پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

آبزرور


پرده اول: خود ویران گری

راستش یکجا نشینی هیچ با سبک و سیاق زندگی من جور در نمی آید. این منی که از صبح تا شب لم بدهد و هیچ کاری نکند به یقین من نیستم ؛ کسی را نبیند ، جیغ نزدند و نپرد تو هوا ! این پایی که شکسته یک پای خودم بودن را از من گرفته و زوری زوری حولم می دهد که یکی دیگر بشوم.

من یک خر واقعی بود که از سواری دادن خسته نمی شد و گاهی به مسافرانش می کفت هی فولانی! خوشحالم که حالا که با هم هستیم گپ دوستانه ای هم بزنیم و معاشرت کنیم. بعدش هم تا جایی که می توانست سعی می کرد چیزی از کسی نخواهد و تا جایی که می توانست هم تلاش میکرد هر کاری از دستش بر می آید برای همه انجام دهد.  قاعدتا انجام  همه ی کارهایش هم با خودش  بودو سخت میشد و یا اصلا نمیشد که بنشیند و بگوید هی فولانی! میشه لطفا یک لیوان به من بدهید؟ خیلی تشنه ام!

حالا نه اینکه از این اتفاقات خوشحال و راضی باشم ها! اما برایم یک طورهایی تازه است که خودم را مجبور می کنم یا در واقع چاره ی دیگری غیر از کمک خواستن ندارم.

انگار با چشم خودم می بینم که ناخوداآگاهم شکست می خورد و من از این سبب ناراحت که  نمی شوم هیچ، برایم جالب هم هست.

مثلا دیرورز که رفته بودم خانه ی حاج آقا و حاج خانوم، با یک حساب سرانگشتی دیدم بروم حمام بهتر است تا تنها در خانه بروم. بعدش هم که حس کردم (من یک سری دریافت های حسی مربوط به خودم دارم که ممکن است هیچ کس دیگری درک نکند اما بارها و بارها ثابت شده که این دریافت های اولیه با واقعیت  فاصله ی بسیار کمی دارند) خلاصه حس کردم حاج خانوم زیاد هم مایل نیست آنجا بروم حمام اما خوب اهمیت ندادم و رفتم دوش گرفتم و هر چقدر هم اصرار کرد که بیایم پشتت را کیسه بکشم گفتم نه !ممنون نمی خواهد. البته نه اینکه از روی لعامت و بدجنسی باشد و یا مشنگی که نفهمم کیسه کشیدن چه حالی می دهد، من از بچگی همین طور بوده ام و  رویم نمی شود در این موقعیت قرار بگیرم. یک طورهایی وا ندادم و بعدش خوشم آمده بود که کار خودم را کرده ام. البته بعدش هم گربه شور کردم و ار ترس خیس شدن و نم برداشتن گچ آمدم بیرون که عصا از دستم در رفت و کم مانده بود که پخش و پلا بشوم که دست گرفتم به دیوارهای توالت و از قضا جان سالم به در بردم. بعدش هم که پیچ تنظیم اندازه ی عصا در آمد و وقتی دیگر قابل استفاده نبود و حاج خانوم هم داشت نماز می خواند حاج آقا به دادم رسید و دست انداختم گردنش و پله ی حمام دستشویی را پیمودم و بعدش هم بی عصا پخش زمین شدم و لنگ و پاچه ام در هوا معلق بود و حوله ی تنی امداد کافی برای پوشاندن آنچه می خواستم را نمی دادم حس کردم باز هم آن اتفاق افتاد , 

 شاید اگر هر آدم دیگری بود کلی حرص می خورد و زار می زد و غصه می خورد که دارد از هنجار ها و آرمان های زندگی اش فاصله می کیرد و این شرایط باعث شده اتفاقاتی بیفتد که در حالت عادی جاری نمی شد.

