ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تب دارد
گریه میکند و میان گریه هایش می گوید ار شربت می ترسم (شربت تب بر را می گوید)
به مادرش میگوید من خاله ام رو می خواهم
این میشود که می آید و کنار خوشبخت ترین خاله ی دنیا و تا صبح . . . آرام می خوابد
خوشا به حال او و خاله اش که چنین دارایی های بزرگ و عزیزی دارند.
خدایا! برای همدیگر به عزت و سربلندی حفظشان کن. آمین
ممنون آفرین جان
چه عزیزِ دلی است این دختر
خوشا چیله و خاله ی بی مثالش ;(
وبلاگت کامنت های منو میخوره...
اومدددددد
که این یکیو نخودد
آرووم کنار خاله ای خوابیده که قلبش تند میزده از خوشحالی اینکه چیله از تب بر میترسد ...
ای جونم دختر

آخه این خانم عسل خانم ماست خاله