ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بچه که بودم زیاد با بازی های دسته جمعی مثل فوتبال و والیبال رابطه برقرار نمیکردم و در واقع اونا هم زیاد مایل نبودن منو تو یار کشی بگیرن
البته همه این اتفاقا از زمانی افتاد که یه بار تو فوتبال توپو گرفتم تو دستم!
:)))
عوضش عاشق بازی تبرک بوم که یه چیزی بود ترکیبی از چشم گذاشتن و قایم شدن بود با یه اوستا!
داداش من روحیت لطیف بوده. برو کنار خاکی نشی .
من از وسطی بدم میومد
من دوس داشتم اونو
آیا لینکت بکنم؟ آیا لینکم می کنی؟
من بی شرط میلینکم
اونایی که لینکم می کنن هم همین طور
سلام عزیز
من بیشتر از ۱ساله وبلاگاتو می خونم واز نوشته هات حسابی لذت میبرم و البته خیلی وقتا غصه میخورم ولی این اولین باریه که دارم واست نظر میزارم راستشو بخوای فکر میکنم این کمترین کاریه که واسه تشکر ازت ونوشته هات میتونم انجام بدم
راستی بیشتر از یه ساله که توی تمام دعاهام هستی
ممنونم میترای عزیز
:)
این که گفتی یعنی چه؟ چه شرطی؟ چه دوغی؟ من نگفتم دروغی! بازم یعنی چه؟
ها؟
میدونستی که همه چیت عالی بوده؟
مرسییییی
اما چون برادرهای من سه تا بودن و همیشه یار کم داشتن مجبور بودن منو هم بازی بدن. البته فقط دروازه.
ما هم چهارتا بودیم
:)
سلام دوستم!خوبی؟
من بعد از ۶ ماه دوباره برگشتم.۳- ۴تا سونامی قشنگ واسم اتفاق افتاد مثه بیکار شدنم بعد از ۶سال و ... خلاصه (!)خوشحالم که دوباره دارم وبت رو می خونم.البته از خونه.موفق باشی دوست عزیز(داخل پرانتز:لحظه سال تحویل روبروی حرم بودم یکی از کسایی که واسش دعا کردم تو بودی.)
:)