پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم

هجدهم فروردین هزار و سیصد و هشتاد و شش


بیمارستان ها یکسره تعطیلند،حالش خوش نیست،از فولان دکتر وقت می گیریم،تا بعد از عید نمی آید،رفته تعطیلات،رفته خارج تا بعد از عید،تا بعد از سیزده،بیمارستان های دولتی هستند و خودشان،تنش تب دار است . . .

می رود،و هیچ وقت بر نمیگردد


می ترسم که فردا شود

میترسم دوباره هجدهم فروردین بشود و هشت سال بشود... هشت سال خیلی روز است

خیلی سر روی شانه و خیلی نوازش و خیلی فرو کردن سر زیر بغل، خیلی بو کشیدن و خیلی تماشا کردن

میشود هزار تا گیس شانه کرد

هزار تا قرمه سبزی

میشود هزار تا تماس که چی لازم داری من دارم میام خونه؟

هشت سال خیلی راه است

از الان است تا هشت سال بعد

و تو هشت سال پیش در یک همچین روزی یکجایی ایستاده ای و باد موهای موج دارت را تاب میدهد و لب هایت می خندد و  دورها را تماشا میکنی

جایی که سایه های ماها روی دیوار می افتد

هنوز هم قصه ی دوتا برادری که رفتند دنبال گنج را می شنوم

و شعر راه و نیم راه و خاتونی که دوغ می داد و آخرش صلوات میدادی و شب بخیر می گفتی

میشود هزار تا شب . . .بی ستاره

میشود یک روخانه 

به ازای هر شب یک قطره اشک

آخر هفته روز مادر هم هست تازه

و تلوزیون ناجوانمردانه هی آدم هایی را نشان می دهد که مادرشان را می بوسند و مادرهایشان هم زیارتشان می کنند

این زیارت که می گویم دقیقا واژه ای است که میشود گفت وقتی پسرت را در آغوش گرفتی بعد از آن تصادف و هر جایش را که میتوانستی بوسیدی

راستی هشت سال چند تا بوسه می شود؟

چند تا  زیارت؟

چند تا گندم برشته و عدس؟

چند بار تا سر جاده ی دراز دراز تا می آیی و بخواهی تا همراهیت کنم؟ وقتی که می دانی دلم سنگین است و قلبم کدر است؟ می آیی تا در سکوت همراه هم باشیم و بگویی هیچ عیبی ندارد! می آیی تا بدانم که همراهمی! که مثل شیر بالا سرمانی،مثل کوه پشتمانی

هشت سال چند تا کوه می شود؟ چند تا کوه که آب شود ذره ذره و زرد شود و لاغر شود و پژمرده شود و نازک شود و شاخه ترد جانش ترک بردارد تا آب شود . . .

راستش را بخواهی من هنوز هم باور نمی کنم

باور نمی کنم که تو نباشی و نیستی!

تو هستی 

همان قدر که همه چیزهای دیگر هستند

و هویتت نه بالای آن سنگ سیاه معنی میگیرد

نه آن اسم تراشیده از سنگ و نه آن عکس با مقنعه که برای پاسپورت با هم گرفتیم

راستی می دانی هنوز هم پوشه های مدارک پاسپورت لای باقی ورق پاره ها تو کمد هست؟

یک کاغذ دیگر هم هست

کاغذی که خواهر وقتی دکترها داشتند با آدرنالین و نفس و سی پی آر تلاش می کردند تا برت گردادند نوشته

چیزی ننوشته در واقع

کاغذ از اشک چروک دارد

و دانه های ریز صلوات را شمرده

نمی دانم

اگر آن وقت من بودم و می دانستم . . . چه میکردم

شاید می آمدم و پاهایت را در آغوش می گرفتم و التماس می کردم که نرو

نرو

تنهایم نگذار

های های

تو همان بودی که سفرهای یک روزه ات را با اشک و لابه ی دم در مشایعت می کردم

مااا

هشت سال چند تا لابه میشود؟ چند تا زوزه؟ چند تا هق هق؟ چند تا خفخوان؟ چند تا یکی شدن اشک چشم با آب دماغ ؟چند تا چشم قرمز با دماغ باد کرده؟

