ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خیلی خنده دار است که که هشت تا بسته دستمال کاغذی و 12 رول دستمال توالت خریده ام، چون از داشتن دستمال در گنجه احساس امنیت می کنم.
شاید به خاطر ین است که دستمال فرتی تمام می شود و وقتی دستمال نباشد ممکن است خیلی سخت باشد، وقتی دست دراز می کنی تا یک ورق دستمال برداری و آدامست را که به اجزای سازنده اش تجزیه شده را بیندازی داخل سطل آشغال و همان وقت می بینی، نع! جعبه خالیست و حتا احتمال وجود یک برگ ته جعبه چسبیده به جعبه را هم چک میکنی اما نه! هیچ امیدی نیست. باید از جایت بلند شوی و در بلندترین راه پیمایی ممکن تا خود سطل زباله طی طریق کنی.
ممکن است مثل جعبه ی پنبه که از پنبه خالی شد دستمال هم تمام شود و وقتی داری ریمل می زنی یک تکه اش بریزد زیر چشمت و وای از روزی که دستمال تمام شده باشد. آن وقت باید با تف و یا شاید هم با آب صورتت را پاک کنی و خدا می داند با دستمال چقدر راحت تر است.
اصلا چرا راه دور بروم شما سر نهار می بینی دستمال کاغذی تمام شده! سالاد انباشته از سس آبلیمو و هزار جزیره است و خورشت هم کلی آبدار است. شما محاسبه کنید با چه حجم و درصدی از پوشانندگی هر قاشق می شود این غذا را به پایان رساند در حالی که رودی از کنار لبتان جاری نشود و یا نه اصلا شما خیلی شیک هستید و نخود فرنگی را با هم با چنگال می خورید. چقدر این احتمال وجود دارد که کنج لب هایتان آغشته به روغن غذا نشود و ردی سرخ روی گوشه صورتتان بماند. خوب با گوشه ی آستین که نمی شود همه مشکلات را حل کرد، (گوشه ی استین به صورت تخصصی برای بالا کشیدن مفتان است و بهتر است با جاهای دیگر قاطی اش نکنید)
خلاصه دستمال که تمام شود انگار کن که فاجعه ای رخ داده( البته در خانه ای که فاصله ای وجود دارد بین تمام شدن و شروع دوباره)
این است که حالا که اینجا در آشپسخانه نشسته ام و شیر قهوه ی غلیظم را مزه می کنم (که از آخرین تتمه ی قهوه درست شده) و می دانم که در کابینت زیر کانتر مقادیر متنهابهی دستمال کاغذی آرمیده که مراتب امتنان آرامشم را فراهم می نماید.(یک بار آمدم پرده را بکشم کنار ها! از قضا خانوم همسایه هم آمده با اشتیاق و ظرافت مشغول آب دادن گل های باغچه است و از وقتی من نیت کردم بنویسم همین یک تکه ی جلوی پنجره ی من را آب داده و جم نمی خورد، خیر سرم آمدم سیگاری آتش بزنم و قهوه ام را قلوپ قلوپ سر بکشم . . . )
علاوه بر دستمال کاغذی که وجودش باعث آرامش قلبی است (کیفیت ورق ها و نرم بودنشان هم در کفیت این آرامش دخیل هستند و مثلا اگر از آن ورق نازک ها باشند مثل آرامش کاذب می مانند و اگر از این سه لاهای نرمولی باشند آدم دلش قرصتر می شود).
البته وجود سیب زمینی نیز می تواند اعماق قلب آدم را گرم کند.
از روزی که لاله فرمول جادویی سیب زمینی تنوری با ماکروفر را یادم داد (حالا می نویسم برایتان) (خانم همسایه بالاخره پشتش را کردبه من) یک حسی شبیه به اینکه از گرسنگی نخواهم مرد نسبت به سیب زمینی دارم، این حس چیزی ست شبیه بیسکوییت کنار رختخواب وقتی زلزله بیاید. خوراک راحت و سریعی است و بسیار مهم تر اینکه خوش مزه هم هست.
البته من در خانه ای بزرگ شده ام که هیچ وقت برنج تمام نمیشد بلکه تابستان ها مادرم کیسه های برنج را در آفتاب پهن می کرد که جوجو نزنند، هیچ ذهنیتی هم نسبت به تمام شدن برنج ندارم و شاید اگر هفته ای چند وعده آشپزی می کردم ده کلیو برنج برای شش ماه کم می آمد اما فی الحال برنج چیزی ست که مثل نفت است، همیشه هست! برکت می کند گمانم! (در خانه ی بچه گی هایم خیلی چیزهای دیگر تمام میشد ولی برنج تنها چیزی بودکه مثل ته نداشت)
علاوه بر دستمال کاغذی اعم از پاکتی و رولی و سیب زمینی چیز دیگری که باید در خانه باشد و حضورش احساس امنیت می دهد شیر کم چرب است. شاید که خیلی اوقات تتمه اش ترش می شود اما اگر نباشد جنسم جور نیست.
چند تا چیز دیگر هم در لیست آرامش دهنده ها هست که مهم ترینشان چیزی است که توصیه می کنم حتما بخرید و در همه جا هم یافت میشود.
ترکیبی جادویی از نخود فرنگی و هویج و ذرت! این ترکیب به صورت فله ای عرضه می شود و می توانید یک عالمه اش را بخرید و فریز کنید! (فله ای اش خیلی به صرفه تر است گمانم کیلویی 7 تومان) این ترکیب خوشگل کننده و خوشمزه کننده و متنوع کننده است! استامبولی را به پلو یونانی بدل نموده و سالاد کاهو را در کسری از ثانیه به سالاد چوسان فسان (فقط یادتان باشد قبل از اینکه ترکیب را بریزید داخل سالاد یک دقیقه در ماکروفر بپزید) بدل می نماید. در ماکارونی شور و هیجان را همراه دارد و لازانیا را ژیگولی می کند و در جادویی ترین حالت می تواند با تکه های مرغ و سس رب گوجه خورشت کاری را برایتان بسازد و همه این ها انجام می شود به محض اینکه نیت کنید!(یاد کتاب دینی مان می افتم که از نشانه قدرت الهی می گفت که یدقدرت الهی می گوید شو و طرف هم میشود)
پ.ن:
1-دستور پخت سیب زمینی تنوری: سیب زمینی را با پوست (حتما با پوست باشد) می شورید و گنده گنده خلال می کنید، انواع سس های خوش مزه و باب میلتان را می تپانید رویش (توصیه میکنم حتما از سس باربکیوی کاله استفاده بکنید و همچنین از سس کنجد عقاب استفاده نکیند) بعد هم نمک اودیه و بعد حسابی همش بزنید و ده دقیقه بگذاریدش داخل ماکروفر! و تمام! شما یک چیز باحال و خوش مزه پخته اید! در ادامه به دستور فوق دستی برده و ویراشش کرده ام به این ترتیب که بعد از پختیده شدن یک مشت پنیر پیتزا هم بریزید روی سیب زمینی ها و ده دقیقه هم گریلش کنید!
2- این پست دیشب نوشته شده و چون اینترنت یکهو قطع شده فردا صبح به ثبت رسیده می باشد!
3- دلم یک آرامش مجسم را بیشتر می خواهد البته
4- الهی قربون اونی که زنگ می زنه غلط املایی های منو می گیره برم من :)))
5- دلم پستش می آید همه را نصفه یادم می رود از بس کاهلی می کنم . . .
چقدر چیزای آرامش دهنده ی آدمها با هم فرق داره
ولی دیدم چقدر خودمون راوابسته میکنیم به چیزای اطرافمون
من یه بار نوشتم در حالتی از زندگیم که می تونم شب هر جا بمونم
حالا شما محساسبه کن درصد وابستگی به اطراف و اینا رو
اقا هی دارم درصد وابستگیم را به چیزای اطرافم تخمین میزنم
از صبح هرچی میاد دستم وابستگی بهش را ذهنی جساب میکنم
غلط های املایی شما حکم امضای این وبلاگ را داره و من عاشقشونم چرا که یک مزه خوبی به نوشته هات می دهند!
مثل سس باربیکیو می مونه. خوبه که زیادی هم نمی زنی که غذا از مزه اصلی اش فاصله بگیره.
قربونت برم من کامشین مهربونم
من که عاشقققق سس باربکیو ام
یعنی آرامش که سهله
عرفان گرفتم من !!!
پاشم برم دو رکعت نماز سیب زمینی قربه الی ماکرو بخونم
سس باربکیو یادت نره ها
به فلک الافلاک میرسی یعنی
وای نگو نگو نگو دیگه از ... سیب زمینی ! که من سال هاست صداش می کنم امنیت ! و دور و بری ها می دونن وقتی می گم امنیت ندارم یعنی سیب زمینی جان جانم موجود نیست !

تازه من کیسه پخت سیب زمینی تو مایکروفر رو کشف کردم مدتیه . سیب زمینی رو با پوست می گذارم توی کیسه و سر 6 دقیقه معجزه می کنه . بعد با چاقو از وسط یه برش می دم و بعد خیلی کم کره به دیواره های داخلی سیب زمینی می زنم که چون داغه سریع آب می شه . بعد فلفل دلمه ای و قارچ و کالباس و هر چی مخلفات باشه می تپونم تو دلش و بعد کمی پنیر پیتزا و یام یامی ! در کشورهای دیگر ، ایشان را big potato می نامند البته !
