پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

قبل تر اسم وبلاگم مارگزیده بود و قبل ترش فولان و بهمان و اینا . . . اره من همون پروانه هستم

اولین ها


این چند وفته هی دچار اولین ها می شوم و چیزهایی را تجربه می کنم که تا حالا برایم پیش نیامده بود. 

این بار برای اولین بار دچار زیرآب خوردگی شده ام. یعنی یک فقره زیر آب زنه ی (ت تانیث را دقت کنید) محترمه مشغول خالی کردن زیر پای ما می باشند.

ماجرا از این قرار است یک همکار از خدا با خبری داریم که ادعای حکمت و عرفان و  . . . سقف فلک را شکافته تا حدی که نام مستعارش را به حکمت تغییر داده. ایشان میرود ساعت ها و ساعت ها در اتاق مدیر عامل و هرم مدیران ذی نفود در شرکت و پنبه ی ما را میزند با عناوینی از قبیل پرینت زیاد گرفتن و  اصراف و . . .

خیلی حس بدی است.

از این ور و آن ور برایمان خبر می رسد که فلانی آمده، پشت سرت این جوری می گوید.

اولش گر می گیرم و روانم به باد می رود اما بعدش بی خیالش می شوم تا یکی دیگر بیاید و یکی از تازه ترین بیاناتش را به اطلاعمان برساند.

از آخرین اخبار واصله همانا یک کاسه بودن و گاوبندی با جماعت دودره باز شرکت است که با هم یک کاسه ایم و پول های شرکت را دولوپی میرنیم به جیب و عنقریب ایشان می خواهند دست ما را رو کنند


اصل ماجرا این است که تا زمانی که از این خانوم تعریف و تجمید کنی و در مدح و ثنایش بگویی، خیلی هم خوبی اما تا وقتی نظر وافعیت را عیان کنی آن وقت آن روی سکه هویدا می شود.

از شما چه پنهان این بنده خدا اهل عرفان حلقه بود، بعد زد زیر بساط و برای خودش یک فرقه ی جدیدی تراشید و با یک آقای 80 ساله ازدواج کرد که اصل ماجرای توهم پیامبر بودن و  . . . همین پیر مراد ایشان میباشند. که شک هم ندارد با یوحنای مقدس و مریم مجدلیه و  . . . یک نسبتی دارد البته اگر بگویید که خودش نیست.

و یک فرقه ی جدید را که مبنای اولیه اش رقص و عشق است را بنیان گذاری نموده اند  و برای خودش هفت هشت تا شاگرد دست و پا کرد و  . . .

خلاصه که اینجا هستند جماعتی ای که بیایند و ادعا کنند این خانم را دیشب در فلان محل مقدس و یا در حال پرواز و یا در حال سماع  . . . دیده اند. راستش را بخواهید برای من هم سه سوت است که یک خواب پرتمتراق و پر حاشیه ببینم  که مثلا در فلان بزم در حال مناظره با شیاطین بودی و صورتت می درخشید و فرشتگان الهی دور و برت بال می زدند و بشوم مورد پرستش این خانوم.

خلاصه که ای جماعت خواننده ی و ای همکار داران!

زیر اب کسی را نزنید

پشت سر رفیقتان صفحه نگذارید

خیلی ناجوان مردانه است

خیلی

این قصه آنقدر مفصل است که نوشنتنش هم حالم را بد می کند

نظرات 10 + ارسال نظر
مهدی چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:49 http://spantman.blogsky.com

از کرامات شیخ ما اینست
همه جا این مسئله هست به نظرم سعی کن باهاش کنار بیای و به عنوان یک پدیده ی روانی قبولش کنی
اونوقت خودتم می ری زیر آب می زنی و از این کار لذت خواهی برد حتما

ماهنوش چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:45 http://bottom-of-my-heart.persianblog.ir/

دعا میکنیم که شرشان بطرز معجزه آسایی از سرتان کم شود!

خودم چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:26

یعنی مملکت پر شده از آدمهای منون و توخک زده که دارن به سرعت پله های ترقی رو دوتا یکی بالا میرن

[ بدون نام ] چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:33

واقعا ؟

سهیلا چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 13:28 http://nanehadi.blogfa.com

به اون آدم زیر آب زن بگو
چاه مکن بهر کسی
اول خودت دوم کسی

ف چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 14:33 http://www.industrial638.blogfa.com/

صد بار گفتم منو بلینک ؛ نلینکیدی؛ نمیری الهی ؛ تقصیر منه که روزی سه بار میام ببینم تو ورپریده چی نوشتی آخرش هم عاشقتم ؛ اصراف هم با س سه دندونه اس نه با ص صابون ؛

خودم چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 16:26

وای کامنت قبلی من چه داغون تایپ شده بود...ببخشید
منظورم این بود:
مملکت پر شده از ادمهای مجنون و توهم زده که دارن به سرعت پله های ترقی رو دوتا یکی بالا میرن

نیلوفر شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:38 http://wlootoos.blogfa.com/

قصه زیر آبزنی آدما برای هم ، همیشه تهوع آورترین حکایات بشری است.

سعید مسعود شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:01

حوب
1-زیاد پرینت نگیر
2- زیاد تعریف کن ازش
حله!

گیتی پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 15:32

ما هم یه همکار داریم به نام خانم حکمت که بسیار حسود هستند .با توجه به سابقه کاری خیلی کمتری که نسبت به من داره حتی تحمل هم نداره کسی از ما تعریف کنه چند روز قبل یکی از شاگردام گفت استاد شما خیلی عالی درس میدین . دلم میخواست خانم حکمت رو میدیدین دور آموزشگاه خدا میدونه دنبال چی میدوید و دستپاچه بود که صدالبته همه فهمیدن ماجرا چیه . مدیرمون هم نامردی نکرد و گفت شما برای بهترین استاد چطور شاگردی هستید ؟ با این حرف کلا خانم حکمت به فنا رفت و دست و پاش میلرزید

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد