پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم

خانوم کفش اسمش میشا ست


خوب خنده دار است اما من همیشه رابطه ی خاصی با کفش هایم دارم. رابطه ای مملو از قدر شناسی و مهربانی و در بعضی مواقع حس انتقام جویی و نفرت. کفش به عنوان یک نفربر بی زره همان چیزی است که نجاتت می دهد از کوفتگی و خستگی و اگر یار باشد و بار نشود پیاده روی شیرین و دلنشین می شود! اصلا پیاده روی چرا؟ کلا راه رفتن خوب است! تکان خوردن! زندگی کردن!

یکبار هم یادم هست چیزکی برای کفش های قهوه ای نوشته بودم، کفش های فوق العاده راحتی که مادر گلنار هبه داده بود به اینجانب و یک طوری پوشیدمش که تقریبا با سطح خیابان یکی شد و بعدش هم که ساناز مامان پست نامبرده را خوانده بود وقتی آمده بود ایران با هم رفتیم مرکز خرید ونک و برایم کفش خرید! کفش های مشکی و خوش ترکیبی که تا همین چند وقت پیش داشتمشان.

قصه ی من و کفش ها چیزی ورای این هاست. 

این را از سر خانوم کفش پشت پاپیونی فهمیدم. کفش های فوق العاده گرانی بود و خیلی هم با مزده بودند که از آقایی که همه کتانی هایم را ازش می خرم، خریده بودم. بر خلاف خیلی کفش های لوس و گران دیگر، خیلی بساز و خاکی بود. راحت می رفت تو ماشین لباسشویی و تمیز می آمد بیرون! پشتش هم روبان می خودر و یک پاپیون نمکی مشکی داشت! با همه نمک و ملاهتش سنگین و باوقار بود، قسمت جادویی اش که فکر کنم به همه ادم های ممکن نشان داده بودم همان تکه خزی بود که پشت پاشنه اش داشت تا یکهو خدایی نکرده پا را نزند!

یکبار با میل و اشتیاق داشتم از همین خانوم کفش برای همکارم حرف می زدم که چقدر ناراحتم که حالا کهنه شده و چند جایی اش هم پوسیده و یکهو خواستم خز پشتش را نشانش بدهم که دیدم می خواهد بزندم و بعدش فهمیدم که برایش گفته ام قبلا! خوب بعدش هم کلی خندیدم و آن وقت ها بود که اشراف بیشتری به شدت اسکولیتم در باب ایجاد رابطه ی خاص با کفش ها پیدا کردم.به هر حال!

کفش ها یک طوری مهربانند! برای آدم یک کاری انجام میدهند، یک خدماتی ارایه میدهند مهربانانه. البته آن قسم کفش های نالایق که کارشان غیر از زدن پای ادم نیست در این جرگه نمی گنجد. آن ها انتخاب خوبی برایتان نیستند! کلا با هم نمی سازید و کنار هم خوشحال و خوشبخت نمی شوید که هیچ هی دهن هم را سرویس می کنید و بهتر است هرچه زودتر بی خیال هم بشوید و راهتان را از هم جدا کنید.

تازه اخیرا در آخرین شاهکارم که دو تا جوراب ترمز دار خریده بودم و کلی با هم خوش بودیم و از مشخصاتشان یکی این بود که جوراب های عروسکی ای بودند که هر کاری می کردی از پایت در نمی امدند و دست تقدیر نگذاشت به حیاتشان ادامه دهند و از هر جفت یکی شان سولاخ شد و به دیار باقی پیوست. من هم هر کدام از لنگه ها را با آن یکی لنگه ی آن یکی جفت آشنا کردم و از قضا از هم خوششان آمد. کمی با هم تفاوت دارند اما مهم این است که خوب می دانند که برای هم یگانه اند و می خواهند با هم باشند و همه تلاششان را هم می کنند که با هم بمانند!

یکی شان کرم است و آن یکی آبی خیلی کم رنگ! دقت که کنی معلوم می شود یک رنگ نیستند اما با یک شور و حرارتی کنار هم باقی مانده اند و نه گم می شوند و نه قایم می شوند و نه حتا سولاخ!  شبیه این زوج هایی که هر دوشان ازدواج دومشان باشد. هر دو یک تجربه ی سخت را از سر گذرانده اند و حالا قدر هم را خوب می دانند.

حالا هر جا که می روم در معیت این زوج خوشبخت هستم و گاهی هم نشان دوستانم می دهمشان! آن وقت ها کلی ذوق م یکنند و گل از گلشان می شکفد!

بالاخره  امروز خاموم کفش پاپیونی را گذاشتم کنار!

و خدا می داند چه فکر ها که در سرم نگذشته از همین اتفاق برای اینکه دارم عادت دیرینه ام را برای پوشیدنشان کنار می گذارم! این اواخر وابستگی بینمان آنقدر افزایش پیدا کرده بود که همه لباس ها و ست ها را بر اساس پوشیدنش می چیدم.

و حالا امروز صبح بعد از هزار سال اولین روزی است که در جا کفشی را باز کرده ام و نگاهی خریدارانه به سر تا بالای اعضای کنفدراسیون انداخته ام و بعدش هم باز یک چیزی که یک ربطی به ساناز مامان داشت  انتخاب کردم

یک کفش کالج سفید کرم!


