی نم که از ته مانده ی آب گلدان های کنار پنجره که در گرما تبخیر می شود در فضا پیچیده است.

همسایه ی طبقه ی بالایی باید امشب قرمه سبزی پخته باشد، بوی سبزی سرخ شده و شمبلیله و خلفه اش که زیاد هم هست مثل دایره های مغناطیسی که در هر دایره اش همه حواسم را به بند می کشد و با خودش می برد  طبقه ی بالا، جایی بین قلقل دیگی که پر است از سبزی و گوشت است و دیگ بزرگی پر از برنج دودی که دم کنی رنگ و رو رفته رویش وا رفته و  لابد آن طرف زن دارد برای شوهرش قر قر می کند که چرا نمی تواند روزی دو بار پاسیویش را بشورد؟ 

چند روز پیش ها بالاخره  برای اعتراض رفتم دم در خانه شان. در را زدم و گفتم خانم همسایه ی عزیز چون کف پاسیو  پلاستیک فشرده  است و درز هایش ور آمده هر بار که پاسیو را میشورید علاوه بر اینکه صدای ریزش آب روی سقف مانند ریزش صدای بهمن د رارتفاعات اشترانکوه است مقادیر متنابهی  از آب مثل باران شر شر میریزد در خانه ام و مدت هاست که دم بر نیاورده ام (این جمله را صرفا برای دادن عذاب وجدان بیشتر گفتم)

خلاصه که از آن روز به بعد دیگر بهمن نبارید  اما زنک حسابی از دستم شکار است

لابد قبض برق را هم که همیشه می آورد و می گذاشت پشت در سر همین ماجرا نیاورده که کار بیخ پیدا کرده و تابلوی اعلانات هم سخت تر از این است که خودم بروم و از روی شماره ی کنتور (همه کنتور ها به نام یک نفر است) فیش برق را پیدا کنم و بعدش هم قبض موتور خانه که روی فیش من می آید را حساب کنمو . . . البت اگر همچین توانایایی در خودم می دیدم عدد ها و رقم هایی که با هزار و یک فرمول جمع و ضربشان کرده و در نهایت هر ماه شارژ ساختمان بیشتر تر می شود را حساب میکردم که چطور می شود شارژ ساختمان دو طبقه ای بی آسانسور با چهار واحد چطوری هر ماه دارد اینقدر می شود؟

روی قابلمه ی استیلی که در شیشه ای بزرگی دارد عکس زنی می افتد که تلفن را چسبانده دم گوشش و دارد هی توضیح می دهد و حرف م یزند و ماجرایی که چند وقت پیش اتفاق افتاده را تغریف میکند. خوب تعریف نمیکند هی پرش دارد و بعضی وقت ها هم کلمه هایش یادش می رود. موهایش دارد بلند تر می شود و عنقریب قدری می شود که بشود بافتشان . زن تو یقابلمه منم که دارم با مشاورم حرف می زنم.

زن مهربانی که همیشه حوصله ی کل کل کردنم را دارد و حتا خوب بلد که توجیهم کند و وقتی راضی می شوم حس می کنم سر جایش بوده و بعدا هم پیشمان نمی شوم. تصویر توی قابلمه هی توضیح می دهد و حرف می زند و راه می رود.

به نزدیکی های اوپن آشپزخانه که می رسد بدل به یک زن چاق و خیکی می شود که دارد می ترکد و باسن پخت و گردی دارد با یک سر کوچولو اما فاصله که زیاد می شود شبیه عروسک های باربی می شود با گردن کشیده و ساق های بلند  . . .

صدای کولر طبقه بالایی از لای درز پنجره که باز است می آید  که آبش چک چک می افتد روی کولر پایینی و گاهی هم موزون می شود

زن سعی میکند آرامم کند و من وقتی او حرف می زند تاز ه می فهمم که مساله کجاست؟ اما مشکل همینجاست که فقط در همین محکمه و اینجاست که همه چیزقابل حل است و بعدش یک طوری می شود انگار یادم رفته باشد که راهی که در آن خرده نان ریختم کجا بود؟

قبض برق را پیدا می کنم . پشتش با روان نویس استدلری که چیله نوکش را شکانده شماره ای نوشتم که به یقین شماره پیگری است و به یقین قبض را پرداخت کرده ام

زنگ می زنم اداره برق

شماره را می خوانم

بی عذر خواهی برق  وصل می شود . . .