ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
ناخن هایم را یکی یکی لاک شبرنگ زده ام. آقا اسد، نگهبان شرکت هم مثل من، نارنجی را بیشتر از بقیه رنگ ها دوست دارد و تنها انگشت باقی مانده را هم نارنجی میکنم
سر کارهای شرکت با گلادیاتور خون خوار درگیرم و بکش بکش داریم
او میکشد
من میکشم
برای طراح و گرافیست آگهی داده اند و ادم هایی که می آیند را گاهی می بینم
یکیشان را دیروز دیدم
رزومه نداشت
پرسیدند کار چاپی داری؟
میگفت دارم اما هیچ کدامشان را نمی توانم بیاورم چون دست چاپ خانه مانده
میگفتند لب تاب بیاور اینجا یک کار سفارشی انجام بده تا سرعت و تسلطت را ببینیم
میگفت لب تاب ندارم
ترسیده بود
جلوی میز رییس بزرگ ایستاده بود و شرط میبندم قلبش تند تند میزد
حتا تمام مدت ننشت و تمام مدت ترسیده و محقر گوشه ی اتاق ایستاده بود
حیوونکی بود
دلم براش سوخت
امروز چند نفر دیگر می آیند
میپرسد این دیزاین ک لازم نیست بلد باشم؟
میگم بلد نیستی یعنی؟
میگوید نع
هورمون های کوفتی حالم را بد کرده اند
حتا هم جواب نمی دهد
بی لایحه و تبصره و قانون و ملحقات