ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بینهایت آزرده ام
روز اول که ساکنین طبقه بالا سررسیدند کلید پریز های چراغ های حیاط برای روشنایی که در خانه بود از کار افتاد و دیگر نمیتوانستم چراغ های حیاط را روشن و خاموش کنم، روز های بعدی باغچه ویران شد و باریکیو جای گل ها و سایر رستنی ها را گرفت و تنها چیز کاشتنی همان ردیف شمشاد بود که جلوی پله های ورودی طبقه من به حیاط کاشته شد و من برای ورود ب حیاط باید از یک سد شمشادی عبور میکردم
گفتم من که زیاد حیاط نمیرم پس چرا گیر بدم بهشون و سکوت کردم
امسال تابستان کابوس عدم امنیت داشتم از بس با فک و فامیل میریختند تو حیاط و بساط به راه بود
چیزی نگفتم خودشان آمدند گفتند مهمان خارجی داریم میخواهیم خوش باشد
آخه مصبتو شکر
مهمون سه ماهه بی وجدان؟
خواهرم از لای شمشاد ها راه باریکی باز کرده بود و گاهکی سرمیزذ داخل حیاط که تازگی ها یک شمشاد پرتغالی جای آن راه باریک هم کاشته اند
چند وقت پیش ها، گوش شیطان کر ذوقشان شکوفا شد و کلی سبزی کاشتند در برهوت حیاط اما به یک دلیل مجهولی همه سبزی ها هم خشکید. خواهرم سیب زمینی های پلاسیده را سوا میکند و میبرد تو خشکی باغچه می کارد، از غذا سیب زمینی ها ب شدت جولان میدهند و سبز میشوند و هرکدامشان نیم متری قد کشیده اند و کلی سبزی و طراوت همراه آورد اند!
یک روز میبینم سبزی بته های سیب با خاک یکسان شده و هیچ خبری ازشان نیست، پیگیر که می شوم کاشف به عمل میاید که مهمان طبقه فکر کرده علف هرز است از همین رو کل بته های فلک زده را از ریشه دراورده انداخته دور
اصرار برای سبز نبودن حیاط از هرگونه علف هرز حتا و نادیده انگاشتن سنگ ریزیهای دور بته ها که مرزی حایل شده بود همواره جزو نقاط تاریک ذهنم در این ماجراست
علی ای الحال همچنان سکوت کردم که طنش ایجاد نشود، وقتی خانه ات فاقد عامل ذکور است و چه و چه و چه.... سکوت کردم و به جای چنگ و دندان نشان دادن ظرف آش رشته ی تعارفی فرستادم بالا
گاهی خیال میکنم روزی چشم ها باز میشود!
روزی این همه سکوت دیده میشود که تحمل کردم، ک دندان روی جیگر گذاشتم و سکوت کردم و خواستم فقط دوستی بماند و احترام
اما جواب نداد
هیچ وقت نمیدهد، هیچ وقت برای هیچ کس
آزرده گی همچون زنگ آهن است
اولش که باشد با یک ورق سمباده صفر و شاید یک زدوده میشود و میرود پی کارش، اما وقتی کهنه باشد بنیان برانداز است. مثل کودتا میماند، ناگهان نشط میکند و ناگاه همه جا را متاثر از خودش میکند
کاش یک بار میفهمیدند که حیاط مال منم هست، اما اگر نمی آیم و یا کمتر میایم از سر لطف است که مجبور نشوند برای بستن دید پرده های حال و خواب ها را کیپ تا کیپ چفت کنند
کاش یک بار میفهمیدند چقدر آزرده ام، وقتی با روی گشاده سلامشان را پاسخ میدهم
اما همه مسئله همین جاست
در برابر سکوت و اشاره های کوتاه من، پایین پله ها دیوار آجری ای سردر آورد که وقتی به عنوان. مستأجری ک خانه را امانت در دست دارد و به صاحب خانه اطلاع دادم، آنها چونان انگیخته شدند که همان وقت زنگ زدند ب همراهم که چرا به صاحب خانه اطلاع داده اید!؟ ما دیوار را کشیده ایم که مشتری ها از خرید خانه منصرف شوند
ای عجبا
این خانه از روز اول قصد فروش داشت ک راه ورودی با شمشاد کور شد؟ که برق حیاط را فقط برای واحد خودتان مجاز دانستید؟
قصه ی آزردگی و کدورت سر درازی دارد
اما همین بس که بهترین چاره این است که نگذاری بماند
همان وقت که دردت آمد لب بجنبان و بگو
نگذار توده ی زنگ تیشه باشد بر ریشه ات
تیشه ی سکوتی چندین ساله که نگفتن هایت خوره شود و جانت را بفرساید
خانه در حال فروش است و من خوشحالم که میروم
خوشحالم که نهایت چند ماهی می مانم و رد میشوم
میگذرم و هیچ وقت برای هیچ کدام از آدم های این طبقه نخواهم گفت که...
رد شدن گاهی آسان ترست
Hamsaye bishoor hame ja hast
Ma ham chand raas az in goosfanda darim
Park kardan joloye dare vorodi parking!!
