ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
من آن زنی که فیش آب و برق را می پردازد نیستم
آن که وام میگیرد و دفترچه های قسطش همیشه در کیفش هست نیستم
من آن که هر روز صبح اولین نفری که از ساختمان بیرون می رود نیستم
من آن نیستم که هر روز صبح زباله ها را ببرم
من آنم که گردن بند ظریف و نازکی به گردن می آویزد و گوشواره های رنگی در گوش هایش انداخته است و به لب هایش رژ صورتی می زند و قبل از خواب نوار قصه میگذارد تا با غصه خوابش نبرد . . .
ینی باید توضیح می دادم که افعالش معکوس بود؟
خوب تو پری هستی دیگه
:( درد مشترک و تکراری
آفرین به تو که به فکر خودتی *:
آفرین ای زن ظریف... ای مهربون..... ای صاحب کلمه هایی که خوب کنار هم چیده می شوند:)
من آن زنی هستم که صورتش را از گریه به بالشت فشار می دهد تا هم تختی اش گریه اش را نبیند...
خروس زری پیرن پری شاملو
شازده کوچولوی شاملو
شهر قصه ی مفید
کلا یه فولدر دارم محض قصه گوش دادن
ای وااااای من همه اینا رو هسم البته بدون گردنبندوگشواره !!!
میشه دو تاش بود و گاهی هیچکدوم هم نبود.
منم خیلی دوست دارم این زن رو حسابی دوستش دارم
ای جانم
چه قصه های قشنگی گوش میده د خترکم
چه غمگین. شادیت آرزوست.
خیلی خوبه دوستم وقتی زندگی پر از آشوب یه فیلم خوب یه کتاب خوب یه قصه خوب خیلی آرامش بخشه. می دونی دوستم توی روز وقتی یادت می افتم نمی دونم چرا یه کلمه تو ذهنم میاد " افتخار" . با این همه تنهایی سختی گلایه باز هم پر از حس زندگی هستی . تسلیم بدیها نمیشی .
پری جون. فکر نکنما
ای جانم پرنیان.. منم دوست دارم این زن رو :)
زده باد این زن
خروس زری با صدای منوچهر آذری و آهنگ سازی بابک بیات رو گوش میدی؟ این نوار بچگی های منه.. من عاشقشم..ورژن های دیگش هم هست که دوستشون ندارم.موش و گربه رو داری؟ گربه های زیر شیروانی رو چی؟ خیلی دنبال این دوتا می گردم.
شهر قصه مفید رو نشنیدم.
نمیدونم صدای کیه
کارگردانش مفید هستش
:)
خروس زری با صدای منوچهر آذری و آهنگ سازی بابک بیات رو گوش میدی؟ این نوار بچگی های منه.. من عاشقشم..ورژن های دیگش هم هست که دوستشون ندارم.موش و گربه رو داری؟ گربه های زیر شیروانی رو چی؟ خیلی دنبال این دوتا می گردم.
شهر قصه مفید رو نشنیدم.
به نظرم این دو تا زن هیچ منافاتی با هم ندارن میشه هردوشون بود. زیاد دیدم آدمهایی که هردوشون هستن.
البته اگه یه زن بالغ با قصه خوابش ببره باید یه سری به روانشناس بزنه
زن بالغ باید بی قصه بخوابه؟
منم اون نیستم پس اون کیه که ر همه جای شهر توسط همه هم روئیت شده ؟!
و توی چایش تکه های دارچین می اندازد... :)
آخی نازیز عزیزم
عمیقاً عمیق حس ات رو می شناسم و تا همین چند ماه پیش حسش می کردم و چه شاکرم خدا رو که عبور کردم از اون حس و حال ها و اون دوران...
ان شالله به زودی زود این دوران تو هم به بهترین نحو تموم بشه
به خدا توکل کن جز اون هیچ کس کاره ای نیست...
تو همون رعنایی هستی که....
:)
چقدر هم رعنا قشنگه / / / /
همه ی آنها هم که باشی خوبی قلمت خوب است و من چقدررر لذت میبرم از خواندن زنی که گردن بند ظریف و نازکی به گردن می آویزد و گوشواره های رنگی در گوش هایش انداخته است و به لب هایش رژ صورتی .....
هستی یا نیستی؟؟!!!
منم با قصه میخوابم.
فکر کنم همه ما وقتهایی هست که آن زن دونده خسته هر روز نباشیم... و چقدر لذت بخش و لازم است این زمان ها! :)
من هم ....
هر دو زن خوبند و دوست داشتنی. ترکیبشون با هم دوست داشتنی تر...
موگیر گل منگلی رو از قلم انداختی!
ببخشید چطور شد؟!!! توی پست قبل به همه کامنتها حداقل یه اسمایلی دادی جز به کامنت من
منو رنجوندی دیگه کامنت بی کامنت
مگر اینجا جبران کنی
تا حالا شده تا دهنتو باز می کنی یکی بیاد بگه چقدر بدبینی چقدر بد چقدر منفی؟!!!