مااا

تو هستی

خیلی شب ها می آیی و قبل از اینکه به خودم بیایم می روی

خیلی صبح ها هست که بیدار میشوم و فقط همین قدر یادم هست که روی ماهت را دیده ام

میدانی

تو که رفتی

ما تازه فهمیدیم چقدر زندگی الکی است

چقدر راحت می شود تمام شد

مرگ را اهلی کردی انگار

مثل حیوان دست آموز و اهلی که گه گاه می آید و خودش را نشان می دهد، گاهی با هم بازی می کنیم و گاهی غذا می خورد و گاهی می رود و دیر زمانی پیدایش نیست

میان قاصدک هایی که باد می آورد

هنوز زنده ای

میان خاطره ها 

میان ترانه های دلنشین گیسوانت در باد می رقصد

میان سنجاق های ریزی که گه گداری روی لباسم میزنم و روسری های نخی 

میان قلب من

در سینه ام

در خواب هایم

با منی

دلتنگم آن چونان که . . .

آن چونان . . .

. . .




پ.ن:

از همدلی تون ممنونم

خیلی زیاد. و عذر می خوام ، بابت نوشتن چیزی که اشکتونو جاری کرد.... 

دوستون دارم 

نظرات 44 + ارسال نظر
شیوا دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 10:04

عزیزم. نشسته ام اشک هامو پاک می کنم . خدا خواهن رو برات نگه داره .

عزیزم
مرسی شیوا جان

داروگ دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 11:44

آخ آخ آخ ...

خاطرات دزیره دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 11:49

پروانه جان نمیدونم چی بگم میتونم بغلت کنم و مبدونم نه تنها نمیگذره که دلتنگی بیشتر و بیشتر میشه

ممنون عزیزکم

فاطمه دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 11:57



شیوا دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 12:03

و ما هم اشک ریختیم.
خدا پدر رو براتون نگه داره.

ممنون شیوا جان

مهسا دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 12:09

خدا مادر عزیزت رو بیامرزه.اینقدر که من فقط با خوندن نوشته ات دلتنگ شدم خدا میدونه که خودت چقدر دلتنگی..

های

آفرین دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 14:01

خدا رحمتشون کنه.

ممنون عزیزم

مریم دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 14:16

خدا رحمتشون کنه! روحشون شاد باشه ان شاالله.

ممنون مریم جان

صبا ( خواننده خاموش ) دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 14:44

سلام از خواندن متن شما گریستم های های هم گریستم بدلیل اینکه پدر عزیزم را در یکی از روزهای فروردین هنگامی که دخترکوچکی بودم از دست دادم ولی هنوز برایم غیر قابل باوراست گویی تمام اینهاخواب هستند حتی بعد از گذشت سالها خداوند مادرتان را قرین رحمت گرداند و با فاطمه زهرا ( س) محشور گرداند الهی یا ارحم الراحمین

ممنون صبا جان
خدا رحمت کنه رفتگانتو

مخاطب خاموش دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 14:44

غمگین شدم،
روح مادر شاد
و
دلت آرام بانو

ممنون خاموش جان

ziba دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 14:51

kheili ziba bood kamelan hesesh kardam ghame bimadari too har seni jankahe afarin be in bayan va hese latif azizam

بهزاد دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 14:52 http://pandari.blogfa.com

درود

حتی اگر دستانش از دنیا کوتاه باشد
حواست باشد، او حواسش به تو هست

این درد خیلی درناک است. 26 روز زودتر از شما وقتی شهر بوی ترقه گرفته بود این درد با من هست و ...

خدا رحمتشون کنه

آلبالو دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 15:07

بگم خوش به حال خودم که اصلا اینایی رو نوشتی نمیدونم یعنی چی؟
بگم دیروز سر کلاس یه دختری کنارم نشسته بود که روسریش مال مامانش بود بعد داشت اون نخهاشو دسته دسته گره میزد و صافشون میکرد که شب که رفت خونه به مامانش نشون بده و من چقدر دلم میخواست اون لحظه ببینم کمد لباسهای یه مامان چه جوریه یعنی ؟ بگم بعدش اودم کمد لباسای خودمو نگاه کردم چون خب منم مامان شدم دیگه ...
خلاصه که من هنوز نمیدونم کمد لباسای یه مامان مهربون چه بویی میده ولی روسری اون دختره بوی خوبی میداد و اگه میشد حاظر بودم ازش بخرمش
یه بارم تو یه آرایشگاه موچین آرایشگره رو ازش خریدم چون فکر کردم مامان مهربونیه که اینقدر داره کار میکنه
پروانه نی نیم شیش ماهش شده داره تلاش میکنه گوشی رو از دستم بگیره وگرنه همین جوری برات مینوشتم

های های های
یعنی پست منو ولش کن
این کامنت تو آدمو روانی میکنه
قشنگ دلم میخواد محکم بغلت کنم و بگم بچه تو مادر خوبی هستی
مادر خوبی میشی
بهترین مادر دنیا میشی

ماندانا. م دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 18:20

روحشان شاد.

مرسی عزیزم

سحر دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 22:57

خدا رحمتشون کنه..روحشون شاد

ممنون سحر جان

زهرا سادات دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 23:30

خدا رحمت کنه مادرتو که همچین دختری پرورش داده..چقدر بهت افتخار میکنه..خوش به حالت...

مرسی زهرا جان
مرسی
تو لطف داری به من همیشه

امیر سلامی سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 00:43

خدا رحمتش کنه .. روحش شاد .. ان شاالله دعاش همیشه همراهته و قطعا خوشبخت میشی

ممنون امیر آقا

مانیا سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 12:05

عزیزکم

آذین سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 14:19 http://i64.blogsky.com/

عزیز دلم
گریه کردم
چی باید بگم بهت عزیزم؟ قربون دلت برم من :*
روح مامانتون حتما شاده وقی دخترش انقدر عمیق به یادشه.
خدا بقیه عزیزانت رو برات نگه داره عزیزم.هر چی خاک ایشونه بقای عمر شما باشه :*

ممنون آذین جان

Sisteric سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 17:54 http://sisteric.com

آخ پروانه آخ ...

lمهری سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 18:41

عزیزم قربون دلت برم چقد سوز داره نوشته هات مطمئنم که این سوز نوشته هات از دل سوختته باور دارم هیچکس جای مادر رو نمیگیره تو هر سن وشرایطی از دستش بری یتیم شدی

بله
همیشه حسش با ادم هست

مهسا سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 19:42

بارها خوندم و انگار همه جونم درد میکنه.یه روزایی انقدر تو تقویم زندگی تلخ نقش شده که سخت میشه وصفش کرد.روز بد زندگی من هجدهم مرداد66بوده عزیزکم.روزی که پدر بعد از اون شد خاطره بازی و قاب عکس و یادگاری.اما خوب میدونم که رفتن مادر خیلی سخت تر و دل شکن تره.چی بگم که تسلی ات بده هان؟دلم پیش دلته دختری.

عزیزم
خدا رحمتش کنه

Gholi سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 21:20

Khoda madar e azizeto rahmat koneh

ممنون گلی جان

پاییز سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 21:22

عزیزم.با خوندن این پستت اشک ریختم و از ته دل گریه کردم.
از دست دادن مادر خیلی خیلی سخته ...
خدابهت صبر بده.
امیدوارم مادر نازنینت با حضرت زهرا تو بهشت همنشین باشه.
صلوات..


ممنوون بانو جان

ye zan چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 04:07

akh che sakhte, man kamelan darket mikonam ,kash bodan kash ma ba khondane messageaye in roza boghz nemikardim, roheshon shado yadeshon ta abad to dele mast

ممنون عزیزم

آرام چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 08:34 http://mankhoshbakhtam.blogfa.com

من مثل تو

بی مامان ها اینروزها چه می کشند ...

های های های

آذر چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 09:21

عزیزم یاد مامانت همیشه گرامی و روحشون شاد. خدا به شما صبر و عاقبت به خیری عطا کنه که مطمئنا روح ایشون از شادی شما شاد هست

ممنونم

azar چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 09:22 http://kuchehdusti.blogfa.com

عزیزم یاد مامانت همیشه گرامی و روحشون شاد. خدا به شما صبر و عاقبت به خیری عطا کنه که مطمئنا روح ایشون از شادی شما شاد هست

ممنون آذر جان

مهناز چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 10:10

پروانه جان
خدا مادر نازنینت رو رحمت کنه و به تو صبر بده وبار غمتو سبک کنه وشادی جاش بذاره.