Sofre pahn kardan baraye pooshandane mahvare ((:
Man inaro be kalantari ham keshoondam
Adam nashodan
Zokoor ham to khonaton bood farghi nadasht
Kare khodeshono mikonan in bi farhangaaaa
Ghose nakhor azizam
سنگرو خالی نکردی ها
:)
واقعا
نظر حاصل از تجربیات شخصی خودم در موارد مشابه:
غیرعقلانی ترین کار در ایران، تحمل رفتارهای آزاردهنده دیگرانه، باید در اولین دفعه، اعتراض کرد، سکوت فقط باعث افزایش روی طرف مقابل میشه
موافقم
سلام پروانه جون .
خیلی از ادمها ظرفیت این سکوت تامل برانگیز رو ندارن بهتره مثل خودشون رفتار بشه. انشالله یه خونه خوب و دلباز باهمسایه های باشعور و با محبت پیدا کنین عزیز دلم
مچکرم عزیزم

:(
بعضی از همسایه ها متاسفانه متوجه هیچ چی نمی شن :|
آزرده گی همچون زنگ آهن است
اولش که باشد با یک ورق سمباده صفر و شاید یک زدوده میشود و میرود پی کارش، اما وقتی کهنه باشد بنیان برانداز است. مثل کودتا میماند، ناگهان نشط میکند و ناگاه همه جا را متاثر از خودش میکند
پروانه زندگی من الان اینطوریه الان دلت خوشه هیچ نسبتی باهاشون نداره ولی امان از وقتی که نزدیکترینت نفهمه مثل یه دستمال کاغذی مچاله پرت میشی گم باید بشی ریختت دیده نشه باید خفه شی
بنویسم میخوای ادامش بدم من خونواده دارم ولی کسی نیست که بهش بگم چی بگم اصلاه چقدر سخته توی جمع تنهایی خیلی خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
عزیز دلم
عزت نفستو حفظ کن و بخواه که همه چیزو تغییر بدی
بیماری دارن اینا .....
این نیز بگذرد
بله . . . و همین که میگذرد کفایت میکند
آزردگیتو پنهون نکن بدون هیچ کلامی با دو متر سیم و یک کلید از واحد خودت یه لامپ به حیاط بکش
با قیچی باغبونی شمشادهای مانع عبور را بچین و..
اما هم چنان به گرمی سلام و احوال کن!!
تجربه ام با این جور آدما ثابت کرده وقتی کسی فقط خودشو میبینه باید کنارش تو آینه وایسی و به همون آراومی و با لبخند معنی مزاحمت را عملا درس بدهی!
اره
نمیدونمی چفدر دلم می خواد راه رو دوباره باز کنم . . .
این یه واقعیته که هرچه قدر تو دست وپات رو بیشتر جمع کنی جا روبرای دیگران وسیعتر کردی دیگران هم راحتترمیتواننددست وپاشون رو دراز کنن وبه قول معروف پاشون رو از گلیم خودشون درازتر کنن.
دقیقا
همه حرفات یه طرف اون تیکه هم یه طرف:
همان وقت که دردت آمد لب بجنبان و بگو
اره خدایی
کسی که شعور داره از اول همه چیز رو رعایت میکنه کارهای اینها نشونه بیشعوری شونه متاسفانه .
آدم بیشعور خانمی، سکوت ، محبت و گذشت رو نمی فهمه.
از روز اول باید رفتارهی ناجورشون رو بهشون متذکر میشدی
بله
کوتاهی کردم در این زمینه
این چند روز اتفاقاتی رو دیدم و رفتارایی رو مشاهده کردم که مصداق خلایق هرچه لایق کاملا برام روشن شد
هعی وای من
چی گذشته بهت دختر
عزیزم همیشه دندون رو جیگر گذاشتن نتیجه عکس میده
آدم فقط خود خوری میکنه و فرسوده میشه
بله
درسته کاملا
اما من به کهنه کردن ازردگی هام عادت کردم
به چنگی که وقت مرورشون به دل میندازن
به روی زیاد دیگرون اما تو بیان کوچکترین خشی ،نه!
اما تو بیان کوچکترین خشی ،نه!
اینو نفهمیدم
اولا 1000 لایک به مطلبی که نوشتی
بعدش هم اینکه این قضیه ای رو که نوشتی فقط در مورد همسایه صدق نمی کنه حتی در مورد فامیل و دوست هم نباید سکوت کنه ادم...دیدم و کشیدم که میگم
بد جوری سوختم ...بد جوری
مچکرم عزیزم
بله
برای همه ادماست
دوست جون میدونم که این بیمارای روانی اونجا اومدن تا شما خونه رو بفروشی بری یه جای بهتر اما یادت باشه که دفعه بعد اول با سیاست دوم با قانون سوم با زور و کتک حقت رو بگیری
بوس
من همیشه میگم دفعه بعد!!!!
اما نمی دونم چرا نمیشه
میدونی شاید هم کار بدی نکردی...فقط تفریط داشتی...اینکه باهاشون درگیر نشدی، به نفع خودت بود اما نباید تحمل میکردی...وقتی دردت میاومد باید میگفتی...ولی بعضی وقتا مغز ما تویِ موقعیتها به خاطر حفظِ جانش بهتر تشخیص میده...بعد که از ماجرا میگذره دیگه جزییات مشخص نیست و شروع میکنی به دیدن بقیه راه حل ها...من هم جای تو بودم، در شرایط تو شاید سکوت میکردم..شاید هم بعد از اعتراض نقطه ضعفت را پیدا میکردند و شروع میکردند به آزار و اذیت بیشتر!
سکوت هم حدی داره
لابد اون وقت شورش می کردم