اما  اینجا اعتراف میکنم به بسیاری از شرایط و اتفاقات به چشم راه های و فرصت های جدید نگاه می کنم و اذیت نمی شوم ک هچ از بعضی ها استقبال هم می کنم

مثلا من پیش تر ها عادت به روسری نداشتم و  با حفظ پوشش متناسب و معقول روسری نمی گذاشتم تا یک پای کسی در زندگیم باز شد و حجاب اجباری شد. بعدش هم خواهرانم هم که شبیه من بودند به تبعیت از شرایط موجود رفتند زیر بیرق من و کلهم خانواده طوری شد که همه جلو دادماد ها روسری داشتند. بعدش آن شخص ملعون رفت دنبال بازی خودش اما خوب ما تو رودروایسی خودمان و بقیه دیگر روسری را گذاشتیم که گذاشتیم. روزهای اول که هنوز عصا نداشتم و یک ساپورت مشکی هم از تتمه ی لباس مهمانی تنم بود دیدم سختم است و روسری را برداشتم. بعدش هم که دیگر عادی شده بود و لازم نبود توضیح بدهی! یعنی قسمت سختش به راحتی گذشت!

پرده دوم: بیماری

1- خوب از آنجا که شکستگی ممکن هر جایی باشد و بنا به مختصات و جزییاتش ممکن است متفاوت باشد  نمی شود یک قانون کلی وجود داشته باشد که دباره آن حرف بزنیم اما شاید درباره گچ گرفتن مشترک باشد. 

مساله ی من درد نیست، یعنی فقط همان هفته ی اول بود و بعدش درد کاهش یافت و تقریبا به صفر رسید (در اغلب شکستگی هایی که استخوان جابه جا نشود و روند بهبودی آغاز شود وجود درد غیر عادی است) اما ماجرا کلافه گی است و خارش است. نمی توانم راه بروم و روی یک پای سالم که از قضا پای چپم هم هست حفظ تعادل کار بسیار دشواری است . 

-کلا دو مدل عصا داریم یکی زیر بغل که بلندتر است و می رود ریز بغل و ایستادن را راحت می کند اما راه رفتن با آن سخت است و یک مدل هم که می رود زیر ساعد و با فشار دست روی عصا جابه جا می شوی. این مدل اگر چه زحمت و درد بیشتری دارد اما راه انعطاف بیشتری دارد (مال من هم این دومی است)

-وقتی هم که زیاد راه بروی کف دست هایت ملتهب و دردناک می شود ، (بهترین حالت ممکن این است که زیاد راه نروید در این حال)

2- خارش درد سر بزرگ دیگر است که گاهی باعث می شود شب خوابتان نبرد، سشوار سرد در این موقعیت راه حل خوبی است اما راه پیشگیرانه این است که نگذارید داخل گچ خیس و مرطوب شود. این رطوبت به سهولت بلای جانتان خواهد شد. گاهی هم می شود از میل بافتنی و سیخ کباب کمک بگیرید

3-قصه ی بعدی افزایش وزن است. بیخودی خوراکی پرکالری و چرب و چیلی نخورید. بهترین تغذیه برای شما یک رژیم با لبنیات کم چرب و حبوبات و میوه و سبزی است. هیچ کجا و هیچ منبع موثقی تایید نکرده که کله پاچه مشکلی را حل کند! همین که مواد مضر را حذف کنید کمک بزرگی کرده اید (شکر، گوشت قرمز،شکلات، روغن های چرب و شیر چرب، دارهای ضد درد، سیگار)

4- چندتا نکته دیگر هم هست که بگویم بهتر است. پایم را نباید زمین بگذارم چون علاوه بر تورم شدید احتمال ایجاد مردگی لای استخوان و جوش نخوردنش را سبب می شود!

پرده سوم:آبزرور

یک وقتی بود خواهر لاله یک سریالی دیده بود و تعریف میکرد که یکی از شخصیت هایش موجودی است که همه چیز را مشاهده می کند، اما کاریانجام نمی دهد که اسمش ابزرور بود

حالا در این مدت دو هفته ای یک همچین تجربه ای داشتم. خوب آدم همیشه از دور در جریان زندگی خواهرش هست اما اینکه چند روز دقیقا وسط همان زندگی باشی خیلی دید متفاوت است. 

خوب آدم ها همیشه شکل زندگی خودشان را خودشان انتخاب می کنند که چطور و چگونه باشند اما بودن در وسط زندگی های مختلف این شانس را به آدم می دهد که آبزرور باشد، بی آنکه حرفی بزند و کاری کند می تواند در جریان یک زندگی قرار بگیرد که به نظرم خیلی هم شبیه یک فیلم است. از آن فیلم های یواش ژانر اصغر فرهادی که هر چقدر بیشتر دقت کی جزییات ظریف و باحال تری را کشف می کنی . 

نتیجه ی اخلاقی همه این مشاهدات هم گفتگوست. هر کجا کلمات در هوا جریان دارند و رد و بدل می شوند همه چیز رو به بهبود است (حتا اگر کدورتی وجود داشته باشد) حرف زدن مثل نفس کشیدن می ماند.یاد دیالوگ مرحوم خسرو شکیبایی می افتم در خانه ی سبز . . . با من حرف بزن ، حرف سرچشمه ی زلال محبت بین آدم هاست . . .


و من الله توفیق

تا یک ماه جاری هی از این پستای  درازززز می نویسم یعنی؟


نظرات 26 + ارسال نظر
آنا پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1394 ساعت 13:42 http://aamiin.blogsky.com

برداشتید از متن یا خودش به هم ریخته؟!

ناقصه

نسیم پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1394 ساعت 15:22

پروانه جان متن ناقص ارسال شده

اره این قرار بود کامل شه خودش پریده اومده بالا

سرن شنبه 26 دی‌ماه سال 1394 ساعت 02:46 http://serendarsokoot.blogsky.com/

چه خوب که قراره تا یک ماه آینده از این پست های طول و دراز بذاری.

عزیززززکم
خوبی مامانی؟کنسچه ی من خوبه؟

Gholi شنبه 26 دی‌ماه سال 1394 ساعت 03:51

خیلی خوب دوست، مدام بنویس، بلند بنویس

مهسا شنبه 26 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:12

ای جانم. چه جالب نوشتی.... به امید خدا این روزهایت به شادی و خیر تموم بشه... و از دوست جدیدت .... گچ عزیز.... به سلامتی خداحافظی کنی.... خدا خواهرهایت را برایت حفظ کند.....
خدا رو شکر که خواهر داری.... خواهر نعمت خیلی بزرگیه....

عزیزم
واقعا راست می گی
بهترین های من هستن

ح مثل ... شنبه 26 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:19

سلام پروانه جون خوبی . انشالله که بهتری . خوبه که با شرایطت به این قشنگی کنار اومدی. تو خیلی قوی هستی . ولی کاش اساسا خونه حاج خانم حمام نمی رفتی به هرحال تو خونه خودت راحتتری . میتونستی سختی کار حمام رو چندین درجه کمترکنی . رودروایسی خیلی چیزا هم برات پیش نمیومد . بهرحال ایناهمش تجربه ست . خدا کنه زود زود خوب بشی قربونت. خیل مواظب خودت باش نیافتی بدتر بشی .

سلام عزیزم
خوب هر چقدر با حاج خانوم دردسر دارم کنار پدرم خوبه حالم
به خاطر اونه که میرم والا برای دیدن حاج خانوم که . . .
همه چی داره آسون تر میشه عزیزم

نوا شنبه 26 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:51

تو حرف نداری دختر

سهیلا شنبه 26 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:12 http://nanehadi.blogsky.com

چه پست خوبی.دلواپست بودیم.حالا که آبزور شدی ما رو هم شریک کن

حتمااا

مهدیه شنبه 26 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:52

پروانه جان سلام
من خیلییی وقته که وبلاگ رو میخونم اما خاموش ....دیگه الان روشن شدم ،امیدوارم پات به زودی خیب بشه،کلا شکستگی خیلی سخته،بهترین چیز برای اینکه زمانت بگذره کتاب خونده ی،من کتاب یادت نرود که از یاسمن خلیلی فرد رو پیشنهاد
میکنم خانم هنرمند خوش سلیقه

