ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تا حالا اینقدر شکل ادم بزرگ ها نبوده ام
در حالی که حساب بانکی ام صفر است و تا واریز حقوق سر برج شصت هزار تومنی را که دیروز مریم واریز کرد تا برای تولد خواهرش چیزکی نقاشی کنم را دارم و از چندین و چند سو در معرض بدهی های ریز و درشت هستم
قسط های سرماه را که واریز کنم باید خرج صافکاری ماشین را هم بدهم که در یک تصادف زنجیره ای که یک پراید وسط بزگراه همت بی دلیل زده تو ترمز و یک سری ماشین خوردند به هه و سومین ماشینی که خورد به دومی من منه کله گنده می باشم
از آن ور هم چون صاحب قبلی ماشیت را اسپرت کرده بود که به خیال خودشان با پایین آوردن ماشین باعث خوشگل شدنش می شوند اما کلی عواقب دست و پا گیر برای رد شدن از هر چاله و جوب و . . . پیش می آید که مجبور شدم با خرید چهار فقره کمک فنر و پرداخت اجرت آقای مکانیک ماشین را به حال عادی برگرداندیم و آن هم رفت جزو لیست بدهی ها
شارژ سه ماهه ی ساختمان هم !
و فریزی که از هر گونه عامل خوراکی زدوده شده است!
و صاحب خانه ای که به بهانه های مختلف سر و کله اش پیدا میشود و می دانم عنقریب به بهانه ی فروش خانه باید فکری به حال خودم کنم و می دانم پول پیشم قدری نیست که بشود جایی را رهن کرد و باید یک وری یک وامی چیزی جور کنم
یک وام ده ملیون تومنی البته! که وقتی هیچ جا ودیعه گذاری نکرده باشی اصلا هم کار آسانی نست!
و اگر با فروش چهار قطعه سکه ای که در اوج گرانی برای سوراخ کردن چشم بازار خریداری کرده و به امید ضرر نکردن تا حالا نگهشان داشته ام بشود پنج تومن دیگر جور کرد میشود پولکی برای رهن خانه جفت و جور کرد و برای پیدا کردن خانه امید داشت
بعد در طی تحقیقات میدانی درباره وام فهمیده ام که می توانم از بانک سرکار خواهن اینها این مبلغ را به راحتی وام بگیرم اما دقیقا باید یک برابر و نیمی پس بدهم
یعنی ده تومن بگیر !پانزده تومن پس بده! خیلی هم شیک
به کارم و جایی که در آن ایستاده ام نگاه می کنم و به نارضایتی عمیقی از شرایط دارم و به نگاهی که همیشه داشته ام که آنقدری درآمد داشته باشم که بتوانم یک گوشه ای برای خودم بنشینم و کارهای نقاشی ای و حجم و طراحی ام را دست بگیرم و بنویسم و در عوالم خودم سیر کنم
به خانه ام نگاه میکنم که پارسال پر بود از حجم های قد و نیم قد و مجسمه های پاپیه ماشه ای که تولیدات دلم بود اگر چه که هیچ پولی را نصیبم نمی کرد
و به خودم نگاه می کنم که آن وقت که تعداد بیشتری نقاشی بکشم و طراحی کنم و فیلم ببینم و کتاب بخوانم شاد ترم از هر وقت دیگری
حالم بد می شود
دغدغه ی نان! دغدغه نیفتادن از تک و تا
برای خریدن کفش های خوشگل برای تولد دوقلوها! خوشگل ترینشان که تولدشان هم چند روز دیگر است
حس می کنم زندگی سخت است و بالا نگه داشتن پرچم سخت تر
آخر ماه میخواهم ماشین را بیمه بدنه هم بکنم، بدجوری لازم است و ای کاش قبل از این خورده خراش هی اخیر انجامش داده بودم
لب تاب لنووی قسطی
دلم جیغ می خواهد
دلم می خواست با چیله در تونل نیایش جیغ بکشم
دلم می خواهد همه ی پول تویه جیبم را شلیل شبرنگ و هلو زعفرانی بخرم
دلم می خواهد برای سی ساله شدنم برنامه ی مهمانی بچینم و درگیر انتخاب فینگر فود و پیش غذا و دسرهای خوشگل و شیرین شوم با کیک بی بی و . . .
دلم می خواهد شلوار خنک میس اسپرت و مانتوی گشادی که چند وقتی است نشان کرده ام بخرم که گور بابای همه ی حساب کتاب ها و باید ها و نباید ها
دلم می خواهد یک روز صبح بی دلیل و بی مرخصی نیایم سر کار
قسط های معوقه ی سر هر ماه را ندید بگیرم و بروم جایش آن زنجیر خوشگل گردنی را بخرم و جلوی آینه بایستم و ساعت ها تمایایش کنم
و می دانم
خوب می دانم که هیچ کدام از این کارها را نخواهم کرد و مثه بچه ی آدم خیلی معقول و منطقی اول میروم بدهی صافکاری و بعد مکانیک و کمک فنر و بعدترش قسط های معوقه و بعدش شارژ ساختمان و آخرش پول تلفنم را می دهم و تولد بی تولد!
و این است که سگم میکند
این درایت و منطق ملعون که مثه بختک افتاده روی سرم و ولم نمی کند
باز هم صبر خواهم کرد و باز هم تلاشم را بیشتر میکنم تا بتوانم راحت تر زندگی کنم و برنامه ریزی میکنم تا بعد از چندین و چند وقت شاید بشود که یک حال اساسی را مرتکب شد
و این صبر مرا دیوانه میکند که تا کی بشود ، نشود . . .
دلم می خواهد کمی دیوانه سر باشم
کمی بزنم به سیم آخر
از این دنیا سهمی بردارم و نعره برآورم
چرخی را من بچرخانم یا جهتی را به سمت من تغییر کند
دلم می خواهد امتیاز بگیرم از این بازی ای که همه ثانیه هایش دارد گر و گر از جیب من می رود
اما در نهایت ادب و احترام . . .
نشسته ام اینجا و بعد از تمام شدن ساعت اداری دارم پستی را که نشان از مقادیر فراوانی ناکامی است را دیکته و ویرایش میکنم و دم بر نمی آورم و دمبم را می گذارم روی کولم و آسته می روم خانه تا گربه شاخم نزند و . . .
این روزها هم میگذره هر چند سخت ... خیلی سخت ولی میگذره و آدم رو آبدیده میکنه
یه روزی میاد که برمیگردی به روزهای گذشته نگاه میکنی و میگی باید اون روزها رو میدیدم که جایی که الان هستم باشم
میدونی هرچی فشار بیشتر باشه الماس با ارزشتری بدست میاد ارزشش رو داره
ممنون مهدیس عزیزم
روزهای خوب تو راهن،همین حوالی
بله
حتما هستن
پروانه جان حست رو میشه کاملا درک کرد. اداره زندگی گاهی خیلی سخت میشه.
گاهی درست مثل الان تو، باید همه آرزوها و ایده آل ها رو کنار گذاشت
و چقدر کار سختیه.
البته، قطعا از پسش برمیای
ممنون عزیزم
من تو بدترین وسخت ترین روزای زندگیم خدا راهی رو جلو پام گذاشت که فکرشم نمیکردم چاره ی کارم باشه.اما بود...حالا چند وقتیه مطمینم خدا هوای همه مونو بدجوری داره.
بهش اعتماد کن.هواتو داره...
بذار نشونت بده که واست چه نقشه های قشنگی داره!
ممنون افسون جان


توکل به خدا
نمی دونم چی بگم! اصلا چی میشه گفت؟!
من فکر می کردم خیلی نون شما تو روغنه! یه دختر تنها که حقوق میلیونی ماهیانه شو داری و از کارهای هنریش هم درامد داره کلی! الان فهمیدم مثل اینکه اشتباه می کردم
میگما تولد بگیر یکی دو ماه دیرتر حالا، کیکشو از بی بی بگیر، فینگر فوداشم خودت درست کن که به صرفه تر بشه. همه یا هیچش نکن! هیچیم نشد کیک خوشمزه بی بی رو بگیر و یه تولد دور همیه کوچلو با دوستای خوبت داشته باش خانم خیلی هنرمند
ممنون هدیه جان
پروانه ی رنگی رنگی در جامعه ی ما یک زن تنها برای مستقل بودن باید قیمت زیادی پرداخت کنه.