ممنون مهناز جان

شیوا چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 11:28

امروز دیگه نوزدهمه پروانه . گذشت .

نمی دونی خوندن این کامنتت چقدر سبکم کرد
مرسی دختر

افسون چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 12:26

چقدر نبودن مامان ها سخت است... هر بار دلت تنگ میشود من میترسم.میترسم کاری مانده باشد که باید برایش بکنم و نکرده باشم...
چقدر ذات این دلتنگی تلخ است.هر بار نفسم را بند میاورد و به این فکر میکنم این حس میماند که حالا اگه مامان بود چی میگفت؟...
روح مادرت قرین رحمت خاص الهی باشد ان شاالله.برایشان و برایت یک غالمه دعا های خوب دارم.

عزیزم
خدا همه مامانا رو رحمت کنه الهی

فروغ چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 15:55

آخ که دلم آتیش گرفت، هیچی نمیتونم بهت بگم فقط امیدوارم دلت آروم بشه پروانه جون

ممنون فروغ جان

یک دختر معمولی چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 18:52

خدا رحمتشون کنه...

ممنون عزیزم

ریحانه پنج‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 01:30

اشک، اشک و فقط اشک

سهیلا پنج‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 07:57

با اشک خوندم میدونم با اشک نوشتی

هیما پنج‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 12:34 http://hima77.blogfa.com

عزیزم
مگه میشه درد نبودن مادر عادی بشه
هر چند سال که بگذره
مامانت همیشه هست تو همه لحظه ها و خاطره ها

بله
با من
در من

بانوی سپید جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 03:38 http://arezohayesepidam.persianblog.ir/

هشتمین سال پروازش مبارک
همشتمین سالگرد آزادیش از بند تن مبارک
جاش سبز دلت آروم......
کلامی ندارم که بگم و بدنم خوب گفتم و تسلا می ده
به احترام هشت سال بی او بودنت ...............سکوت می کنم
روحش شاد

ممنون بانو جان

هدیه شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 15:03

روحشون شاد
واقعا جای خالیشون رو هیچ چیز نمی گیره .

ممنون عزیزم

آزاده یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 12:38

گریه کردم. دلم هر روز می لرزه از تصور روزی که نباشه. مادرم

ترسناکه

هلی دوشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 21:14

وای پروانه جون با هم همدردیم،بهار زیباترین فصل خدا برای من پر از غمه همه عزیزامو تو این فصل از دست دادم مادر جوانم اردیبهشت، پدر جوانم فروردین و پارسال این موقع بعد از سه چهار سال ناباروری دوقلوهامو بعد از ٨ماه طاقت فرسا بدنیا آوردم و بعد از دوهفته از دست دادم.چقدر این جملات آخرت برام دلنشین و ملموس بود"تو با رفتنت مرگ رو اهلی کردی"واقعا من گاهی که به مرگ فکر میکنم میبینم راهیه برای رسیدن به عزیزام،و واقعا غم از دست دادن پدر و مادر همیشه تازه است مثل روز اول

های های
عزی دل من
الهی
جان دل من . . .

روزانه های تلخ من شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 10:10 http://http://roozanee.blogfa.com/

منم تسلیت میگم عزیزم

ممنون عزیزم

ماه بارانی شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 10:34 http://http://mahebarani.blogfa.com/

چقد غصه داشت...
خدا رحمت شون کنه

ممنون بانو

یک زن دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 22:49

خدا بهتون صبر بده. خیلی سخته.

پایدار باشی بانو

سیمین چهارشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 00:54

با این پستت کلی اشک ریختم ... و تازه فهمیدم چقدر در حق مادرم بد می کنم، که این همه در حق ما خوبی کرده و من هیچکدام را نمی بینم،فقط برای کوچکترین حرفی که خوشم نیاید سرش داد می کشم و به خود حق می دهم،چون استرس نتایج امتحان لعنتی را دارم ... تقصیر خودشه نباید منو می زایید ... و هزارتا توجیه دیگه ... خدایا ...
با اجازه ت پستتو پرینت می گیرم و برای خودم نگه می دارم. خیلی هم ممنون

عزیزم
مایه ی افتخاره

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد