ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
یک روزهایی هست که وقتی از خواب بیدار می شوم یک طوریم. بک طور بی خودی ای!
اصولا خیلی وقت ها هم از خواب بیدار می شوم و یک طور خوبی هستم ! یک وقت هایی هم حس خاصی ندارم ! البته فواصل بین این احساسات به این شدت واضح و روشن نیست و نمیشود تفکیکشان کرد
مثلا یک روزهایی هست که من از خواب بیدار می شوم و انگار در خواب تو مهمونی بوده باشم و شاد و پر انرژی و شنگولم! زندگی مفصل صبحگاهی ای دارم،گلدان ها را سیرآب می کنم و غذای ماهی ها را می دهم و قهوه ی صبحگاهی را با دارچین و تخم گشنیز دم میکنم و با صدای بلند آواز می خوانم و . . .
یک روز هایی با یک درصدی از خواص مزبور . یک روزهایی عاری از احساسات فوق و یک روزهایی مثل امروز انگار لباسی باشم که از دهن گاو درش آورده باشی. انگار تو ماشین لباسشویی شسته شده ام و یک روز کسی یادش رفته باشد که ماشین را خالی کند و حالا چروک خورده ام مثل سگ!به معنی کلمه ناهموار!
از قضا امروز از آن روزهای ناهموار است که هیچ حال و حوصله ندارم و دلم می خواهد یک گوشه ای کز کنم و ماست خودم را بخورم. اگر این روزها تلاقی کند با روزهای مهم کاری و سر شلوغی و این قبیل غالبا من ترسیده و رمیده هم هستم.
شما خیال کنید یک موجود ناهموار و چروک خورده که هیچ حوصله ی تنش و کنش و واکنش را نداشه باشد بگذاری پای سیستم و ازش بخواهی یک کار مهم را انجام بدهد. البته انجام می دهد اما همه اش می ترسد نکند گند بزند و غالبا حواسش را هی بیشتر تر جمع می کند که نکند چروک خوردگی چیزی را از تیررس چشمانش دور نگه دارد.
بعدش هم تا سر حد امکان سکوت کند بهتر تر است چون گفتگوهای انجام شده در این مدت را هم دوست نمی دارم و اعتقاد دارم این من چروک خورده نسخه ی چک پرینت نازلی است از من.
خاصیت این روزها موج صدای پایینی است که نه حالت خواب زدگی دارد نه بیماری، یک کیفیت منحصر به فرد و چروک خورده ای است فقط خود نامردش می شناسد چه جور چیزی می تواند باشد. متاسفانه قهوه هم جواب نمی دهد و یک قهوه هر چند غلیظ باز هم ممکن نتواند تاثیر مناسبی بر این ویژگی داشته باشد! از وقتی یک جعبه سیگار خیلی ژیگولانس برای یکی از دوستانم خریدم و بعد به بهانه ای دستم ماند و بعد برای پر کردنش یک بسته سیگار خیلی شیک خریدم و خشابش را پر کردم و بعد باز هم پیشم من ماند هی هرز گاهی چند هوس می کنم سیگارکی دود کنم و در نسخه ای که قهوه را راهی به آن نیست گمان می برم که شاید، شایددد این یکی جواب بدهد اما خوب صادقانه اعتراف میکنم ک هنوز امتحانش نکرد ام. اگر جعبه ی سیگار مذکور این همه بامزه و شیک نبود شاید مفری از این تصمیم وجود داشت ولی حالا . . .
دلم می خواهد یک طوری بشود که مثل لباس چروک خورده ی جامانده در ته ماشین لباسشویی یکی بکشدم روی میز اتو و چلسسسسس اتوی داغی سر و تهم را بنوازد و همچین صاف و صوفم کند. تازه این وقت ها به شدت هوس تکانده شدن هم دارم.نمیدانم این تکاندن را بلد هستید یا نه اما روش بسیار مناسبی برای اتو نکردن و داشتن لباس های صاف است، به این ترتیب که پیش از پهن کردن لباس ها دو سرش را می گیری و به شدت می تکانی! روش فوق هم خوب جواب میدهد مگر برای بعضی لباس های بدقلقل!
حس می کنم یک چیزی مثل آینه ی جلوی ماشین یک جایی از وجود آدم هست که راننده از آن زاویه همه چیز را رویت م یکند و در روزهای این چنینی انگار که غبار و گردی روی شیشه را پوشانده باشد، فضله ی کبوتری یک جایش جا خوش کرده و رد آب خشکیده پایین برف پاک کن ها رد انداخته اند!
و خوبی اش این است که به همین راحتی که امده می رود . . .
آخ پروانه برای من هم امروز از همان روزهای چروک خورده گی است
بیا بتکونمت
سلام
هوای آلوده تهران همه جور بلایی رو روی ریه می آره نمیخواد دیگه با سیگار هم اونو آزارش بدی؟
سلام
نه به خداااااا
من شاید یه نخ بکشم کلا
واااااای پروانه من امروز خیلی چروکم. حوصله موصله ندارم
تو دهن گاو بودی عسیسم؟
یعنی عاشق این تعبیر و توصیفاتت هستم. خیلی باحال بود. یه حال خاص. مخصوصا با جمله آخرت یهو کلی امید میریزه تو دل آدم
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم،،، که چرا غافل از احوالات دل خویشتنم،،، زکجا امده ام امدنم بهر چه بود ،،، به کجا میروم اخر ننمایی وطنم?"""" ,,, اتفاقی وارد وبلاگتون شدم ،خوب مینوسید و خوب میاندیشیدولی این را هم شنیده ام،، رنجها برده بسی تا هنر آموخته ام،، توصیه این حقیر این است به تزکیه و تهذیب نفس مشغول شوید ،،،،، اگر مایل بودید یک ایمیل بفرستید تا درباره مقامات و منازل نفس و حرکت و سیر نفس الی الله مختصری بگپیم،،،،، پ.ن: اصلا قصد اینجانب لاسیدن نیست بنده خدا......
بسیار هم عالی