مرسی مهدیه جان
فعلا که به شدت درگیر سریال breaking bad هستم
عنوان کتاب همینه؟
یادت نرود

مهدیه شنبه 26 دی‌ماه سال 1394 ساعت 13:49

عنوان کتاب : یادت نرود که
نشر چشمه
نویسنده: یاسمن خلیلی فرد

مرسیییی عزیزم

مژگان یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:19

پروانه جون، امروز توی مسیر رسیدن به اداره یادت افتاده بودم. خدا رو شکر که داری با شرایط کنار میایی. موفق و پرانرژی باشی

بهار شیراز یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:26 http://baharammm.blogsky.com/

خیلی جالب نوشتی پروانه جان ....
این که از نزدیک شاهد یه زندگی باشی و سکوت کنی ...مثل اینه که رفتی سینمای واقعی
کارت قشنگه که جنبه های مثبت اتفاقات رو می بینی ...

سین یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1394 ساعت 22:36

پروانه جان
از اون روزی که خبر شکستن پاتو گذاشتی هی میخواستم یه چیزیو یاداوری کنم و خوب مرتب فراموش میکردم! البته احتمال زیاد خودت میدونی، اما گفتنش ضرر نداره :)
عزیزم آزمایش ویتامین دی دادی؟ اینکه اینقدر الکی پات شکسته میتونه هشداری باشه برای کمبود شدید ویتامین دی، که خوب اغلب افراد، به خصوص خانومای ایرانی این مشکل رو دارن.
امیدوارم خیلی زود بهتر بشی دختر گل :*

ممنون عزیزم
در واقع یک ماه پیش ازمایش چکاپ دادم
مشکلی نبود خداروشکر

حسابدار خسته دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1394 ساعت 00:53

رفیق جانم سلام
اولن ما کی باشیم که بخواهیم سایه داشته باشیم که ان سایه بخواهد سنگین باشد! این حرفها به ما و سایه مان نمی خورد, بعله.
دومن چه بهتر از این که یکماه وقت داریم تا بیشتر حزتان( همینجوری می نویسند دیگرانشاا...) را ببریم, والا.
هر روز بهتر باشی
یا علی

عزیز دلمی

اسکارلت سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:23

وایی خارش موقع شکستگی رو نگو که وحشتناکه.میفهممتمن هی میگفتم بخارونید ولی دستشون که نمیرسید برام از روی گچ میخاروندن که حسش القا بشهمن همچین موجودیم

دقیقا از صدای خاروندن روی گچ هم راضی میشم من

کامشین سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1394 ساعت 21:17 http://kamsin.blog.ir

پروانه جون روی گچت از همون نقاشی خوشگلا بکش عکس اش را بگذار اینجا

متاسفانه جنسش گچ نیست
متخلخله
فایبرگلاس
نمیشه نقاشی کشید
سعیمو کردم

الهام سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1394 ساعت 23:14

سلام،پروانه عزیز امیدوارم خیلی زود همه چیز رو به راه بشه،براتون سلامتی آرزو میکنم
بعد از روز های سخت گشایش و خوشی منتظر ماست

ممنون الهام جان

بچه های باشگاه بدنسازی چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:29

چطوری چلاق؟

ارزوی سلامتی برای شما

راستی شب جمعه با بچه ها ngo داریم تو اینستاگرام دوس

داشتی بیا بهت بخندیم!


