ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
رفتیم کلینیک و مراتب ادراری برای ویزیت را سپری کردیم و منتظر نشستیم تا نوبت مان شود، خانم دکتر چمنی کسی بود که قرار بود تست را انجام بدهد و چقدر که حضور همدلانه ای داشت. بعد از گرفتن شرح حال و بررسی آزمایش های غربالکری و سونو گفت که تجویز من اصلا انجام این تست نیست و صرفا با سونوگرافی آنومالی قابل تشخیص است.
این اختلال در لوله های عصبی مغز نخاع رخ میدهد و اگر درست باشد، بررسی ستون فقرات کاملا نشان گر است و نیازی به انجام تست امینوسنتز که یک اقدام تهاجمی است نیست.
بعد از صحبت کردن با پزشک معالجم توافق بر انجام سونو شد و من چقدر که راضی تر بودم از این اتفاق.
مایع آمینیوتیک به سبب استرس این مدت کم شده بود و حرکات جنین محدودتر شده بود و انگار که جایش تنگ شده بود و من به وضوح این تفاوت را حس کردم.
خانم، بچه ی شما سالمه!
بعد از شنیدن این جمله به پهنای صورتم اشک ریختم چون نمی دانستم چطور شد که تو یکباره این همه برایم مهم شدی، شدی مهم ترین چیز دنیا و ناگهان مهم ترین کار برایم سلامتی تو شد
قرار شد هفتم ی هجدهم برای سونوگرافی آنومالی دوباره وقت بگیرم تا به روشنی مشخص شود که همه چیز خوب و مرتب پیش میرود.
این اولین بار بود که حس کردم بچه دارم
حس کردم تو فرزند من هستی
حس کردم من مادرت هستم
حس کردم هستی
و حس جذابی بود چون تا حالا شبیه یک شوخی و بازی همه چیز پیش رفته بود و انگار یکهو با این جمله ی دکتر، همه چیز رنگ دیگری گرفته بود و واقعی شده بود
خداروشکر خداروشکر خدارو شکرخداروشکر مامان پروانه


مرسی جان جان
اخ از اون لحظه و حس.. بعد خبر سلامتش.. دختر بودنش برای من قشنگ ترین و مهم ترین چیز دنیا بود..خداروشکر بابت خبر سلامتش..
الهی
مرسی جان دل
کاملا حس کردم حالتو
خداروشکر
چقد خوشحال شدم
تبریک میگم بهتون
مرسی عزیزم
خدا رو شکر کلی براتون دعا کردم
ان شاءالله که سلامت و لپ گلی به آغوش بگیرید
مرسی مهتاب جانم
بالاخره بعد اینکه هردفعه خبر ها رو خوندم و قلبم درد گرفت و بغض کردم و گریه کردم ، امروز با دیدن عنوان پست شما از شوق اشکم دراومد. من شما رو ندیدم. اما دو تا یبچه دارم و می دونم چی بهت گذشته. و معتقدم هر بچه ای که به دنیا میاد یعنی خدا هنوز به ما آدمها امیدواره. دلم پر از شادی شد. امیدوارم همیشه خنده و شادی فرزندت رو ببینی.
ای جان دل
ارزوی شادی و شادکامی میکنم برات
بی وقفه
خداروشکر فسقلی نصف عمرمون کردیا
تااااازه اینم نگفتم دکتر بهم گفت هفته بعد دوباره بیا که مطمعن شیم
خداروشکر که نی نی سالمه، امیدوارم این دوران رو در نهایت صحت و سلامت بگذرونید و نی نی با سلامتی کامل پا به این دنیا بگذاره
مرسی طلوع عزیز

خدا رو شکر
از دیروز به فکرت بودم. خوشحالم که کوچولوت سالمه
مرسی رعنا جان
پست قبل رو وقتی خوندم واقعا نمیدونستم چی برات بنویسم که آروم بشی اما حالا خدا رو صد هزار مرتبه شکر انشالله که در صحت و سلامت صد سال بمونید برای هم ، من باردار بودم احساس کردم بچه کم تکون میخوره هی یه چیز شیرین میخوردم به سمت چپ دراز میکشیدم اخرش دلم طاقت نیاورد به همسرم گفتم بریم دکتر، سر پاسداران همسرم پشت فرمون نصیحت وار بهم گفت چرا الکی برای هر چیزی استرس میگیری و .... یهو با یه بغض خیلی عجیب و از ته دل گفتم آخه خییییلی دوسش دارم
عزیززززم
چقدر قشنگ
آخه خیلیی دوستش دارم
جدی که بهترین و کافی ترین پاسخ رو دادی
بعد خوندن پست فقط تو دلم گفتم اخیشششش خدا رو شکرررر
جان دل
خدارو شکر.
تو پست قبلی تقریبا میدونستم که آمنیوسنتز کار اضافه ای هست ولی نگفتم. چون به هر حال متخصص زنان نیستم.
خدارو شکر بابت سلامت نی نی
مرسی حکیم بانو جانم


وای پروانه جان خیلی خیلی خوشحالم
لازم به گفتن نیست که بعد از خوندن پست قبلی، چقدر به فکرت بودم و چقدر از خدا خواستم که نی نی کوچولو سلامت باشه.
هر روز به وبلاگت سر زدم و الان که عنوان پست رو دیدم خیلی خیلی خوشحال شدم مامان رعنا خانوم. من همه اش فک می کنم که کوچولو دختره.
قربون شکلت مریم جان اما حتمال زیاد پسره
رعنا چقدر اسم قشنگیه اخه
بوس ب شما
چقدر استرس تحمل کردی باز خوبه که به خیر گذشته
اما خوب اعلام وجود کرد برات
استرس خیلی برای بدن خطرناکه
اره
وجودش واضح تر شد به قولت
تمام وجودم از شوق این خبر خوش لرزید خدا رو شکر خدا رو شکر خدا رو شکر همیشه شاد و سلامت و در کنار همدیگر باشید عزیزانم

مرسی سپیده جان
سلام مهربانو مادر خب خدا رو شکر
مرسی مهری جان
خدارا شکر .هزاران مرتبه.
ممنون الهه جان
برای من هم در حالی این اتفاق افتد که دوقلو باردار بودم و سوال تلخم این بود که اگر یکیشون مشکل داشته باشه باید چیکار کنیم و پاسخ تلختر این بود که با یک آمپول جنین مشکل دار را خلاص می کنیم و خودش ذره ذره از بین میره.
و خدا رو شکر هر دو سالم بودند، اما تا لحظه دریافت جواب و حتی همان لحظه که از آزمایشگاه تماس گرفتند تا زمان شنیدن جمله بچه ها هر دو سالمند استرسی رو تجربه کردم که به نظرم می تونست منجر به سقط بشه.
عزیزم
خداروشکر که دوقلوها سالمن
واقعا بزرگترین استرسه و خبر سلامتی بزرگترین هدیه جهان