الان برای اولین بار وبلاگتو خوندم از نوشته هات فهمیدم که شما هم مثل من تو 22 سالگی مادرتون رو از دست دادین، خدا رحمتشون کنه منم تا 22 سالگی یعنی همین 5 ماه پیش تو خونه هیچی کمک مامانم نمیکردم، یعنی سرم اینقدر شلوغ بود که نمیشد. الان که بیکارم و سرم خلوت مادری نیست که براش کمک کنم.... من بابا هم ندارم از نه سالگی فک کنم شما متاهلین...خدا همسرتون رو با شما مهربون و براتون نگهش داره...دوتا کوچولوهاتونم همینطور
وقتی قرار باشه درد بکشی خوبه که حداقل یه همچین جایزه ای داشته باشی... ولی بعضی وقتا به خاطر اون درک هست که آدم درد میکشه.یعنی اول درک میکنی بعد به خاطرش درد میکشی!
اینم توجیه ما دردکشیده هاست
مردم حالشو از زندگی میبرند ما هم به بینش بالامون مینازیم
والا........
به معنی واقعی قهوه ای کردی پستو
این جمله از من نیست
من فقط ساده اش کردم مادر جان
پس توجیهی هم به کار نیس
خیالت راحت
ای بابا ناراحت شدی
دلم پر بود آخه
قصدم توهین به پست تو نبود
عذر میخواهم دوست گلم
عزیزمی....
هر وقت می نویسی حرفا تا عمق جان حس میشن همه چی رو میشه مزه کرد شاید هنوز تجربش نکرده باشی .. مرسی از اینهمه احساسی که مهمونمون میکنی ...
الان برای اولین بار وبلاگتو خوندم
از نوشته هات فهمیدم که شما هم مثل من تو 22 سالگی مادرتون رو از دست دادین، خدا رحمتشون کنه
منم تا 22 سالگی یعنی همین 5 ماه پیش تو خونه هیچی کمک مامانم نمیکردم، یعنی سرم اینقدر شلوغ بود که نمیشد. الان که بیکارم و سرم خلوت مادری نیست که براش کمک کنم....
من بابا هم ندارم از نه سالگی
فک کنم شما متاهلین...خدا همسرتون رو با شما مهربون و براتون نگهش داره...دوتا کوچولوهاتونم همینطور
خوندید دیگه؟
من متاهلم؟
کوچولو دارم؟
بیخیال بابا
هی به هم می دوزیمشون ...
بعد سوا می کنیم
و بازهم وصله می زنیم این پاره پوره های زندگیمان را
وقتی قرار باشه درد بکشی خوبه که حداقل یه همچین جایزه ای داشته باشی...
ولی بعضی وقتا به خاطر اون درک هست که آدم درد میکشه.یعنی اول درک میکنی بعد به خاطرش درد میکشی!
درد هدیه ی درک است. من اینجوری بیشتر می پسندم. البته با اجازه.
بنابراین درد دو تا دستاورد داره .. خوبه خوبه.. :)
اینقدر فلسفی بود که گیج موندم
عکس دو قلو ها رو گذاشته بودین خب منم فکر کردم مال خودتون هست و متاهلین
ببخشید