ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
شادی را تا پیش از این، این چنین در این حجم و وسعت و با.کیفیتی چنین محضوظ نچشیده بودم
ناگاه حجم ناهمواری که روی تخت افتاده بود و به اطراف عکس العملی نداشت، بدل شد به پدر
بدل شد به چشم هایی که میبیند و گوش هایی که می شنود
و حتا لب های که میتواند ببوسد
تمام تنم به لرزه میافتد از یادآوری اش
دیروز نهایت عکس العمل باز کردن چشم بود اما امروز خواهر میگفت جویده جویده سراغم را گرفته
یک حالی دارم... مثل کسی که معجزه ای را به چشم دیده باشد
مثل کسی که باز بستاند همه دارایی به تاراج رفته اش را از حرامیان
از امروز از ناشتایی درآمده و میتواند مایعات بخورد، برایش پوره سیب درست کرده ام با حریره ی سوپ و آب هویج
دلم میخواست مثل یک قالب یخ تکه ای از جانم را هم بیندازم داخل میکسر تا غذایش مقوی تر بشود...
خوابم نمیبرد
تا به حال این حجم شادی را در قلبم تجربه نکرده ام
نمیدانم چه شد
نمیدانم به استجابت دعای کدام قلبی ، شیشه ی عمر ش نشکاندی...را وقتی که روی سنگ افتاده بود
خوابم نمیبرد
از شعف و شور
و هنوز هم باورم نمیشود آنچه امروز دیده ام را و هی دوباره تکرارش میکنم تا دوباره غرقه اش بشوم
خدایا شکر
خدایا هزاران بار شکر
هزار بار شکر
پزشکانش قول داده اند تا چند روز دیگر از آی سی یو وارد بخش میشود
آن قلب های روان که آب رفته را به کاسه برگرداندند... خدا نصیبتان شود الهی...
elahi shokr, elahi shokr azizam
khoda ro shokr Parvaneh jan
ishalla 120 sal salamat bala saretoon bashan
خدایا شکرت
پروانه جانم میدانم از خ
آمدن آین پست از من دلخور میشوی ولی برایم جالب است که این همه پدرت را دوست داری در حالی که او آنطور که باید در قبالاتفاقات الان تو احساس مسئولیت نکرد جایی نوشته بودی که بابا گفت کاش حاج خانم رضایت میداد سه تایی با هم زندگی کنیم اما امکان ندارد جایی گفته بودی که حاج خانم برا سرگرم شدن بابا به سیگار متوسل می شود و جایی دیگر با لحن گلایه آلود از سفر طالقان هر ساله آنها گفته بودی همه این حرفها باعث شد من ندیده از بابا و حاج خانم ناراحت شوم
انشالله همیشه سایه پرت بالا سرت باشه خدا مادر تو و پدر من را قرین رحمت کنه هنوز هم نمی تونم پدرم ببخشم چرا بیشتر احتیاط نکرد و تصادف کرد مگه بچه نداشت مگه نباید بیشتر مواظب جونش بود
النازی عزیز
به یک جایی که میرسد در ذهنم به همه این ها بسته می شود
اصلا فقط خودش مهم است و بس
حتا اگر فردای خوب شدمش با حاج خانوم برود
بی خداحافظی
خدارا هزاران مرتبه شکر..ان شااله همیشه سالم باشند
خدا روشکر ، دلت همیشه پر از شور و شعف
امیدوارم که حال پدرتون خوب بشه.
عزیزم خیلی خیلی خیلی مبارک باشه تولد دوباره پدر عزیزت، حالا بوسیدن پاش کیف داره
کجایی چه خبر نگرانتم ٔ
همیشه شاد باشی
هرروز به امید شنیدن این خبر وبلاگت را چک میکردم پروانه جان . شادی ات مستدام
دختر دلسوز پدر
خدا برای هم حفظتون کنه... سالم و شاد