نمیدونم اگر بگم دردهای من هم چیزی شبیه دردهای توست این احساس همدردی کمکت میکنه یا نه...
خرج زندگی کمر مردها رو شکسته ما که دیگه مثلا زن هستیم مثلا ظریف و شکننده ایم... اما روزگار کاری باهامون کرده که همین موجود ظریف روی پای خودش وایساده تازه تو تنهایی و خدا رو شکر در این روزهای سخت بچه ای نداری که بخوای نگران خورد و خوراک و پوشاک و آینده ی اون هم باشی
استوار باش رنگی رنگی جان
یه روزی که من اینطوری حالم بد بود تو هم بیا یاد من بنداز که استوار باشم
استوار باش
اما من بهت حق میدم اگه خواستی یه غرغری هم کنی
اون وقت فقط گوش میدم
قصه همه مان کم وبیش:-(شکر بابت سلامتی و دل خوش
شکر
چرا از پدرت کمک نمی گیری؟؟؟
اونکه الان دغدغه ای نداره
بهش بگو کمکم نکنی مجبورم بیام پیش خودت ور دل زنت
این همه سختی داری بخودت میدی عزیزم
بله
راه خوبیه
”حس می کنم زندگی سخت است و بالا نگه داشتن پرچم سخت تر“
چقدر چقدر چقدر این جمله را فهمیدم .. درک کردم ..
همه به نوعی ماجراهایی داریم .. و اکثرا به نوعی مشغلهای فانتزی جفت و جور میکنیم تا بگیم خوبیم و دچار روزمرگی و غرق در مسائلمون نیستیم ..
ولی آخر همهی اینها .. یه جایی ته دلم خیلی قرصه پروانه .. و میدونم روز ما هم میرسه .. مطمئنم ..
بخند دوست من .. روزت میرسه .. ایشالا خیلی زود ..
ممنون عزیزم

بابت همدلی و مهربونیت
خیلی سخته تو این دوران زن بودن و مثل مرد زندگی کردن .بدون متکی بودن به کسی و تو شجاعتش رو داری.خیلی ها بهت غبطه میخورن اینو مطمئن باش.
ممنون ندا جان
شما لطف داری
چقده انگار داشتی اینا رو از زبون من مینوشتی.. من که هر روز دارم به خودم امیدواری میدم که تموم میشه و درست میشه و گریه مو درسته قورت میدم.. شکر که سلامتیم.. شکر که خدا هست.. شکر که هوامونو داره.. میگذره این روزا.. نشون به اون نشون که همه روزای سخت و آسون قبلی هم گذشتن :)
اره
نشونه ی خوبیه
عزیزم
ا
لهی من قر بون تو برم هر چی میخای بگو خودم برات میخرم
خواهر دیونه من
من که چیزی نمی خوام
من فقط یکم غر غر داشتم که نوشتم
من مثلا بقیه نمیگم می گذره چون گاهی هست... چون یک جای دوست داری به همه چیز دهن کجی کنی، به پول ته حسابت، به اجاره خونه، به قبض های که باید پرداخت بشه، به یخچال خالی... بعضی لحظات نمیشه گفت ... نمیشه به آدمها گفت من هم دل دارم .. منم کم میارم ،بعضی وقتها خسته میشم از این هزینه ها.. از اینکه عقلت میگه باید پرداخت کنی و دلت می گه بی خیال این ماه یکجور دیگه زندگی کن.. نمیشه بگی وقتی حتی یک نفر غیر از خودت نمیفهمه یخچالت خالی چقدر سخته... وقتی پول نداری در حالیکه یک همدم هم نداری تا این بفهمه، حالت از زندگی هم به هم میخوره... گاهی همینه... از زندگی خسته میشی ولی اون داره با سرعت میره... شکر
ممنون جینگول جان
ghorbane dele pakat
روزهای روشن میرسه
من عزیزی دارم که یه روزایی داشت هزاربرابرسختترازینایی که نوشتی الان الحمدلله رب العالمین روزگارحسابی بروفق مرادش هست
پروانه جان مطمین هستم روزهای روشن برات میرسه
یک پیشنهاد دارم خودسایپا یه مدل بیمه بدنه داره قسطیه ماهی 50تومن خودنمایندگی های سایپا انجام میدن خدماتش هم بدنیست یعنی توخیابون بمونی خودامدادسایپا میاد تصادف هم بکنی بدون کروکی وهیچی خود سایپا تونمایندگیش درست میکنه
مرسی عززیززم
حتما پیشنهادتو بررسی می کنم
پلاله... تو خیلی زنی... زنیت تو هنوز بین اینهمه سختی های مردانه ای که تحمل میکنی گم نشده خداروشکر...
میدونی پلاله... نمیخوام مثل بقیه نصیحت کنم که به خدا توکل کن... حتی باهات احساس همدردی هم نمیکنم... بلد نیستم .... نه....
فقط یک چیزی رو خوبه خوب میدونم... اونم اینه که: مطمئنم بعد از نوشتن این غرغرهای لطیف و زنونه ت ، وقتی یه کم دل سبک کردی، حالت بهتر شده.
پلاله آدم بزرگ بودن خیلی م بد نیست... عیب نداره.... مهم اینه تو آدم بزرگ خوبی هم هستی...
الهی قربونت برم
مرسی که درکم کردی دوستم
ممنون
سلام
1-داشتن ماشین هزینه زیادی رو به آدم تحمیل میکنه من خودم این تجربه رو دارم پولی رو که برای ماشین خرج میکنی شامل بیمه ثالث بیمه بدنه (اختیاری) هزینه های جاری و خرابی های ناگهانی فشار زیادی رو به بودجه آدم وارد میکنن. خودم چند وقت پیش ناچار شدم یه سکه بفروشم تا بتونم پول مکانیک رو بدم .یه سوختن ساده واشر سرسیلنر منجر به هشتصدو خورده ای خرج شد که از پسش بر نیومدم .
2-یه باز بینی در مورد داشتن ماشین بکنی بد نیست هزینه زیادی رو یه دفعه به آدم تحمیل میکنه میدونم مزایاش هم زیاده ولی با این وضع درآمد شاید بعد گرفتن هوس ماشین داری فروشش آرامش بیشتری برات داشته باشه.
3- هر برگشت به عقبی شکست نیست حتی گاهی نشانگر هوشیاری شخصه .از این جهت اینو گفتم که به عکس العمل دوستها و آشناهات بیش از حد لزوم اهمیت ندی و تصمیمی رو بگیری که برای زندگیت منطقی تره.
4-موفق باشی
ممنون
همه چیز حل میشه
و این پست فقط یه غر غر بود نیاز به نسخه نداشت
شما دارید برای خودتون چیزی رو میخرید که از تمام شلوارهای مارک دار و لپتاپها و ... بالاتره و اون عزت نفس و شخصیت و استقلاله که متاسفانه بسیاری از خانمها در جامعه ما از اون محرومند. شما از بسیاری دخترها که با پول دیگران زندگی میکنند ثروتمندترید. قطعا خودتونم اینو میدونید، خواستم من هم تاکید کرده باشم.
ممنون سیپدار عزیز
khoda bozorgeh khahar, yekam royeh on safeyeh naghashi roo hame ja kar koon, in ideyeh naghashi rooyeh shekame mamanha kheali khoobeh, boro chanta axasi ke maleh kodakan ast va beheshoon bespar barayeh kar, in khoodesh business khoobi mitooneh basheh, ya hamoon parche nevisi barayeh bacheha. ya masalan mitooni karhayeh hajm va naghashihatoo too ye namayeshgah kochik bezari va az
tarigheh blog ham roosh tabligh kooni
khoolase ina faghat ye nazar bood vali hatman khodetoon behtar midoonid.
ممنون گلی جان
نمی دونم انگار حال منو گفتی ولی باید تحمل کرد چون همین دست و پا زدن ها گاهی خیلی بهتر از سکون و مرداب بودنه ،یاد شعر نیما افتادم ... آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند......
اوه این شعر بسیار دردناکیه
گرچه به سختی ولی می گذره ...نگران نباش.
وسط این حرف ها می شه تولدت رو تبریک گفت پری جان؟ :)
تولد من الان نیست عزیزم
26 مراده
سلام پروانه خانم گل،میخواستم یه اعترافی کنم،من هیچ کدوم از این چیزایی که گفتی دغدغم نیست به راحتی خرید میکنم و گاهی برای فراموش کردن غمام الکی خرید میکنم همه اون چیزهایی که گفتی رو من به راحتی دارم ولی...باور کن خیلی وقتها حسرت تو رو میخورم
غربت تنهایی غم از دست دادن پدر مادر و نوزادهای دوقلوم ،بیماریم و..