کامنت شما هم همچین چیزی بود
چی می نوشتم جوابش
وقتی حق ندید به نوشتنش
اون وبلاگت خدابیامرز اگر آدم بود و روز فیل/تر شدنش روز مرگش بود الان چهلمش شده بود
vay doostam belakhare yaftamet mer c az peyghamet too fb dooset daram :*
پری ،
من این زنی رو که گفتی دوس ندارم...
زن تر از فروغ ؟
سینه سوخته بود ، یه کوه غم داشت روی دوشش ...
:(
این زنانگی ها چیزیه که هممون از یاد بردیمش تو این هیاهوی زندگی. پری برای من دختریه با یه سارافون چارخونه. دختری که دفترچه های قسط، اضطراب سررسید مهلت اجاره، و غم نان هم چیزی از رژ صورتی اش کم نمی کنه... قصه هات بی غصه دوست ندیده ی من
همین
سلام پرنیان جونم..خوبی گلم..؟چه خوب که هنوز کودکی میکنی...منو میشناسی مهربون؟
دلربا هستید خوب؟!
افرین..... خوشمان امد از این زن....
غصه هات کم باد انشالا
این زن همیشه عالی بوده و خواهد بود
خوبی؟
خوبم
همه اونایی هم که نیستی بد نیست و اخزی و اون رژ صورتی که دیگه اخر عشقه اما چرا غصه دوست من؟
غصه همیشه هست خوب
اینو قبلا شنیدم ، فکر کنم خودت گفته بودی اون قدیما .
واس همین نوشتم تکراری
پرنی جان تو همان سیندرلایی هستی که فعلا دارد sing sing را پای پله ها می خواند و تمام این عمارت بزرگ مادر خواندهای را زیبا میکند ..اما فقط ما میدانیم اوهمان دختر دارای دارای کفش بلور نیمه شب است...
وقتی زندگی اونی رو که باید داشته باشی نمیده! تو باید ازش بگیری...
خوب کاری میکنی...
با قصه بخواب...
غصه ها تمومی ندارن...
فقط به همون لحظه ای باید فکر که توش هستی... تجربه کردم که اینجوری ثانیه ها قشنگ تر میگذرن!
کلا نوشته هایت رو دوست دارم . این جور زنی باشی یا نباشی
خوش به حالت.....من آن زنی که فیش آب و برق را می پردازد هستم
آن که وام میگیرد و دفترچه های قسطش همیشه در کیفش هست هستم
من آن که هر روز صبح اولین نفری که از ساختمان بیرون می رود هستم
من آن هستم که هر روز صبح زباله ها را ببرم
من آن نیستم که گردن بند ظریف و نازکی به گردن می آویزد و گوشواره های رنگی در گوش هایش انداخته است و به لب هایش رژ صورتی می زند و قبل از خواب نوار قصه میگذارد تا با غصه خوابش نبرد . . .
افعال معکوس نشنیده اید گویا . . .
و منم زنیم که با دلخوشی به گوشواره های رنگی که میندازه میتونه زنی باشه که حواسش به قسط های سر ماهه!!!
گاهی فکر میکنم اگر سختی های زندگیم نبود هیچ وقت از خریدن یک گوشواره کوچولو لذت نمیبردم.گاهیم برعکسش البته
همین طوره
پرنیان جان امیدوارم هرچه زودتر غصه هات تبدیل به قصه بشن و تموم شن من هم زنی هستم تو مایه های دیگر زنرن طلاق داده شده با یک فرق فاحش و اون غم دوری از تنها پسرشه که در نهایت سنگدلی پدر خیانتکارش از مادرش دریغ میشه خدا رو شکر که تو دوستم ازاین غمها نداری هرچند که لفظ تنها غم براش کمه منتظر شادیهاتم
تا بحال با قصه نخوابیدم!
امتحان کن
ببخشید پرنیان جان اگر کمتر نظر می دم راستش انقدر شما همیشه با هر پستتون کلی تفکر یا خاطره به ذهن آدم می رسونید که انسان از گفتنش عاجز می شه گرچه خودم هم خیلی دل و دماغ نوشتن تو وبلاگم یا تو وبلاگ دوستام و ندارم اما می خواستم بگم به قول استاد عزیزم که برام از مدت آشنایی مثل یک پدر بوده زن بودن تو این جامعه جزو سخت ترین کارهاست و تا یک زن نباشی سختیش و نمی فهمی
ایشون می گفت یدک کشیدن جنس مونث تو این جامعه شجاعت و پایداری می خواد که شاید حتی یک مرد هم از پسش بر نیاد راستش شما هم هرچند پست یک درمیان به خوبی این را جلوی چشممان می آورید که اگر یک ساعت است به خانه رسیده ایم و کمی از فضا دور بودیم یک وقت خدای نکرده فراموشمان نشود
اما می خواهم بگویم از خواندن اولین پست ها ی آن وبلاگت با این که خیلی دیر با شما آشنا شده بودم شما برایم یک زن اسطوره ای شدید که دوست دارم گاهی گله مندیتان را در نوشته هایت بشنوم و باز با همه ی اینها با افتخار بگویم که او سرپاست و در این جامعه که بر سر مهریه اش این گونه با او برخورد کردند؛ بر سر کارش یک جور دیگر و با هزار ..... اما او باز با سرپاست و سعی در ایستادگی می کند و هنوز زنی است که .....
لطف شماست