ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در چهارده سالگی که بوف کور را خواندم باورم نمیشد که زنی باشد که لب هایش طعم ته تلخ خیار را بدهد و بعدتر ها که سورئال را شناختم گذاشتم به حساب تصورات خیالی و موازی با حقیقیت در عالم تصورات نویسنده تا این روزها که زیاد شده که لب هایم مزه ته خیار میدهد
این چندمین باری است که بیگاه دهانم تلخ میشود و لب هایم مزه ی تلخی شامپو را می دهد
اما چیزهایی هست که خیالشان کامم را شیرین می کند
وقتی ملودی آرش را گوش می دهم و عکس های کفش دوزک و عروسک ها و ست های نوزادیش را تماشا می کنم
وقتی میفهمم پسرک آن یکی دوستمان هم به دنیا آمد
تلخی واقعی است
شیرینی هم
مثل آب روی آتش
شیرین و گوارا
وبلاگت خیلی قشنگه
به من یه سری بزن ضرر نمی کنی
اگه خواستی باهام تبادل لینک کنی از منوی بالای وبلاگم دکمه تبادل لینک اتوماتیک رو بزن
یه چیزایی تقدیره
از دست ما خارجه
دلیلشم نمیدونیم!
برای همینم بهش میگن تقدیر
اگر دلیلش رو میدونستیم اسمش میشد اشتباه خودمون
جفتش یه نتیجه میده
تو خیلی شیرینی پری..مزه ی شکلات و شیرینی میدی..اولین حسی که با باز کردن وبلاگت دارم حس یه شکلات خوشرنگ و شیرین و خوش عطره ..تو اصلا مزه ی تلخی نداری..این حس رو نمیدی..درست مثل شکلاتای خارجی مارکی که فقط جلو مهمون میذارن..
مرسی سحر جونم
کامنتت خوشایندتر از شکلات های خارجی و بوی شیر و شکلات بود
طعم دوستی می داد
سایه ات مستدام
همین تلخ و شیرین شدن هاست که ما نبض زندگی رو می شنویم...
بالا و پایین داره !
خوبه که قبول داری هر جفتش در کنار هم هست. امیدوارم تلخیا برات زود تموم شه عزیزم
مرسی غریبه ی مهربون
باید با تلخ و شیرین زندگی ساخت. و چه خوبه هنوز چیزایی هستن که کامت رو شیرین میکنن
مثل یک راه با کلی نوسانه
بالا و پایین
مکمل هستن و به هم معنی میدن