پول هست،سفر هست ولی دل خوش نیست غم هست و...
کاش همیشه غصه ها پول و مادیات بود نمیگم اونها سخت نیست ولی غم نیست،ایشالله خدا حسرتهای دل همه رو براورده کنه،دعام کن
راستی خیلی خوش هیکلیا،قد ١٦٨وزن ٦٢
مچکرم خانوم
منم شبیه این روزا را تجربه کرده ام اما
چه خدا باشه یا نباشه چه مسلمان باشی یا بی دین چه این ها را ازمایش بدونی یا اجر و قرب ...
این روزها نیز می گذرند و روزای خوب در راهند روزایی که باید فردات را بسازی تا چرخه تکرار نشه و شرطش اینه که باورهات را درست انتخاب کنی قدمهات را با طمانینه اما محکم برداری تا دیگه مجبور به بازگشت نباشی
پروانه اگه جایی در گذشته های دور تصمیم های بهتری گرفته بودی شاید اصلا این روزا را تجربه نمی کردی قصدم این نیست که سرزنشت کنم می خوام یاداوری کنم که مسئولیت کارهاترا قبول کنی الکی برا خودت غصه نتراشی و انرژی ات را برای روزهای اینده نگه داری
که روحت خسته نشه که وقتی جیبت پر پول شد لطافت روحت پر نکشیده باشه
اینا همه اش روزمرگی هستند و برای 98 درصد مردم ما رخ داده باور کن مردمی که شامل 2 درصد باشه را من ندیدم
ا
ممنون النازی جان
:)
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانی از این زندگانیم
دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق
داده نوید زندگی جاودانیم
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژده جرس کاروانیم
گوش زمین به ناله من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بی همزبانیم
ای لاله بهار جوانی که شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانیم
گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود
برخاستی که بر سر آتش نشانیم
شمعم گریست زار به بالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیم
این شعر حال منه،خوشم اومد گفتم برات بفرستم
ممنون هلی جان
شعد قشنگیه
کجایی پروانه؟هی میام هیچ خبری نیست...نگرانت میشیما...
منتظرتم!
تعطیلات بود عزییزم
خوبه که اگه زندگیمون ازین حساب کتاب کردنها هم خالی بشه که دیگه با چه انگیزه ای زندگی کنیم
همه اینا که گفتی سخته ولی خوبه که دغدغه روی پای خودمون وایسادن رو داریم.
و خدا رو شکر که همیشه عاقلانه ترین و منطقی ترین راهو انتخاب میکنیم
راستش من که به خودم افتخار میکنم که بلدم پا روی دل خودم بذارم
و اون اتفاق تلخ زندگیم منو ابدیده تر وعاقل تر و با گذشت تر و صبور تر کرده
موفق باشی لیلا جان
غصه نخور خانومی.... گاهی این جوری میشه دیگه! اوضاع مالی را میگویم! سلامتی ات را شکر.... انشاالله بقیه مسائل به زودی حل میشود...
ممنون عزیزم
سلام پروانه عزیز
درست و سالم زندگی کردن خیلی سخته . امیدوارم خدا به همه مان کمک کنه.
آمین
عزیزم می تونم خواهش کنم کامنتهای قبلیم رو حذف کنی .....متشکرم.
بله
حتما
سلام عزیزم
همیشه میام و هر از چندی رد میشم و تمام نوشته هایی که نخونده بودم رو می خونم
خیلی ساله که میخونمت و هر از چندی هم یه یاداشتی می زارم
میخوام بگم من میدونم یه روز نزدیکی، بدون اینکه خودت هم بدونی. به تک تک این خواسته های کوچیک و معقول وخیلی چیزهای بزرگ تر از این هم میرسی
نمیدونم چرا اینقدر مطمئنم به این احساسم... همین الان نگاه کن، خیلی جلوتر از اونی هستی که 4-5 سال قبل بنظر می اومد الان باشی.
خدا با ماست، پس فقط آرزو کن ♥
دلگرم کننده بود