نظرات 11 + ارسال نظر
عابر سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 13:46

بامزه بود و جالب! اون جوراب بیوه ها رو بنداز تو وایتکس بلکه شبیه شدند . کفشدونیتون مستدام

همین طوری دوستشون می دارم

بینشان سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 14:37 http://histoire

سلام
خوبه که نوشتید !
و چقدر خوب و بامزه نوشتید!

امان از کفش بد

ممنون دوستم

تیلوتیلو سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 14:52 http://meslehichkass.blogsky.com/

فکر کردم من اینهمه با کفشهام حرف دارم
چه خوبه که هممون یه طوری شبیه و بسیار متفاوتیم


تضاد
کنارش
تشابه

نوا چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 07:51

کفشا عضو مهم خانواده هستند.خیلی مهم.من کفشام خیلی شخصیتهای خاصی هستند.حواسم بهشون هست .بعضیاشون واقعا مسئولیت پذیرن همه جوره تو هر موقعیتی میتونی بهشون اعتماد کنی همیشه هم سربلندهستند.ولی بعضیا ازاول تافته جدابافتن هرقدرهم زوربزنی بیاریشون توجمع باچهارتا ست دیگه معاشرت کنند همراهی کنند ولی باز نمیشه .همدل نیستن.فقط روزای خاص با چیتان پیتان همراهن.

اصلا انگار ادامه ی پست من بود
مممنون عزیزم

آبی چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 08:56

دیگه فقط همینمان مانده بود که تو مارا ببری در دنیای کفش و جوراب . آخه تو که اینقد تسلط بر کفش ها و جوراب ها و مافیها داری چطور اونشب کلاه رفت سرت و اون کفشهای پاشنه بلند کزایی رو توی عروسی پوشیدی که وقتی از خود بیخود میشی و تکانهای سختی میخوری، بیفتی و آن لنکه پای نازنین رو بشکنی بعدهم بری روی گچش طرحهای گل پیازی بکشی و وای خدا . . .
با همه ی اینا تو دختر خیلی در نوشتن محشری. قبلنم بهت گفتم، ظاهرن هم خوب نقاشی میکنی، هم خوب فیلمنامه مینویسی، هم خوب (نسبتا خوب) کفش و جوراب ست میکنی و هم دست و پا و سر و دل میشکنی.
حالا ببینیم چشمه یعدی هنر نمایی ت چی هست، خدا بخیر کنه !

\
کامنتت محشره و من باید خییللییی تشکر کنم ازت بابت نوشتنش
اون قسمت شکستن سر و دل رو میشه یکم روشن تر توضیح بدی بی زحمت؟
در مورد اون شبم یه قانونی هست که میگه تا کفش پاشنه بلند نپوشی به اندازه کافی شیک نیستی و من هیچچچ وقت عمرم نپوشیدم البته به خاطر ارتفاع خودمم بوده. خلاصه که اون شب من فقط می خواستم شیک باشم و مرتب و اگر چه ناراحت و الا بی جا کنم پاشنه ده سانتی بپوشم
به خدا

آبی چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 11:44

ای بابا، جواب روشنه، مگر خودت نبودی یه لنگه پا رو شکستی؟
حالا فعلن پای شکسته رو داشته باش تا بعد برسیم به دست و سر و دل. !

ناشناس چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 19:09

چند وقتیه که مخت شدید رد داده ... نگرانتم ... مراقب خودت باش خیلی

امیر شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 00:00

ناشناس احتمالا مخ خودت تاب برداشته... شما نگران نباش عزیزم دفعه ی بعد خواستی کامنت بزاری مختو بکار بنداز

مهم نیست . . . اما ممنون

غریبه شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 07:38

یک جفت کتانی خیلی گران تومنی خریدم خیلی سال پیش که بعد از آن دنیای کفش ها برای من هم معنی پیدا کرد. چون تازه فهمیدم عمری در خسران و بیخبری گذروندم! چه قدر کفش خوب خوب است ها! کفشی که به آدم اعتماد بنفس بدهد
من مهمترین و محکم ترین گامهایم را با همان کتانی های خارجکی گران تومنی برداشتم. هنوز دارمشان و کهنگی و سوراخش اصلا به چشمم نمی آید و باور کن هروقت قرار است تصمیم سختی بگیرم آنها را میپوشم! خیلی بهم اعتماد بنفس میدهند.
کامنت آبی من رو هم خندوند و کیفور شدم. مرسی آبی خوشمزه

ارهههه
واس قسمت اخر کامنتت
تو چقد خودت خوبی
واس قسمت اول کامنتت


دوستت می دارم قشنگ

غریبه شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 13:21

خداروشکر من اضافه وزن دارم هنوز وگرنه با این قلب هایی که گذاشتی الآن از اتمسفر زمین خارج شده بودم
تو عزیزی پلاله
خیلی عزیز

ای قربونت برم من خودت عزیزی

مانیا چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 13:19

کاش عکس خانوم میشا را میذاشتی راضی:

کهنه شده عزیزم
https://www.google.com/imgres?imgurl=http%3A%2F%2Fd2ob0iztsaxy5v.cloudfront.net%2Fproduct%2F138604%2F1386045830_exlg.jpg&imgrefurl=http%3A%2F%2Fwww.schuh.co.uk%2Fbrands%2Fugg-australia%2F&docid=FJKKbXdUlwx_pM&tbnid=U7bVN4CqCE8PZM%3A&w=450&h=450&safe=off&bih=955&biw=1920&ved=0ahUKEwi0kq3-_6TOAhWoA5oKHaU-DHEQMwgxKBMwEw&iact=mrc&uact=8
چیزی شبیه این

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد