پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

هنوز در سفرم . . .


یحتمل امروز آخرین روزی باشد که می آیم اینجا.

مدتی بود که دنبال کار تازه می گشتم و شکر خدا بعد از چند مرحله مصاحبه و مراجعه سرانجام به نتیجه رسیده و قرار است از همین روزها کار جدید را شروع کنم . . .

یک سال و یک ماه پیش بیشتر نگذشته از زمانی که وارد این شرکت شدم. متاسفانه دایره ی امکانات و امتیازات شرکت دانه دانه کم شدند و تا جایی پیش رفت که حتا ایمیل و جیمیل و اینترنت با فیلتراسیون مضاعف روربرو شد و حتا تلفن ها هم قطع شدند. ساعت اضافه کاری حذف شد! درخواست های مرخصی با ممانعت روبرو میشدند و بر خلاف فعالیت شرکت که به حالت خواب فرو رفته بود و رکود و رخوت همچون آفت پایه های شرکت را می خورد و ریشه می زد، اما  فعالیت های بخش ما به صورت کاذب و غیر تولیدی به کار خود ادامه می داد.

فکر کنید شما گرافیست هستید و در شرکتی کار میکنید که هیچ کدام از طرح هایتان به مرحله چاپ نمیرسد، غالب اموری که به شما محول می شود از سر باد معده و به سبب ابتکارات مدیر واحد برای کار آفرینی و به قولی بی کار نماندن جماعت می باشد.

مثل این می ماند که ماما باشی و هر بار نوزاد را مرده به دنیا بیاوری...کاری که نتیجه ای ندارد! تمامی فرآیند کار انجام می شود اما نتیجه ای که از ان انتظار می رود حادث نمی شود. . .

شاید خنده دار باشد که بدانید تمام این مدت و این بی کاری ها را با همراه بردن لب تابمم و انجام کارهای پروژه ای وقت خالیم را پر میکردم اما برای کسی که کارش را دوست دارد اوضاع فرق می کند. این مزیت انجام کارهای این چونینی رنگ می بازد و می شود تخریب درونی. میشود کرم و رگ و پی و اعصابت را می جود

مثل ریسمانی که برای ایستادم به آن چنگ زده ای اما نیست . . . ریسمان بی جان و شل و فرسوده است!

حالا اما خوشحالم

خیلی خوشحالمم که به اینرسی مطلق آدمی زادگی مبنی بر سکون و یکجا ماندن فایق شدم و دارم می روم

مثل گونی که از ریشه درآمدهخ و در باد می رود . . .

مثل پستی که یکبار نوشتم برای بی سرزمین تر از باد و همه اش اشتیاق و حس خوشی از ادراک زندگی بود اما جماعتی از همان برای نکوهیدن بسیاری از چیزهایی که در کسبشان بسیار لذت برده بودم بهره گرفتند و آخرش هم نشد که رساله ی چهار من و نیمم را در وصف زندگی و یکتایی اش و لذت هایش بنویسم تا شاید جماعتی را متقاعد کنم که خوب است که مثلا کسی عادتش را مبنی بر خوابیدن فقط روی یک بالش بی خیال شود!

علی ای الحال!

عجالتا همه ی این ریسمان های دراز و کش دار سخن را بی خیال می شوم چون مثل کلاف هر چقدر بیشتر بکشمان بیشتر کش می آیند و به درازا می شکند و قایله پیدا میکنند

می خواستم از اینجا بنویسم. 

از تمام شدن اینجا و شروع شدن آنجا

از اینکه دلم می خواهد جایی کار کنم و به جای یک سال و یک ماه و دوسال و شش ماه هفت هشت ده سال سابقه پیدا کنم. دلم یک دفتر کار امن و سالم می خواهد

یک سال پیش از دست آدم های مریض فرار کردم و آمدم اینجا! اینجا اما آدم هایش مریض نیستند اما حود کار است که بیمار است . . .

قلبم صاف و سفید است و حس میکنم با انرژی می توانم همه کارهای دنیا را مغلوب کنم  به نظرم همین حس بزرگترین سرمایه ام است! بزرگترین دارایی ای که می تواند همه غول ها را به زانو در بیاورد . . .