ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
فرزانه بار دار است، الان در ماه هشتم است و بچه پسر است و قرار است اسمش چیزی به معنی شجاع و دلیر باشد . چیزی از ریشه شرزه، شیر شرزه. یک پسر کوچولوی شجاع و نازنازی میشود. فرزانه دلش پسر می خواست و شوهرش دلش هم دختر می خواست هم پسر، حالا با پسر شدن بچه هر دو راضی هستند.
خانم همکار هم باردار است. بچه ی او هم پسر است، خانم همکار هم دلش می خواست بچه اش پسر باشد، می گفت دلم نمی خواهد در این جامعه یچه ام دختر باشد، دلم نمی خواهد دخترم را تنها بگذارم. شوهرش هم دلش می خواست بچه شان پسر باشد و نوه ی ارشد خانواده یک پسر باشد. اسمش را هم هنوز نمی دانند قرار است چی بگذارند و یکی از اسم های ایرانی قدیمی را انتخاب کرده اند. اسمی مثل کیان، کارن یا . . . خانم همکار در ماه ششم بارداری اش است و اواخر بهار جوجه اش به دنیا می آید.
بهناز هم هفته ی پیش دوقولو زایید. دو تا پسر کوچولوی ناهم سان که یکی شان دراز است لاغرو آن یکی تپل و کوتاه. می توانم حدس بزنم مادرشوهرش که یکبند سوسه می آمد و از این سر قضیه می رفت و از آن سر می آمد و حالا انگار بهناز دو تا میخ کلفت کوفته باشد بر پایه های زندگی شان و هیچ غرض ورز مریضی نمی تواند چشم بدداشته باشد به بنیان این زندگی!
مهدیه هم که از ماه پنجم بارداریش خانه نشین شده بود سه روز است زایمان کرده و بچه پسر است. اسمش هم علی ست. به خاطر آلودگی هوا جنین در موقعیتی بود که اگر مادردر معرض هوای آلوده بود ممکن بود مشکل حاد قلبی داشته باشد، این شد که مهدیه عین چهار ماه را از خانه در نیامد و بعدش هم شکر خدا بچه سالم به دنیا آمد.
نمی خواهم از نوشته ی بالا نتیجه بگیرم که تعداد پسرهای نوزاد زیاد است، می خواهم بگویم پسر دار شدن انگار خیلی بیشتر می ارزد از دختر دار شدن. این آدم ها دور و اطرافم هستند و هی می بینمشان و شده اند قسمتی از فکر و ذکرم. شاید اگر یکی از این دور و بری ها دختر تو راهی داشت راحت تر می توانستم این طوری فکر نکنم یا خودم را مجاب کنم که هنوز هم جا دارد.
عنقریب می شویم مثل چینی ها، قالبا تک فرزندی برقرار است و همه می خواهند آن تک فرزندشان پسر باشد.
پسرها زورشان بیشتر است
قوی هستند
می توانند مدافع باشند و خرج زندگی پدر مادرشان را بدهند
پسرا شیرن . . . مثه شمشیرن!؟
اما دخترا چی؟ دخترا موشن! شایدم خرگوشن! شایدم پنیر باشن که دست بزنی می میرن . . .
البته که همه چیزی که از آن می نویسم چیزی شبیه یک احساس است ، چیزی مثل لایه زیرین پیاز که هشت لا اون ته و تو ها جا خوش کرده
البته که همه ی این پدرمادر ها اگر دختر دار هم می شدن نمی رفتن بچه را از هستی ساقط کنند اما . . .
اما ته دلشان، ته ته دلشان . . . ایا دلشان نمی خواست که بچه پسر باشد؟ آیا خیالشان راحت تر نبود در دنیایی که ممکن است یک روز شاید خودشان نباشند و پشت و پناهی نیست فرزندشان مرد باشد؟ آیا معتقد نیستند که جامعه ی امروز فضایی مرد سالار است و مرد بودن دارا بودن کلی شانس است از پیش بدون هیچ پیشینیه ای؟
و حق دارند که بترسند. حق دارند
من حالم به هم می خورد از فمینیست بازی
اما برای اینکه بگویم چند چندیم رجوعتان می دهم به خودتان! به دلتان! اگر الان ، همین الان قرار بود جنسیت جنین تان معلوم شود، چقدر دلتان می خواست که دختر نباشد؟
داشتم وب گردی می کردم جایی خواندم در افغانستان برای زنان فوتبالیست لباس هایی طراحی شده که در صورت دلخواه بتوانند با همان فرم حجاب داشته باشند و در غیر ان صورت هم به صورت معمولی با شرت ورزشی و تیشرت و جوراب ساق بلند باشند. یک آقای موجه و با کمالات پایین پست کامنت گذاشته : با شرت ورزشی عکس گرفتن افتخار است؟
یکی از آشناهایمان با شوهرش دچار مشکل شده و عنقریب ممکن است جدا شوند. حالا هر کدام از طرفین از هر اتفاقی برای خراب کردن طرف مقابل استفاده می کند
ادعای زن این است که مرد بی کار است و خرجی نمی دهد و خانه نمی آید
ادعای مرد این است که زن چرا رفته مهمانی؟ کدام مهمانی؟ مهمانی تولد دختر عمویش!
و جالب اینجاست که غالب کسانی در این قصه دخیل هستند هم اگر سکوت نکنند حق را به مرد می دهند