پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم

قطره چکان


نمیدانم از کی تا کی به مناسبت ماه رمضان یک جشنواره ای در برج میلاد و چند جای دیگر شهر در جریان است، مردم جمع می شوند و خانواده ها می آیند که تا ساعتی پس از نیمه شب غلغله و هیاهو بر پاست

شهر ها و ملیت های مختلف و چند کشور هم غرفه اکی دارند برای عرضه ی چند قلم محصول ناقابل و قومیت های مختلف در جای جای محوطه سکنا گزیده اند و آش و نان محلی و دوغ و یک سری خنزر پنزر دیگر به مردم می فروشند

اوج برنامه سالنی است که گروه های موسیقی مختلف از شهر های گوناگون با برنامه می آیند و اجرا میکنند 

عرب ها با شمشیر می رقصند و گیلانی ها رعنا را می خوانند و آذری ها کلاه های پشمینه به سر دارند و مردان خراسانی با دستار و رقص چوب  و . . .

مردم با شور و اشتیاق روی صندلی ها نشسته اند و کف می زنند و سوت می کشند و ازدحام آنقدری هست که خیلی جمعیت سر پا هستند و ایستاده اند و برنامه ها را می بینند

از آن جلو یکی اس تیری سفیدی را بالا برده و تا مموری اش پر نشده به فیلم گرفتن ادامه میدهد

یکی هم با خانواده اش عکس میگیرد

مجری یکریز نمک میریزد و برای شور و هیجان برنامه چند زوج را روی سن می برد تا خانوم ها همسرانشان را با دستمال تبدیل به مومیایی کنند

قبلش هم پسرهای جوان را برده بود روی سن تا مسابقه ی سوال و جواب بی ربط کند

مجری اجرای زنده ی فولان گروه را اعلام میکند،موسیقی ای که پخش میشود طرب انگیز و نشاط آور و تند است

چند جای سالن چند نفر وول میزنند و موج مکزیکی و حرکات ریزپوستی درست میکنند

حراست و انتظامات همه جای محوطه را تحت نظر دارد و به محض اینکه کسی بیشتر از تکان دادن صندلی کاری کند مورد اخطار قرار میگیرد و اگر توجه نکند لابد باید فضا را ترک کند

ردیف جلویی زنی کنار دخترش نشسته و دست های هم گرفته اند و تو هوا چپ و راست می کنند

یاد صبح های پارک ملت می افتم

محوطه ای که مخصوص ورزش صبحگاهی همگانی است و غالبا زن و مرد های مسن با لباس های سفید ورزش میکنند و موسیقی تندی پخش می شود و مربی با حرکات موزون و نرم نرمش می دهد و سایرین با تقلید از مربی حرکات را تکرار میکنند

آن ها که خجالتی و کم رو تر هستند می روند خارج از میدان گاهی و بین نمیکت ها و درختان حرکات را تقلید میکنند

کنار این جعیت وجود چهار پنج تایی نیروی انتظامی مسلح به اسلحه و باتوم که در فاصله ی چند متری می ایستند همیشه آزارم می دهد و لبخندی که آمده را با همان سرعت می دزدد


حس میکنم بالای سرمان قطره چکانی هست که خیلی اهسته و با احتیاط محتویاتش را قطره قطره و ریز ریز روی سرمان پمپاژ میکند که نکند بیش از حد از ماده ی مذکور مصرف کنیم و اوردوز کنیم خدایی نکرده . . .

حس می کنم آدم های اطرافم حالشان بد است و می خواهند خوب باشند، حس میکنم دلشان می خواهد قاه قاه بخندند و بی مهابا و بی ترس راه بروند 

یا حداقل بی نظارت مستقیم پلیس ورزش کنند

قطره چکان لعنتی اما مجال نمی دهد



 

نظرات 8 + ارسال نظر
نادم شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 13:43 http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

نشستم به انتظار غروب تا یک دل سیر گریه کنم ، شاید کمی آرام شوم ، غروب آمد و بغض سد راه اشکهایم ، شب شد و هنوز نشکسته شیشه غمهایم، .......................................... مینویسم از غم و دردم شاید آروم بشه درد درونم ، رویاهام بر باد رفته اما قلم نوشتن نه. در پناه حق...

غریبه شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 16:28

شاید یه روز این آب و خاک درست بشه اما میترسم من اون روز نباشم....
یه بار توی فیسبوک نوشته بود: قبلنا خیلی باحال بوده که من نبودم.... بعدنا هم باز ممکنه باحال بشه که بازم من نیستم....

منم نیستمممممم
:(

مینا شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 17:32

عوج برنامه ؟؟؟؟؟!!!!!! عوج!!!!!!!!!!!!!
ترب انگیز؟؟؟؟؟!!!!! ( مگه ترب خوراکی ِ !!!!!)
مثلاً تحصیل‌کرده مملکت‌اند!!!!!

:/

هدیه شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 23:08

من از این برنامه های ورزشی تو پارک لاله دیدم. صبح های زود مردم جمع میشن و ورزش می کننبا اهنگ. خدا رو شکر اونجا پلیسی نبود من یکی دو بار رفتم. خیلی هم جو سالم و خوبی بود

تو پارک لاله هم برای اجرای موسیقی و ورزش نیروی انتظامی دیدم

یکم دقت کنی می بینیشون

Sahra1362 یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 08:38 http://sahra1362.persianblog.ir

چقد غالی بود أین نوشته ات عزیزم .... واقعا چرا اخه اینا أنقد إز اینکه مردم شاد باشن میترسن ؟ شادی کوچکترین حق مون :( ..... هیچ جا فکر تکنم أنقد ظالم باشن .... من مالزی هستم اینجا هم کشور إسلامی اما اینجا فقط دنبال کوچکترین بهانه ان واسه جشن و شادی .... آدم أفسوس میخوره :(

چه خوب که آدم دنبال بهانه باشه که شادددد باشه

آزاده یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:49

نمیدونم چرا از نوشته های این پستت یاد رمان کوری افتادم اون قسمت تو زندان قرنطینه بودنشون.... شاید ما هم قرنطینه هستیم!!!

یاد اون قسمت کتاب می افتم که یه راه پله ی مخفی کشف می کنن و گار حاصل از تعفن اجساد منفجر میشه و . . .

ماه گل یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:58 http://yekboreshzendegi.blogsky.com

ربطش به قطره چکان چقدر درست بود. تازه گاهی یه ریزه چیزی گیر می کنه تو قطره چکان و اون چند قطره هم نمیاد.!
پروانه جان با اجازه ات به مینا خانوم که ازت غلط املایی گرفته می خوام بگم چه بد و زشته که نتونیم نوشته هایی به این زیبایی و هنر مندی روببینیم و چند تا غلط املایی انقدر به چشممون بزرگ بیاد.. کاش بلد باشیم همه مون خوب فکر کنیم دل نشکنیم اگه تعریفی هم نمی کنیم و اگه ایرادی می بینیم بدونبم ایراد از جای دیگه هم هست حتما که نمیشه خوبیها رو هم دید.

ممنون عزیزم

النازی یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 18:16

جانا سخن از زبان ما می گویی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد