ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
اولش بگم ک عنوان پست هیچ ربطی ب خودش نداره اما چون از اون چیزاییه ک از اول صبح یهویی افتاده رو زبونم و هی هی میگم . . . دیگه اومد دیگه!
الان ک من دارم می نویسم لاله و آیدا رفتن دارن خونه می میبنن، یکی از دوستامون می خواد یه جای تازه بخره و از اون ور هم آیدا هم سر اجاره ی کمر شکن یک ملیون و کلی ممکنه با صاب خونه ی محترمه اش به تفاهم نرسه و من هم ک مدت هاست دلم می خواد از این خونه بلند شم.
حالا ته ته دلم هی میگم چی میشه ک همه مون، من و آیدا و لاله و خواهرک لاله بریم تو یه محله خونه بگیریم. بعد فاصله ی خونه هامون دو تا کوچه چهارتا کوچه باشه؟
بعد اونی ک حال داره برای همسایه شون هم نون تازه بخره
بعد اون یکی ک کیک تازه میپزه یه برششو هم واس یکی دیگه ببره
بعد اون یکی ک میخواد بره ی وری بچه شو بزاره پیش یکی
بعد با هم عصرا برن تو ی پارک بشینن و حرف بزنن و گاهی یکی درمیون اون یکی ها رو بپیچونن
گاهی برای هم ظرف غذای تعارفی ببرن
گاهی با هم برن بچرخن
گاهی ک دلشون گرفته چند تا ادم دم دستشون باشه
کلی جا باشه برای بودنشون
کلی ادم باشه ک نزدیک همن
بعد یکی نتونه خونه بگیره تو محل بقیه تو در و همسایه و بنگاه بسپرن براش تا بتونه و بیاد
و هزار یه فکر دیگه که دوست دارم تا تهشو ادامه بدم و جزییاتشو ببینم
بعد تو دلم یه چیزی مثه دکمه ی اینتر رو فشار میدم ک بشه بشه خدا جون بشه
الان خونه من طبقه ی زیر همفکه اما کلی نورگیر و روشنه، یه خوابه است اما خیلی بزرگه و کلی جا برای ژانگولر زدن بهم می ده
دوستش دارم اما در واقع این بزرگ بودنشه ک منو اذیت میکنه
حس میکنم وقتی خونه بزرگه تنهایی ام هم بزرگ میشه . . . بزرگ و بزرگتر و همه جای حال و پذیرای و سرسرا و راه پله ها رو پر میکنه.مثل یه موجود سیال بزرگمیشه و همه جای خونه رو پر پر میکنه و کش میاد
جاهای دیگه شو دوست دارم، آجر بهمنی های کنار دیوار و کانتر آشپزخونه و پنجره های بزرگی ک رو ب حیاط باز میشن رو دوست دارم
اما از اینکه همسایه طبقه بالایی با تعمد اونقدر ب پاپیتال های بیچاره آب نداد ک خشک شدن نارحتم، یا اینکه دسترسی به چراغای حیاط را از طبقه من کور کردن و تنها جایی ک یه چیزی کاشتن جلوی پله های طبقه من به سمت حیاط بود که به عبارتی راه پله ای ک به حیاط می رسید رو با سپر شمشاد بن بست کردن!
از اینکه وقت و بی وقت میان تو حیاط و من باید اونقدرررر پرده های خونه رو کیپ کنم ک حتا لای درزش هم باز نباشه چون در غیر این صورت داخل خونه و به عبارتی حریم خصوصی ام ب خطر می افته و کلا احساس عدم امنیت می کنم نارحتم
همسایه های خوبی هستن اما خیلی کباب دوست دارن و به جای درخت یاس یه باربکیو جا گذاشتن و کل سیب زمینی هایی ک خواهر خانم تو حیاط کاشته بود رو از ریشه در آوردند و انداختند دور چون در آن برهوت حیاط فکر کرده بودند بوته های سیب زمینی علف هرز هستن! و علف هرز ممنوع
اصلا بی خیال
افتاده ام به غرغر
طفلی ها خیلی هم ادم های خوبی هستند و هی هی هوای من گردن شکسته را دارند و خیلی شده سر بزنند و برایم سوغاتی می آورند
اصلا بهانه ی من همسایه ها نیستند
تازه شنیدن صدای خانوم طبقه بالایی ک عینهو روشن شدن پیکان می خندد هر دفعه کلی مرا به وجد می آورد و بلافاصله، یاد آن رفیق هم دانشگاهیمان می افتم ک وقتی می خندید همه ی کلاس بر میشگتند نگاهش میکردند و غالب اوقات از خنده اش به خنده می افتادم و وقتی به شباهت بلامنازغش با استارت ژیان پی بردیم همه کلاس انتظار گرم شدن موتور را میکشدند تا کی بشود ک استارت بزند
آقای اسدی هم ک خدابیامرز شده و پرستارش هم رفته کیش زندگی میکند
خانم قدیمی هم غالب اوقات با یادداشت های بی ربطش روی اعصاب بود رفته کانادا
نمیدانم
ب صاب خونه ک زنگ زدم گفت نگران نباش و این نگران نبودن در حالی است ک خانه در رهن بانک است و 250 ملیون تومن بدهی دارد و هر آن ممکن است ملک به مزایده گذاشته شود و فروخته شود و من نم دانم دقیقا در چنین شرایطی وقتی آقای صاب خونه خودش رفته و دو هفته مهلت گرفته چطور می تواند خیال مستعجر فلک زده را جمع کند ک نگران نباش از بابت خانه!!
یعنی یه چیزی تو مایه های زپلشک ها
حالا ک زنگ زده ام ب صاب خونه میگه قصد فروش خانه را دارد و با این قیمتی ک خیال فروش دارد عمرا طبقه بالایی ها خریدار بشاند و یک صاحب خانه ی غریبه ب معنی بلند شدن بلادرنگ من از خانه است و بر خلاف همسایه طبقه بالایی ک احتمالش زیاد بود اگر خریدار باشد، من سر جایم بمانم
خلاصه ک شما فکر کنید دهن ادم از چند جهت امکان سرویس شدن می تواند داشته باشد و ندانی ک چه قرار است بشود و با تبشیر و انذار روزگار بگذرانی و توکل کنی ب خدا ک تا امروز ک گذشته لابد از این ب بعد هم می گذرد
این وقت های این طوری ک یک عالمه استرس و اضطراب میگیرم و نمی دانم چ میخواهد بشود و چ کار می خواهم بکنم یاد حرف لاله می افتم ک می گوید حناق ک نیست! آره حناق نیست و همین ک حناق نباشه یعنی می شه پاسش کرد
مثل حکم می مونه
و تو نفر آخری هستی
ادم های قبل تو مدعی هستند و مایلند ک دست را جمع کنند و هر کدام دانه دانه ورق هایشان را میریزند
اما اینکه نفر آخر چی بریزد و چ کار کند همه چیز را تعیین میکند
حالا من نشسته ام و منتظرم ببینم صاب خونه چ خواهد کرد! فروشنده هست یا نه!
همسایه طبقه بالایی سرکیسه را شل می کند تا علاوه بر دو واحد دیگر این یکی را هم بخرد؟
خریدار آینده ی خانه فصد دارد خانه را اجاره بدهد یا ندهد و اگر بدهد چند؟
و دست اخر هم خودم نشسته ام
ک دلم می خواهد تنهایی خانه ام از یک ادم پر شود و حالا ک پر نمی شود یک خانه ی کوچولوتر بگیرم ک همه جا تنگ تر و کوچک تر باشد
چقدر دوست دارم یک دونه آدم خیلی خوب بیاد و تنهایی های تو رو پر کنه...
یه همراه که سنگینی بار زندگی رو با هم تقسیم کنین
الان برگشتم خونه. هی منم به این فکر می کنم. اگه بشه خیلی خوب میشه.
بشه بشه بشه
در ضمن عنوانت خیلی خیلی تلخ ئه دوستم. مگه دنیا خر باشه که تو رو نخواد.
عزیزززززززززززززززززززززم
سلام میشه لطف کنی منو لینک کنی خبر بدی لینکت کنم
سلام نارنینم . تولدت با تاخیر مبارک .
و خوشا به سعادتتون بابت دوستان بی نظیری که دارین . من که فعلا از همه چی محرومم .
مرسیییی
انشاللله بشه دوست عزیزم غصه نخور بیا بغلم

مرسیییییی
راستی مگه خدا رو گم کردی که این همه غر داری ؟ با تمام قوا کمکت میکنه . مطمئنم دوستم
ایشالله
برای همه دعا میکنم
پیدا میشه
حتماً
نگران نباشید.....
آیکون گل با عشق
مرسی
خونه رو که توصیف کردی یاد خونۀ فیلم «برف روی کاجها» افتادم.
همیشه فکر می کردم تو یه آپارتمان کوچولوی طبقۀ دوم یا سوم زندگی می کنی (چرا واقعا؟) و توصیفاتت از خودت و خونه رو با این تصویر می خوندم.
الان تازه ساختار ذهنیم داره اصلاح می شه! یه تصویر جدید دارم از دویدن «گوله موی فرفری» تو همچین خونه ای.
عزیزم
رو سنگ فرشا می دوا و با ماشینش بازی می کنه
عزیزم برات دعای خیر می کنم امیدوارم بشود هرآنچه شما می خواهی
اخ اخ که من چقدر به یه همیچین دوستایی نیاز دارم دوستای من همه خیلی با حال اند اما همه از این بچه مثبتهای درس خون بودیم که به جز درس خوندن هیچ غلط دیگه ای نکردیم الان هم که بعضی وقتا میخوایم بریم الواطی تو ماشین میشینیم دور میزنیم بعد میبینیم هیچ جا رو بلد نیستیم بعد از یکی دو ساعت دست از پا درازتر بر میگردیم
عزیزم
روش جدید لینکدونی هوشمندو رو دیدی؟؟؟
http://weblogstan.ir/weblog-services/1121/blogrolling
یه سر بزن
جای گودرو میگیره
اینم کادوی تولدت
مرسی گیسوی نازنین
نمیزاری شادی تولد دو روز باقی بمونه. درست میشه.
خودمونیم ها آمار پرستار آقای اسدی رو خوب در آوردی هـــــــا
ممنون ک گرفتییی نکته رو
منم دعا میکنم بشه.
بابا نکته رو گرفتم اما چکار کنم پرستار اقای اسدی برای من پرنکته تر بود عسسسسسسسیسم .
ای جون
ولی خدایی نکته ی مهمی بودهاااا
می گم می شه همتون بیاین محله ما
کجا بودید؟
محله داییت اینا ک خوبه خوبه
الان یعنی یه خونه سه طبقه با یه زیر همکف رو کلا می خوان بفروشن؟
فقط زیر همکف
سلام پروانه جان،از خدا می خوام که یکی بیاد و همه تنهایی هات رو پر کنه.البته کسی که لیاقت تو رو داشته باشه عزیزم.
:)
کاش همینا بشه که خودتون میگین
ایشالله
این آرزوها واقعا شیرینن اما با گرفتاریهای الکی که این روزا دامن همه مارو گرفته ، کنار هم زندگی کردن اونقدرا هم رویایی نیست . امیدوارم خونه خوبی پیدا کنی.
مرسی
سلام بانو
وقت بخیر
خوب منتظرین که خدا خودش پایین وبرای شما خونه پیدا کنه!
چرا آرزوهایی که گفتینو برآورده نمی کنین؟
مگه از ته دلتون نمی خواین چنین اتفاقی بیفته؟
چرا تو یک محله؟
چرا تو یه آپارتمان نه؟
ان شاالله هرچی خیره برای شما پیش بیاد.بشرطی که خودتون همک دست بجنبونین.
تو یه آپارتمان زیادی تو حلق همیم
ممکنه در دراز مدت ازار دهنده باشه
هنوز مشخص نکرده صاب خونه من می خواد چ کار کنه ک من برم بگردم یا نه
سلام
منم این روزا نگران تصمیم صاحبخونه مونم. برات و برای آیدا دعا می کنم اونی که می خواین بشه. شما هم دعا کنین به ما رقم اوکی بگه.
ایشاللهههه