تو هنوز آدم نشدی؟>
بده آدرس اینستاگراتمتو

بچه های باشگاه بدنسازی پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 10:36

نه فعلا میخوام فرشته بمونم!

bachehayebashgahebadansazi

فارسی هم بنویسی میاد

یادت نره ها حتما بیا

سهیلا جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 10:54 http://nanehadi.blogsky.com

پس قرار بود زیاد بنویسی.چی شد ابزرور؟

خوب مینویسم

پرژین جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 19:51

چقدر عالى همه جوانب رو توضیح دادى.اون خارش خیلى اذیت مى کنه.
ارزوى بهبود دارم براتون

ممنون عززززیزم

جواهربازار یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 11:34 http://bazarjavaher.rozblog.com/

خدا همه مریضها رو شفا بده ان شاء الله.

تو یه برنامه ای دیدم که یکی که از سرطان نجات پیدا کرده بود میگفت که بیماران مبتلا به سرطان خیلی عرفانی میشن و اگه زنده بمونن تبدیل به انسانهایی میشن با درجه خلوص بالا.

فکر کنم حق داشته. الان یه شکستگی اینهمه اثرات داشته در بینش بیشتر شما در زندگی و دور و برتان.
انگار آدم وقتی خدای نکرده دچار مریضی یا مشکلی میشه که باعث میشه بیشتر متوجه نعمت سلامتی خودش بشه، دیدش بازتر میشه و به خدا نزدیکتر.

باشد که بعد از بهبودی نیز آبزرور باشید و حتی آبزرورتر.


آمین

ساناز یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 13:21

آخ جون چه پست مفصلی. اونم تو روزایی که هیچ کس حوصله حرف زدن نداره. خیلی چسبید

چ خوب

narges دوشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 21:11

سلام پروانه جان

امیدوارم بهتر شده باشی‌. راستش من یک بار دیگه هم برای اسم کوچولوی که توی راه دارم مزاحمت شدم. الان معلوم شده بچّم پسر و یه لیست ۷تائی‌ از اسم‌ها دارم..می‌خواسم بپرسم می‌شه از خواننده‌هات بخوای که اگه عیبی یا نکته‌ای تون هرکدوم این اسما میبینن به ما بگن. و البته که اگه نظر خودت را هم بدونم عالی‌ هست. اسم‌ها اینا هستن:

پارسا (پرهیزکار)

پوریا (بسیار دارنده، پسر اریایی)

شایان

نیکان

سپهر (آسمان ، جهان)

بردیا (بلندمرتبه)

رایان (راهنما، اندیشمند)

ببخشید طولانی شد

سلام
من یه دوست باردار دارم که نی نی شم پسره
میگه رایان اسم خوبیه و بین المللی هم هست
ولی بدیش اینه که خیلی زیاده
سپهرو خیلیییی دوست دارم. نیکانم قشنگه
شایان رو دوست نمی دارم
پوریا هم نه. پور تو خیلی از زبونا معنیش خوب نیس

narges سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 21:33

ممنون پروانه جان

آره رایان توی انگلیسی‌ هم معنی‌ داره ولی‌ من نگرانم که توی ایران با کلمه "رایانه" مسخره کنن بخصوص وقتی‌ اسمو فامیل را دنبال هم میگن. راستش من بیشتره ۶ساله که ایران نیستم و واقعا نمی‌دونم فراوانی‌ اسم‌ها چجوریه الان. هرچند اینقد آپشن هائی که هم انگلیسیش و هم فارسیش تلفظ و معنی‌ خوبی داشته باشه کم پیدا کردم که به این نتیجه رسیدم بی‌خیال فراوانی‌ بشم . انگار شایان را فقط خودم دوس دارم. وقتی‌ میگم شایانم یه حس شیرینی‌ توی قلبم میاره

عزیززززم
شایان خیلی هم خوبه


مثل شیرینی و مرباااا
رایان رو والا من تا حالا ندیدم مسخره کنن اما خوب ما مستعیدیم همه کار بر میاددددد

دل آرام شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 15:16 http://mrs-delaram.blogsky.com/

خدا رو شکر کن به پلاتین نکشید:)
من تصادف کردم. پام شکست. دو بار جراحی و پلاتین
خیلی درد کشیدم. خیلی

عزیزم
طفلک

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد