عکس زیبایی است چه باذوقی مرایادزمانهای قدیم توخونه پدریم مرغ وخروس داشتیم بعضی ازمرغهاهرچند یکبارمی خوابیدندروی تخمشان وبلندنمی شدند ماهم تعدادی که زیر بال وژرشان جا میشد تخم مرغ تازه ازهمسایگان می گرفتیم ودرسبدی که کاه توی آن بود می گذاشتیم ومرغ بیست ودوروز روی آن می خوابید روزی یکبار بلنش می کردیم می رفت بیرون آب وغذایی می خورد دسشویی ودوباره سریع برمی گشت روی تخم مرغها می خوابید تا جوجه هایکی یکی توی سه روز ازتخم سر درمی آورندوهمین منظره ی که توی عکس ه ست دیده می شد

چقد خاطره داشت عکسه
:)))

سهیلا

سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 17:42 http://nanehadi.blogfa.com

تصویر کاملی از یک مادر .

مجید

سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 21:18

مامانه چه تیز شده حواسش هست دور و برش چه خبره.

ژوکر

چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:01 http://jokerbashi.blogfa.com

آی... پری عزیز تو بهتر میدانی خداگونگی مادر را!

. . .
. .
.

صامت

چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 14:50 http://www.imanbikas.blogfa.com

چند روز یش رفته بودم خونه ی یکی از دوستان
دیدیم صدای قدقد میاد!
بعد دیدم خودشو خواهرش هرکدوم یه مرغ خیلی گنده رو بغل کردن و با ناز و نوازش اومدن توی اتاق!!!!!!!!
بهش گفتم اینا چین؟
میگه ما که گربه و سگ نمیتونیم بخریم بزرگ کنیم. جوجه خریدیم بزرگ کردیم حالا که مرغ شدن تخم مرغمونم تامین میکنن!
همه جا هم این مرغا رو برده بودن
از مسافرتهای دور گرفته تا نزدیک...خونه ی غریبه و آشنا!
خلاصه کلی به مرغا حال دادن