اما وابستگی من به جز سیب زمینی ، به چای هستش و کمتر قهوه . روزی حداقل 16 . 17 ماگ چای می خورم ! تازه فقط تلخ . کلا می تونم روزها و ماه ها و سال ها فقط با وجود سیب زمینی و چای زنده بمونم و ایضا سیگار !
شاد باشی جانم
وای مریمی
فرمول دوم حیات با سیب زمین رو یادم دادای
دقیقا دیروز تو اینستاگرام یه کلیپ دیدم با یه همچنی ترکیبی
اون بعد از تپوندن اون مواد بازم گریلش میکرد البته
توى خونه بچگى هاى من هیچوقت آرد و شیر و ماست تموم نمى شد
وای یعنی همیشه کیک میشد پختتت
دغدغه مون راجع به دستمال توالت و دستمال کاغذی مشابهه!
منم با اینکه هنوز نصف بسته ی ١٠ تایی دستمال توالت مصرف نشدن، امروز یک پک ٢٠ تاییش رو خریدم!
اینجا ما توی دستشویی آب نداریم و از دستمال مرطوب استفاده میکنیم. این رو همیشه ٢ بسته ٤٨ ورقی رزرو دارم
کلا استرس دستمال دارم
اوه اوه
توالت بی آب
یعنی کابووووس
سلام پروانه ی عزیز.
من از خواننده های قدیمیه شما هستم، بیشتر از دوسال بود که نوشته هات رو نخونده بودم، امشب یکهو یاد مارگزیده افتادم و آدرس وبلاگت رو سرچ کردم و شروع کردم به خوندن....تو عالی شدی پر از انرژی مثبت، خیلی خوشحالم که اینجا رو شاد احساس کردم، امیدوارم همیشه سبز باشی دختر ...
ای جونم





مررررسی دوست خاموش و عزیزم
خیلی خوشمزه و دوست داشتنی بود این نوشته. در حدی که یادداشت برداشتم. مرسی
لایک
من کلا معتاد به سلولوزی ها هستم! همه شونو دوست دارم!
البته می گم بعد همچین بعدِ بعدم نیستا! اصلا فکر کنم به اینا هم در همون سطح معتاد باشم!طوری که همسر بارها اشاره کرده اگه جا داشت برات بشکه ای کرم می خریدم!
بعد از اونا کرم ها و لوسیون ها و عطرها خیلی مهمند!
کرم عالیه
قوطی قوطی
رنگ رنگ
بو به بو
اصلا دیونه میشییییی باعهاشون
پروانه جان من چطوری میتونم به شما پیغامخصوصی بدم ؟
عزیز دلکم بهت پیام می دم
گواینکه فقط می تونم باهات حرف بزنم چون مورد مناسبی برای معرفی نمی شناسم
پروانههههه قارچ و ذرت و فلفل دلمه جا موند
ما دقیقا همین سیب زمینی تنوری رو هی زنگ میزنیم پدر خوب بغل دستی بیاره برامون
من استرس دستکش یه بار مصرف دارم بیشتر.
پدر خوب تو کار گر شمالی؟
سرکوچه ما یه دونه پسره خوب زده
به خدا
دستمال کاغذی خیلی مهمه خیلی .چندبارسعی کنم صرفه جویی کنم نمیشه.
سیب زمینی عزیزجانه والبته تخم مرغ .بعد من فوبیای تموم شدن نمک وآرد هم دارم.همسرم حساسیت زیادی نسبت به کیسه زباله زرد پیام دارن.چون هرمارک ومدل دیگه کیسه ای تهش پاره میشه ونشت شیرابه پیش میاد.
کلا بااین مطلب شما دارم فکر میکنم بیشتر حساسیت های ما خوراکیه.انگارسابقه قحطی داشتیم.
خوب نمک خیلییییییییییییییییی طول می کشه تموم شه
این اعتماد کاذب می ده به ادم
عزیزم
بدون چایی من میمیرم. چای قند پهلو. هیچی جای قند نمیگیره. و خط چشمم. حتی اگه آینه ای نباشه
امروز حتما سیب زمینی رو امتحان میکنم
عزیزم
چای و قوه هم برای منم همین طورن
سلام پروانه جان خوبی؟ من خواننده قدیمی و اکثرا خاموشت هستم
خیلی نوشته هاتو دوس دارم و خودتو
شمارتو داشتم ولی گوشیم ویروسی شد و مجبور شدم ریست کنم همه شماره هام پرید
تو فیس بوک با هم دوستیم
سلام مرضیه جون



خیلی هم لطف داری
من یادم نیست کدومه شماره ت والا برات شماره مو می زاشتم باز
پروانه جان اشکالی نداره ازت ممنونم . دارم تلاش میکنم برای حل مشکل .
سلامت باشی عزیزکم