ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تنها نشسته ام تو پارک دم خانه ام
عکس های این چند روزه را تماشا می کنم و باز قدر هزار گل سفید روی قبر پژمرده می شوم و قدر هزار پرنده می میرم
دور از من جهان در حال عبور است و زندگی همچون ابشاری با سرعت در جریان است و تند تند می روند و می ایند و ساندویچ همبرگر گاز می زنند و کیسه های میوه را از روی ترازو بر میدارند و از نانوایی نان تازه دو اتشه می خرند
این است زندگی
ادم ها می ایند و می روند و باز می ایند و می روند
تنها چیزی که ازازشان می ماند یادی است و خاطره ای
قدیم ترها خیال می کردم خیلی مهم باشد ادم چطور بمیرد و چندتا تاج گل برایش بیاورند و چند تا پرچم به دیوار بکوبند، چند نفر بیایند و چه جور بروند
اما حالا گمانم اگر در تنهایی یک گوشه و بی هیچ حضور خاصی می شود مرد . . .
بی بهانه
ساده
کوتاه