پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم

کیو و جی جی

دو تا بچه داریم

یک دختر و یکی هم پسر

دخترک اسمش جی است اما دوست داریم جی جی صدایش کنیم

اسم پسرمان کیو است

این ها البته بچه های من و بهار هستند

هردومان اعتقاد داریم بچه های که سهمی در تولیدشان نداریم می توانند بچه هایمان باشند

سر و کله ی دخترک یک روز عصر پیدا شد

یک عصر کشدار تابستانی کرخت که صدای یکنواخت کولر موسیقی کرارمان بود، بهار یک کیسه پر از آلو های قطره طلا آورده بود و گذاشته بود روی میز و داشتیم تند و تند آلو می خوردیم و حرف میزدیم.

ته کیسه یک آلوی متوسط و مو طلایی باقی مانده بود

آمدم کیسه را دور بیندازم که دیدمش، دستش را گرفتم و از کیسه بیرون آوردمش و نازش کردم، بد جوری ترسیده بود و مدتی هم تنها مانده بود. صورتش محزون بود و اخم کوچکی روی لب هایش بود. انگار می گفت عیب ندارد مرا بخور!

من اما نوازشش کردم و پوست آلویی اش را لمس کردم و در گوشش گفتم غصه نخور دخترک . . . از آن وقت به بعد گذاشتمش روی یکی از سوراخ های جا چسبی آبی رنگ روی میز بهار و هر دومان هر روز رد اخم محزون روی صورتش را تماشا می کردیم و بی واسطه شد دخترمان

چند روز که گذشت یک روی چهره اش پلاسیده و چروک شد و رنگش رو به تغییر گذاشت

به بهار می گویم ببین دختر یعنی این: پلاسیده می شود اما فاسد نه! همین طور هم شد جی جی هر چقدر هم پلاسیده تر شد ردی از فساد و پوسیدگی نداشت 

خیلی شده که کسی برش دارد و با خفت نگاهش کند که چرا اینو دور نمی اندازید؟ یا حتا شده که هوس آلو کنیم و بخواهیم بخوریمش ، حتا یکبار یکی از همکارانمان با ناخن روی تنش خطی انداخت که تا دو روز جایش ماند

این جور وقت هاست که احساسات والدمان عود می کند که مگر آدم بچه اش را می خورد؟ مگر آدم بچه اش را له میکند؟ یا مگر آدم بچه اش را زخمی میکند؟

جی جی کم کم فهمید که پیش ما در امان است و حالش بهتر شد و دیگر نمی ترسید و می دانست ما در هر شرایطی حامی اش هستیم و فقط گه گداری که کارمان زیاد بد و نگاهش نمی کردیم شاکی میشد

تا پریروز ها که بهار برادرش را پیدا کرد

میان ظرف میوه یک آلوی قرمز و درشت بود که روی صورتش دو تا لکه ی قهوه ای و گنده بود با یک لبخند بزرگ. تو چشم هایش خط ها مورب و تو هم هم طوری بود که هر وقت نگاهش می کردی یقین می کردی دارد ریسه می رود از خنده

اسمش کیو است و با مزه و کپل و خنده روست.

 ازوقتی آمده جی جی هم حالش خیلی بهتر است و کنارش رد اخم کم رنگش به خنده می گراید . . .

همه ی این قصه ها را تا ده پانزده روز دیگر بلدم

بعدترش را نمی دانم چه کنم

ده پانزده روز دیگر ه بهار استعفا نامه ای را که چندین بار است تنظیم کرده تسلیم رییس چپرش کند و برای همیشه این شرکن منحوس و تاریک را ترک کند

جایی که باید دیوانه سری هایی چون کیو و جی جی باشند تا بتوانی فقط تحملش کنی





نظرات 7 + ارسال نظر
میترا سه‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 16:19

سلام

میشه عکسشونو بزاری
اینجوری ما هم بیشتر باهاشون ارتباط برقرار میکنیم

مبزاذم حتما

غریبه چهارشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 08:13

تو مامان نمونه ای میشی پلاله
امیدوارم جای خالی بهار خیلی اذیتت نکنه و به زودی با یه بهارصفتِ دیگه پر بشه

عزیزززززم
عاشق کامنتتم من

نازنین چهارشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 20:09 http://avazedohol.persianblog.ir

پروانه ی عزیز ممنونم بابت راهنمایی تون. راستش منم هنوز پولم به اندازه ی ایسوس نیست. ینی مدلای متوسطش رو میتونم بگیرم. ولی با دو و نیم حدودن ، میشه توی برند لنوو ،هارد 8 و گرافیک 4 و صفحه ی فول اچ دی گرفت! با سرعت پردازنده ی 3.2 .
خیلی وسوسه کنندس اما من هنوز چشمم دنبال ایسوسه !
امیدوارم برا دوتامون یه مدل خیلی خوبه ایسوس رو تولید کنن که ارزونم باشه !:)))))

ایشالللللله جفتمون می خریمممممممممممم

رضاپیرحیاتی چهارشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 22:03 http://www.reza-pirhayati.blogfa.com

خیلی بده
آدم یه گرگه پاچه پاره و پیچیده بشه..
که دیگه چیزی شاد و متعجبش نکنه..
تبدیل به پیشگوی بزرگی بشه که بدون تجربه فقط حدس بزنه.
وای به حال اطرافیانه ساده دل این آدمها..

:/

آلبالو پنج‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 14:58

پروانه یه سوال ، اگه واقعا یه روز بچه داشته باشی هر هفته میبریش خونه پدربزرگش ؟ یا هر ماه؟ یا هر سال؟ یا اینکه مثل من به سرت میزنه که حتی عکسش رو هم به حاج آقا و حاج خانوم نشون ندی؟؟
این روزای آخر خیلی آزار و اذیت هاشون میاد جلو چشمم
نمیتونی تصور کنی وقتی که صبح ها میخوام گردو بذارم کنار پنیر ، هر روز صبح ها! یاد زن بابام میافتم که صبح ها من سهمی از گردو نداشتم !!!
همش با خودم میگم چرا؟؟؟
خیلی خیلی خیلی فکر میکنم ...

عزیزم
داره نزدیک میشه
داره میاد
هوراااااااااا هورااااااااااااا
راستش نه
منم نمی کنم این کارو
جایی که من جایی نداشته باشم لابد بچه م هم نداره
گه گداری دلتنگ میشم که میرم به نوکی میزنم
تو همون یه سر هم آزار دهنده است

منم نمی دونم
چرا
واقعا چرا
:/

زن عادی جمعه 28 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 15:51

چقدر دلتنگم و چقدر نگرانتم ... می دونی این غصه ها رو نمی شه توی عکسای خندون دنیای مجازی دید .. چقدر ته این نوشته تو درد دیدم دختر .. انگار یکی قلبمو فشار داد .. انگار خودمم تو اون روزایی ککه گیر اون شرکت لعنتی بودم ..

رمز 14789

عزیزم

خل خول بازیای های شرکت ماست دیگه

سوسن ابی شیرکوه سه‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 20:09 http://http://atrt123.blogfa.com/

سلام خوبی نوشته هاتودوست دارم چقدرزیباوبااحساس نوشتی موفق سالم وشادباشی


مرسی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد